بخش ۱۱
گر به هستی نظر کند عارف
چون به علم الیقین بود واقف
بیند اول فراخور حالش
ذات حق و صفات افعالش
چون به عین الیقین رسد زان پس
همه ذات و صفات بیند و بس
چونکه حق الیقین نماید رو
گوید آنگاه لیس الا هو
او نگوید جز آنکه اوست که اوست
همه را بنگرد چه مغز و چه پوست
معنی مختلف به هستی نیست
ذهنی و خارجی به یک معنی ست
لیک دارد مراتب بسیار
منکشف باد بر اولواالابصار
درجاتش یکی ز یک برتر
اختلاف مراتبش بنگر!
هر مقامی به وصفی و نامی
هر یکی راست خاصه احکامی
چون الوهیت و ربوبیت
پس عبودیت است و خلقیت
گر کنی حفظ هر یک آگاهی
نکنی حفظ اگر تو، گمراهی
هر یکی را ببین به جای خودش
بنگر احکام آن، سزای خودش
گرچه جز نقطه نیست آنهمه حرف
قبض و بسطیست در میانه شگرف
نام آنها فقط نقط نکنی
اعتبارات را غلط نکنی
همچنین ظاهر است اینکه مداد
واحد است و نباشدش تعداد
پنج خواهی نویس و خواهی بیست
حرف ها را کرانه پیدا نیست
این کثیر و مداد یک باشد
وحدتش کی مقام شک باشد
لاتکون الحروف مفقوده
کلّها بالمداد موجوده
حیثُ لولا المداد، لیس الحرف
زیر حرف من است بحری ژرف
لیس الّا المداد فی الالواح
بی نیاز است صبح از مصباح
با همه حرفهای گوناگون
از تغیر بود مداد مصون
گر بگویند نیست غیر حروف
در سراپای لوح بخش نشوف
این کلامی ست صدق و نیست گزاف
می نگنجد در این قضیه خلاف
لیس الا المداد اگر گویی
راه کوی درست می پویی
در تمامی مظاهر آفاق
نیست غیر از منزه از اطلاق
دیدهٔ عارفان بزم شهود
می ندیده ست غیر از او موجود
بیند اعیان ممکنات همه
متلاشی به عین ذات همه
زآن که غیر از مداد پیدا نیست
گفته ای حرف، لیک معنا نیست
اعتبارات وصفی و اسما
غیر از این نیست گر شوی بینا
مثبت لوح می شود منفی
منفیش هم ز نفی مستعفی
می شود مهرهٔ دلم ماتش
خیره در لوح نفی و اثباتش
غیر از این نامه آشکار و نهفت
حرف روشن چنین نباید گفت
روشنی داد اگر چراغ دلم
سوخت برق سخن، دماغ دلم
لیک شرمندهٔ مقال خودم
خنده می آید از مثال خودم
سینه را چاک اگر کند زیبد
به دهن خاک اگر کند زیبد
ذره پوید کجا و مهر کجا؟
هو شمس الضحی و نحن فنا
نفس ای دل، قرین تاب و تب است
عجز بالذات، مهر ما به لب است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر به هستی نظر کند عارف
چون به علم الیقین بود واقف
هوش مصنوعی: اگر عارف به وجود و هستی توجه کند، مانند کسی است که به علم قطعی و یقین دست یافته است.
بیند اول فراخور حالش
ذات حق و صفات افعالش
هوش مصنوعی: او ابتدا با توجه به حال و وضعیت خود، ذات خداوند و صفات اعمال او را مشاهده میکند.
چون به عین الیقین رسد زان پس
همه ذات و صفات بیند و بس
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت مطلق برسد، تنها ذات و ویژگیهای آن را میبیند و غیر از آن چیزی نخواهد دید.
چونکه حق الیقین نماید رو
گوید آنگاه لیس الا هو
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت به وضوح نمایان شود، تمام وجود در آن لحظه به یک چیز اشاره میکند و جز او هیچچیز دیگری نخواهد بود.
او نگوید جز آنکه اوست که اوست
همه را بنگرد چه مغز و چه پوست
هوش مصنوعی: او فقط میگوید آنچه که خود او هست؛ همه را میبیند، چه درون و چه بیرون.
معنی مختلف به هستی نیست
ذهنی و خارجی به یک معنی ست
هوش مصنوعی: وجود مختلف در هستی، هم در ذهن انسان و هم در دنیای واقعی، به یک معنا و مفهوم است.
لیک دارد مراتب بسیار
منکشف باد بر اولواالابصار
هوش مصنوعی: اما برای کسانی که چشم بصیرت دارند، حقایق و مراحل زیادی وجود دارد که آشکار میشود.
درجاتش یکی ز یک برتر
اختلاف مراتبش بنگر!
