بخش ۱۲
بسته بودم زبان ولی ناچار
وحدتش را همی کنم اظهار
خامشی نیست بی سبب ما را
حرف، تبخاله شد به لب ما را
بحر معنی ست نیک تازه و ژرف
چه از آن گنجدم به ساغر حرف
لفظها تخته ای ست طوفانی
تو چه در تخته، بحر گنجانی
چه کنم ظرف گفتگو تنگ است؟
بار کوه است و لاشه خرلنگ است
خاصه من تنگتر به خودکردم
وزن را در میان حد کردم
بحر معنی و بحر شعر بهم
چون حبابی ست برکنارهٔ یم
روی و قافیه چهاکه نکرد؟
چه به ما تنگی فضا که نکرد؟
اینقدر هم که می زنم نفسی
راست گویم که نیست کار کسی
من نگویم خود اوست گوینده
گفتگو تهمتی ست بر بنده
پیش از این هم سخنوران دلیر
کارفرما شدند کلک دبیر
خود اگر رفته اند، مانده بجا
اثر خامه های ره پیما
هرکه نقاد در سخن باشد
می شناسد اگر چو من باشد
هر زبانی سخن نیارد کرد
ور کند هم، چو من نیارد کرد
چه حکایت کند زبان بی دل؟
نشود خامه ترجمان بی دل
دل اگر باشد و زبان هم نیز
همه یکسان نیند در همه چیز
قطره دارد دلی فراخور خویش
بحر را هم دلی ست در بر خویش
برده مستی عنان من از دست
نگرفته ست نکته کس بر مست
مستی از ره مرا به دور افکند
شعله بنشست و دود گشت بلند
نیست گرمی مرا امید از کس
آتش افروز خود شدم، به نفس
گفته بودم که وحدتش گویم
لب وکامی به شعله می شویم
وحدتی کان به حق کنی نسبت
به عدد ره ندارد آن وحدت
هست مجهول وحدت عددی
نشود وصف ذاتی احدی
وحدت مطلق حقیقی دان
که بود جزء و کل در آن یکسان
تا به عالم تقابل است و تضاد
آنچه نامش توافق است و داد
همه هالک بود در آن وحدت
همه محدود و بی کران وحدت
وحدت و کثرت ار چه اقسام است
هر یکی را به حدِّ خود نام است
همه اقسام کثرت و وحدت
متلاشی بود در آن حدت
ذره ای فیض شاملش نبود
هیچ کثرت مقابلش نبود
جل شانه، خدای را ضد نیست
باشدش ضد خدای موجد نیست
مشتمل دان به کل موجودات
وحدتش را علی السّوی بالذّات
احدیت مراتبش نبود
نسبتش گر دهی به ذات احد
آن احد گفتمت هوالله است
متعالی ز فهم آگاه است
کثرت آنجا نمی شود پیدا
که احد ذات واجب است آنجا
احد آنجا نه نعت و توصیف است
عین آن ذات، غیر تعریف است
ور دهی نسبتش به اسم صفات
یعنی آنها یکی بود بالذات
همه مستهلک است در ذاتش
بود آن وحدت اضافاتش
احدیت صفات و اسما را
نعت باشد به واحد یکتا
ور به افعال نسبتش دادی
که مسمّی بود به ایجادی
یعنی آن جامع صفات کمال
نیست بالذات مصدر افعال
نسبت این جای نعت باشد نیز
چون شنیدی عزیز دار عزیز
آنکه قائم به ذات خود باشد
هستی مطلق احد باشد
قائم الذّات غیر او نبود
استوار، آبها به جو نبود
آب جوی از قبیل اعراض است
ادعای نبوت اغماض است
همه در اصل ذات معدومند
جمله محتاج حی قیومند
هرچه را صاحب بقا بینی
نقش این عاریت سرا بینی
او نمایندگی به او دارد
رنگ پایندگی به او دارد
اثر نفخه های رحمانی
تیرگی را نموده نورانی
نو به نو خلعت وجود دهد
محفل آرایی شهود دهد
همه را دارد از فنا محفوظ
به نعیم بقا کند محظوظ
اثر موجدی و خلاقی
دایم است انفسی و آفاقی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسته بودم زبان ولی ناچار
وحدتش را همی کنم اظهار
هوش مصنوعی: زبانم را بسته بودم، اما ناچارم که وحدت او را ابراز کنم.
