بخش ۱۹
ای خدای بلندی و پستی
شاهد هوشیاری و مستی
مطرب ناله های سیر آهنگ
نفس بی خروش سینهٔ چنگ
زخمهٔ تار آه دردآلود
غازهٔ داغ سینه های کبود
بادهٔ ساغر تهی دستان
به نوای تو می زنم دستان
پرده ها پردهٔ ترانهٔ توست
باده ها از شرابخانهٔ توست
بیخودیها کدام و هستی کو؟
هوشیاری کجا و مستی کو؟
خبر از کاسه و سبویم نیست
می به کام و به کف کدویم نیست
می خراشم درون سینه به داغ
نمکی می خرم به لابه ولاغ
می زنم نشتری به تار نفس
می کنم خون دلی به کار هوس
نقش هستی تراشیم فرسود
دل خراشیدم و ندیدم سود
برق ریزم ز آه و سوزم سنگ
بیستون می کنم به ناخن و چنگ
مژه از گرمی نگاهم سوخت
تاب رخسار گل، گیاهم سوخت
سحر پیریم به شام کشید
دُرد و صافی، لبم تمام کشید
گل افسردگی بهار من است
فصل موی شکوفه زار من است
وحشی پهن دشت امکانم
زادهٔ ناف این بیابانم
هرکجا پا نهم به نیش آید
می روم تا دگر چه پیش آید
کاری از ره سپاریم نگشود
چون قلم، پای تا به سر فرسود
رَهروی، گشت عمر کاه مرا
یک قدم کرد چرخ، راه مرا
ره سپر پای مصلحت بین است
جاده ام شعله، پای چوبین است
نه به شادی خوشم نه با اندوه
کیفَ مَن کان عجز ...
نه به شب گل دهم، نه سایه به روز
خشک بیدم در آفتاب تموز
پیش ازین داغ دل بهاری داشت
کف خاکسترم شراری داشت
شرر افسرده شد، نشاطم نیست
در نگر هیچ در بساطم نیست
شمع پایان رسیده را مانم
شب هجران رسیده را مانم
برق این وادیم ز خیره سری
می روم راه و می خورم جگری
راهیم، مهرهٔ گشاد توام
نقشم این بس که بر مراد توام
نامرادی چو بر مراد تو بود
بر دلم صد ادرا مراد گشود
شاخ خشکی، نه برگ و نه سازی
فارغم، چون تو کار پردازی
دم گرمت در آتشم دارد
به خروشیدنی خوشم دارد
در ثنایت ز خوش سریرانم
به دمت، زآتشین صفیرانم
نارسا ناله را، رسایی ده
سحرم را جبین گشایی ده
قید آب و گلم ز پا بگشای
بند ازین وحشت آزما بگشای
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خدای بلندی و پستی
شاهد هوشیاری و مستی
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ و کوچک، تو ناظر و گواهی بر بیداری و بیخودی انسانها هستی.
مطرب ناله های سیر آهنگ
نفس بی خروش سینهٔ چنگ
هوش مصنوعی: خواننده، دلتنگیها و اشکال زندگی را با آهنگ سینهی چنگ به تصویر میکشد؛ بیصدا و بیحرکت، گویا در دلش فریادی خاموش است.
زخمهٔ تار آه دردآلود
غازهٔ داغ سینه های کبود
هوش مصنوعی: صدای غمانگیز ساز، شبیه به نفسهای داغ و پر از درد افرادی است که در دلشان ناراحتی و رنج دارند.
بادهٔ ساغر تهی دستان
به نوای تو می زنم دستان
هوش مصنوعی: من از دستان خالی خودم، به صدای تو شراب مینوشم و شادی میکنم.
پرده ها پردهٔ ترانهٔ توست
باده ها از شرابخانهٔ توست
هوش مصنوعی: پردهها نمایانگر آهنگ و شعر تو هستند و نوشیدنیها از میخانه و محل آرامش تو به دست میآیند.
بیخودیها کدام و هستی کو؟
هوشیاری کجا و مستی کو؟
هوش مصنوعی: بیخودیها کجا هستند و وجود کجا؟ آگاهی کجا است و بیخود بودن کجا؟
خبر از کاسه و سبویم نیست
می به کام و به کف کدویم نیست
هوش مصنوعی: من در مورد کاسه و سبو اطلاعاتی ندارم، بلکه در حال لذت بردن از میگریم و به دنبال آن هستم.
می خراشم درون سینه به داغ
نمکی می خرم به لابه ولاغ
هوش مصنوعی: دل من ز درد عشق میسوزد و به خاطر خاطرات تلخ، غم و اندوهی را تحمل میکنم. در این حال، همواره در جستجوی تسلی و آرامش هستم ولی همچنان درگیر رنج و نگرانی میباشم.
می زنم نشتری به تار نفس
می کنم خون دلی به کار هوس
هوش مصنوعی: به خودم آسیب میزنم و از درد و رنجی که در دل دارم، بهره میبرم تا به خواستههایم برسم.
نقش هستی تراشیم فرسود
دل خراشیدم و ندیدم سود
هوش مصنوعی: ما در تلاشیم تا وجود را شکل بدهیم، اما دل را آزردیم و سودی ندیدیم.
برق ریزم ز آه و سوزم سنگ
بیستون می کنم به ناخن و چنگ
هوش مصنوعی: اشک و نالهام مانند برقی میدرخشد و با عذاب و درد، کوه بیستون را به چنگ و انگشتانم تبدیل میکنم.
مژه از گرمی نگاهم سوخت
تاب رخسار گل، گیاهم سوخت
هوش مصنوعی: نگاه پرحرارت من باعث سوختن مژهام شد و زیبایی چهرهام مانند گلی در آتش نابود شد.
سحر پیریم به شام کشید
دُرد و صافی، لبم تمام کشید
هوش مصنوعی: صبح، پیری من با نوشیدنی پاک و صاف، لبم را لبریز کرد.
گل افسردگی بهار من است
فصل موی شکوفه زار من است
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به رنگ گلهای پژمرده است و زمان شکوفایی و زیباییام به فصل بهار مربوط میشود.
وحشی پهن دشت امکانم
زادهٔ ناف این بیابانم
هوش مصنوعی: من در دشت وسیع امکان به دنیا آمدهام و ریشهام به این بیابان برمیگردد.
هرکجا پا نهم به نیش آید
می روم تا دگر چه پیش آید
هوش مصنوعی: هر جا که قدم بگذارم، خطر و سختی به دنبالم میآید، اما به راه خود ادامه میدهم تا ببینم چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
کاری از ره سپاریم نگشود
چون قلم، پای تا به سر فرسود
هوش مصنوعی: ما در راهی که پیش رو داریم، به نتیجهای نرسیدیم و مانند قلم، همه وجودمان فرسوده و خسته شده است.
رَهروی، گشت عمر کاه مرا
یک قدم کرد چرخ، راه مرا
هوش مصنوعی: زندگی من در مسیری که میروم، به مرور زمان همچون کاهی پیشرفته است و در این راه، زمان به من یک قدم بیشتر نداده است.
ره سپر پای مصلحت بین است
جاده ام شعله، پای چوبین است
هوش مصنوعی: تلاش در مسیر درست نیاز به دقت و مصلحتسنجی دارد؛ راهی که در پیش دارم، پر از چالش و دشواری است و من باید مراقب باشم که به سادگی در آن قدم نگذارم.
نه به شادی خوشم نه با اندوه
کیفَ مَن کان عجز ...
هوش مصنوعی: نه به شادی خوشم و نه از اندوه ناراحت هستم. من در وضعیتی قرار دارم که نمیتوانم حس خود را به درستی بیان کنم.
نه به شب گل دهم، نه سایه به روز
خشک بیدم در آفتاب تموز
هوش مصنوعی: من نه در شب به گل محبت میکنم، و نه در روزهای گرم تابستان به بید خشک سایه میزنم.
پیش ازین داغ دل بهاری داشت
کف خاکسترم شراری داشت
هوش مصنوعی: قبل از این، دل من بهاری بود و خاکسترم شعلهای داشت.
شرر افسرده شد، نشاطم نیست
در نگر هیچ در بساطم نیست
هوش مصنوعی: آتش دل خاموش شده و حال و هوای شادی ندارم. هیچ چیز در زندگیم نیست که بتوانم به آن تکیه کنم.
شمع پایان رسیده را مانم
شب هجران رسیده را مانم
هوش مصنوعی: من همانند شمعی هستم که عمرش به پایان رسیده، در شبی که دوری را احساس میکنم.
برق این وادیم ز خیره سری
می روم راه و می خورم جگری
هوش مصنوعی: برق چشمهایم از شدت خیرهسری، مرا به راهی میبرد که با دلنگرانی و درد به جلو میروم.
راهیم، مهرهٔ گشاد توام
نقشم این بس که بر مراد توام
هوش مصنوعی: من به تو وابستهام و بهگونهای طراحی شدهام که خواستهها و منافع تو را تامین کنم. نقش من این است که به آنچه تو میخواهی برسم و در خدمت تو باشم.
نامرادی چو بر مراد تو بود
بر دلم صد ادرا مراد گشود
هوش مصنوعی: زمانی که ناامیدی و بدبختی به سراغم میآید، وقتی تو به خواستهات میرسی، در دلم درهای فراوانی از امید و آرزو به سمت خواستههایم باز میشود.
شاخ خشکی، نه برگ و نه سازی
فارغم، چون تو کار پردازی
هوش مصنوعی: بدون تو که در زندگی نشاط و شوری به وجود بیاوری، همه چیز خشک و بیروح به نظر میرسد، مانند درختی که نه برگ دارد و نه صدایی.
دم گرمت در آتشم دارد
به خروشیدنی خوشم دارد
هوش مصنوعی: حضور گرم تو در زندگیام مانند آتش است که با شعلهاش مرا به وجد میآورد و من از این حس لذت میبرم.
در ثنایت ز خوش سریرانم
به دمت، زآتشین صفیرانم
هوش مصنوعی: در ستایش تو از دل خوشحال و سرشار از محبت هستم و از شعلههای عشق به تو میسوزم.
نارسا ناله را، رسایی ده
سحرم را جبین گشایی ده
هوش مصنوعی: صدای نالهام را کامل کن و صبح مرا با گشایش جبینت روشنایی بخش.
قید آب و گلم ز پا بگشای
بند ازین وحشت آزما بگشای
هوش مصنوعی: بند و موانع زندگی را رها کن و از این ترس و تردید آزاد شو.