خامشی نیست بی سبب ما را
حرف، تبخاله شد به لب ما را
هوش مصنوعی: ما بیدلیلی خاموش نیستیم، سخن ما مانند بخاری است که بر لبانمان نشسته.
بحر معنی ست نیک تازه و ژرف
چه از آن گنجدم به ساغر حرف
هوش مصنوعی: معنای عمیق و جدیدی مانند دریاست؛ اما من از آن نمیتوانم در لیوان کلام چیزی ببرم.
لفظها تخته ای ست طوفانی
تو چه در تخته، بحر گنجانی
هوش مصنوعی: واژهها به مانند تختهای هستند که تو را در میانهٔ طوفان قرار میدهند؛ اما درون این تخته، دریایی از گنجهای پنهان نهفته است.
چه کنم ظرف گفتگو تنگ است؟
بار کوه است و لاشه خرلنگ است
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم؛ فضای گفتوگو محدود است و مشکلات سنگین و بزرگ مانند بار کوه بر دوش من سنگینی میکنند و به نظر میآید که وضعیت به شدت دشواری دارم.
خاصه من تنگتر به خودکردم
وزن را در میان حد کردم
هوش مصنوعی: به خاطر شرایط خاصی که دارم، درون خودم احساس فشردگی بیشتری میکنم و محدودیتها را برای خودم مشخص کردهام.
بحر معنی و بحر شعر بهم
چون حبابی ست برکنارهٔ یم
هوش مصنوعی: در عالم معنی و شعر، همهچیز مانند حبابی است که بر لبهٔ دریا قرار دارد.
روی و قافیه چهاکه نکرد؟
چه به ما تنگی فضا که نکرد؟
هوش مصنوعی: چرا قافیهها و زیباییها در شعر به ما کمکی نکردند؟ فضای تنگ زندگی برای ما چه تأثیری داشت؟
اینقدر هم که می زنم نفسی
راست گویم که نیست کار کسی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که به خودم فشار میآورم و تلاش میکنم، باید بگویم که هیچ کس کاری از پیش نمیبرد.
من نگویم خود اوست گوینده
گفتگو تهمتی ست بر بنده
هوش مصنوعی: من نمیگویم که خود او سخن میگوید؛ اگر این را بگویم، به بنده اهانت کردهام.
پیش از این هم سخنوران دلیر
کارفرما شدند کلک دبیر
هوش مصنوعی: پیش از این، سخنوران شجاع به مقامهای مدیریتی دست پیدا کردهاند و قلم نویسندگان در خدمت آنها بوده است.
خود اگر رفته اند، مانده بجا
اثر خامه های ره پیما
هوش مصنوعی: اگر چه خودشان رفتهاند، اثر و نشانههای نوشتههایشان هنوز باقی مانده است.
هرکه نقاد در سخن باشد
می شناسد اگر چو من باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در او قضاوت درستی از کلام داشته باشد، میتواند مرا بشناسد، اگر او هم مانند من باشد.
هر زبانی سخن نیارد کرد
ور کند هم، چو من نیارد کرد
هوش مصنوعی: هیچ زبانی نمیتواند مانند من سخن بگوید، حتی اگر تلاش کند.
چه حکایت کند زبان بی دل؟
نشود خامه ترجمان بی دل
هوش مصنوعی: زبان بیدل چه چیزی میتواند بگوید؟ نوشتن و بیان احساسات بدون دل و احساس، ممکن نیست.
دل اگر باشد و زبان هم نیز
همه یکسان نیند در همه چیز
هوش مصنوعی: اگر دل و زبان هر دو وجود داشته باشند، باز هم در همه چیز یکسان نیستند.
قطره دارد دلی فراخور خویش
بحر را هم دلی ست در بر خویش
هوش مصنوعی: قطرهای که دریا را در دل خود دارد، نشاندهندهی این است که هر موجودی به اندازهی ظرفیت خود، ارتباطی عمیق و ویژه با جهان بزرگتر دارد.
برده مستی عنان من از دست
نگرفته ست نکته کس بر مست
هوش مصنوعی: مستی و عشق مرا کنترل نمیکند و هیچکس نمیتواند بر این حال من تسلطی داشته باشد.
مستی از ره مرا به دور افکند
شعله بنشست و دود گشت بلند
هوش مصنوعی: مستی باعث شد که مرا از مسیر خود دور کند. شعلهای خاموش شد و دود آن به سمت بالا رفت.
نیست گرمی مرا امید از کس
آتش افروز خود شدم، به نفس
هوش مصنوعی: اگر از کسی امیدی ندارم، خودم آتش خود را با نفس خود روشن کردهام.
گفته بودم که وحدتش گویم
لب وکامی به شعله می شویم
هوش مصنوعی: گفته بودم که دربارهٔ یگانگیاش سخن بگویم، در حالی که لبهایم با شعلههای عشق میسوزند.
وحدتی کان به حق کنی نسبت
به عدد ره ندارد آن وحدت
هوش مصنوعی: وحدتی که به حقیقت مربوط میشود، هیچ رابطهای با عدد ندارد و از آن فراتر است.
هست مجهول وحدت عددی
نشود وصف ذاتی احدی
هوش مصنوعی: وجود واحدی که به تنهایی قابل توصیف نیست، در حقیقت ناشناخته است.
وحدت مطلق حقیقی دان
که بود جزء و کل در آن یکسان
هوش مصنوعی: وحدت واقعی را بشناس که در آن، جز و کل هیچ تفاوتی ندارند و یکی هستند.
تا به عالم تقابل است و تضاد
آنچه نامش توافق است و داد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا تقابل و تضاد وجود دارد، هرچه را که توافق و توافقنامه مینامند، حقیقتی نیست.
همه هالک بود در آن وحدت
همه محدود و بی کران وحدت
هوش مصنوعی: در آن حالت یکپارچگی، همه چیز ناپدید و محو شده بود و همه چیز در عین محدودی، بینهایت و گسترده به نظر میرسید.
وحدت و کثرت ار چه اقسام است
هر یکی را به حدِّ خود نام است
هوش مصنوعی: تنوع و یگانگی هرچند دارای انواع مختلفی هستند، اما هر یک به اندازه و ویژگی خاص خود شناخته میشوند.
همه اقسام کثرت و وحدت
متلاشی بود در آن حدت
هوش مصنوعی: همه نشانههای تنوع و یکی بودن در آن شدت نابود شده بود.
ذره ای فیض شاملش نبود
هیچ کثرت مقابلش نبود
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای از نعمت و فیض شامل حال او نبود و هیچ کثرت و زیادی نمیتوانست در برابر او وجود داشته باشد.
جل شانه، خدای را ضد نیست
باشدش ضد خدای موجد نیست
هوش مصنوعی: خداوند مانند شانهای از هر چیزی جداست و هیچ چیز نمیتواند مخالف او باشد؛ زیرا هیچ چیزی نمیتواند در برابر حقیقت وجود او قرار بگیرد.
مشتمل دان به کل موجودات
وحدتش را علی السّوی بالذّات
هوش مصنوعی: تمام موجودات در ذات خود به وحدت راه میبرند و از یک حقیقت واحد نشأت میگیرند.
احدیت مراتبش نبود
نسبتش گر دهی به ذات احد
هوش مصنوعی: مرتبهی یگانگی و یکتایی به هیچ نسبتی وابسته نیست، حتی اگر آن را به ذات یکتای خداوند نسبت دهی.
آن احد گفتمت هوالله است
متعالی ز فهم آگاه است
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که خداوند یگانه است و بالاتر از درک و فهم انسانها میباشد.
کثرت آنجا نمی شود پیدا
که احد ذات واجب است آنجا
هوش مصنوعی: در جایی که وجود مطلق و بینیاز از دیگران وجود دارد، تعدد و کثرت نمیتواند وجود داشته باشد.
احد آنجا نه نعت و توصیف است
عین آن ذات، غیر تعریف است
هوش مصنوعی: در آنجا که حقیقت وجود دارد، توصيف و تعريف جایی ندارد، زیرا خودِ آن حقیقت بهگونهای فراتر از هر تحلیلی است.
ور دهی نسبتش به اسم صفات
یعنی آنها یکی بود بالذات
هوش مصنوعی: اگر نسبت صفات را به اسمها بدهی، یعنی آن صفات در ذات خود یکی هستند.
همه مستهلک است در ذاتش
بود آن وحدت اضافاتش
هوش مصنوعی: همه چیز در ذات خود به نوعی تحت تاثیر وجود واحدی قرار دارد که به آن وحدت میگویند و این وحدت در جزئیات و اضافات خود نمایان میشود.
احدیت صفات و اسما را
نعت باشد به واحد یکتا
هوش مصنوعی: تمامی صفات و نامها به ذات یگانه و واحد خداوند وصف میشوند.
ور به افعال نسبتش دادی
که مسمّی بود به ایجادی
هوش مصنوعی: اگر به اعمال او نسبت دهی که او به عنوان موجودی خلق شده شناخته میشود،
یعنی آن جامع صفات کمال
نیست بالذات مصدر افعال
هوش مصنوعی: یعنی آن موجودی که دارای تمامی صفات کمال است، در ذات خود منبع افعال و کارها نیست.
نسبت این جای نعت باشد نیز
چون شنیدی عزیز دار عزیز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که رابطهٔ این مکان با تو مانند توصیفی است که زمانی شنیدی. پس عزیز خود را عزیز بشمار و برایش ارزش قائل باش.
آنکه قائم به ذات خود باشد
هستی مطلق احد باشد
هوش مصنوعی: کسی که به ذات خود مستقل و پایدار است، همان وجود مطلق و یکتای بینظیر است.
قائم الذّات غیر او نبود
استوار، آبها به جو نبود
هوش مصنوعی: هیچ چیز و کسی جز او ثابت و پایدار نیست، مانند آبها که در جریان و حرکت هستند.
آب جوی از قبیل اعراض است
ادعای نبوت اغماض است
هوش مصنوعی: آب جوی چیزی عادی و بیارزش است، مثل ادعای نبوت که نادیده گرفته میشود.
همه در اصل ذات معدومند
جمله محتاج حی قیومند
هوش مصنوعی: همه موجودات در حقیقت از نظر بنیادی وجود ندارند و همگی به حیات بخشنده و پاینده نیاز دارند.
هرچه را صاحب بقا بینی
نقش این عاریت سرا بینی
هوش مصنوعی: هر چیزی که بهنظر دائمی میآید، در واقع یک امانت است و در این دنیا موقتی به حساب میآید.
او نمایندگی به او دارد
رنگ پایندگی به او دارد
هوش مصنوعی: این شخص نمایندهای دارد که نشاندهنده صفت بقا و جاودانگی است.
اثر نفخه های رحمانی
تیرگی را نموده نورانی
هوش مصنوعی: نفخۀ رحمانی باعث روشن شدن و زدودن تیرگیها میشود.
نو به نو خلعت وجود دهد
محفل آرایی شهود دهد
هوش مصنوعی: هر لحظه بر زیباییهای وجود افزوده میشود و حالتی خوشایند از آگاهی و درک را به انسان میدهد.
همه را دارد از فنا محفوظ
به نعیم بقا کند محظوظ
هوش مصنوعی: همه چیز را از نابودی محفوظ میدارد و از خوشیهای زندگی جاودان برخوردار است.
اثر موجدی و خلاقی
دایم است انفسی و آفاقی
هوش مصنوعی: اثر موجودات زنده و خلاقیت آنها همواره در جهان و در درون انسانها مشهود است.
حاشیه ها
1402/02/05 07:05
یزدانپناه عسکری
51- اثر موجدی و خلاقی - دایم است انفسی و آفاقی
***
[محیی الدین بن عربی 1]
حقاً علی اللَّه تعالی أوجبه له علی نفسه یستحق بها هذه الرحمة- أعنی رحمة الوجوب.
و من کان من العبید بهذه المثابة فإنه یعلم مَنْ هو العامل منه.
و العمل مقسَّم علی ثمانیة أعضاء من الإنسان.
[یزدانپناه عسکری*]
هشت رحمت امتنانی از حضرت رحمان در ارتباط با جسم، به همه عطا می شود.
و رحمت وجوبی رحیمی مقید به وجوب و پرداختن و دست یافتن به تمامیت انفسی است.
1- فصوص الحکم، دار إحیاء الکتب العربیة - قاهره، چاپ: اول، 1946 م. ج1، ص: 151 فص 16 حکمة رحمانیة فی کلمة سلیمانیة