هوش مصنوعی: درجههای او هر کدام از دیگری برترند، پس به تفاوت درجاتش توجه کن!
هر مقامی به وصفی و نامی
هر یکی راست خاصه احکامی
هوش مصنوعی: هر رتبه و موقعیتی ویژگیها و نامهای خاص خود را دارد و برای هر یک قوانین و احکام مخصوصی تعیین شده است.
چون الوهیت و ربوبیت
پس عبودیت است و خلقیت
هوش مصنوعی: زمانی که به وجود خداوند و نقش او در خلقت توجه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در برابر او باید بندگی و عبادت کنیم. در واقع، خالقیت خداوند سبب میشود که ما به عنوان مخلوق باید به او احترام بگذاریم و در مسیر بندگی او گام برداریم.
گر کنی حفظ هر یک آگاهی
نکنی حفظ اگر تو، گمراهی
هوش مصنوعی: اگر به حفظ و آگاهی هر چیزی بپردازی، اما خودت به درستی آگاه نباشی، در واقع در مسیر اشتباهی قرار گرفتهای.
هر یکی را ببین به جای خودش
بنگر احکام آن، سزای خودش
هوش مصنوعی: هر فردی را باید مطابق جایگاه و ویژگیهایش مشاهده کرد و بر اساس صلاحیتهای او داوری کرد.
گرچه جز نقطه نیست آنهمه حرف
قبض و بسطیست در میانه شگرف
هوش مصنوعی: هرچند که آن همه نوشتهها و حرفها در واقع تنها یک نقطه هستند، ولی در میان آنها مفهوم عمیق و شگرفی نهفته است.
نام آنها فقط نقط نکنی
اعتبارات را غلط نکنی
هوش مصنوعی: اگر نام آنها را فقط به شکل علامتگذاری بنویسی، ارزش و اعتبار آنها را به اشتباه نخواهی سنجید.
همچنین ظاهر است اینکه مداد
واحد است و نباشدش تعداد
هوش مصنوعی: ظاهر این است که مداد یک عدد است و هیچ تعدادی از آن وجود ندارد.
پنج خواهی نویس و خواهی بیست
حرف ها را کرانه پیدا نیست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به پنج چیز دست یابی، میتوانی؛ اما اگر بخواهی به بیست چیز دست پیدا کنی، مرزها و محدودیتها قابل شناسایی نیستند.
این کثیر و مداد یک باشد
وحدتش کی مقام شک باشد
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که حتی اگر چیزهای مختلف و متعددی وجود داشته باشد، همه آنها در نهایت به یک اصل واحد برمیگردند. نمیتوان در این وحدت شک کرد و این نشاندهنده هماهنگی و اتحاد در میان ظواهر مختلف است.
لاتکون الحروف مفقوده
کلّها بالمداد موجوده
هوش مصنوعی: حروف نباید بهطور کامل ناپدید شوند، زیرا همهچیز با جوهر قابل نوشتن است.
حیثُ لولا المداد، لیس الحرف
زیر حرف من است بحری ژرف
هوش مصنوعی: اگر نبود جوهر، کلمات زیر دست من نیستند، دریایی عمیق است.
لیس الّا المداد فی الالواح
بی نیاز است صبح از مصباح
هوش مصنوعی: فقط جوهر در الواح نیازمند است و صبح از چراغ بینیاز است.
با همه حرفهای گوناگون
از تغیر بود مداد مصون
هوش مصنوعی: با وجود تمام سخنهای مختلف و گوناگون، مداد در برابر تغییرات محفوظ و ایمن است.
گر بگویند نیست غیر حروف
در سراپای لوح بخش نشوف
هوش مصنوعی: چنانچه بگویند که تنها حروف در تمام جزء و کل لوح هست، باید گفت که این حرف نادرست است.
این کلامی ست صدق و نیست گزاف
می نگنجد در این قضیه خلاف
هوش مصنوعی: این جمله نشان میدهد که این سخن حقیقتی است و نمیتوان آن را بیمورد تلقی کرد. در این مورد هیچ تضادی وجود ندارد.
لیس الا المداد اگر گویی
راه کوی درست می پویی
هوش مصنوعی: تنها با دانش و آگاهی میتوانی به درستی در مسیر زندگی حرکت کنی.
در تمامی مظاهر آفاق
نیست غیر از منزه از اطلاق
هوش مصنوعی: در تمام جلوههای هستی، هیچ چیزی جز پاک و خالص وجود ندارد.
دیدهٔ عارفان بزم شهود
می ندیده ست غیر از او موجود
هوش مصنوعی: چشمهای عارفان جز او هیچ موجودی را در مقام بزم شهود نمیبینند.
بیند اعیان ممکنات همه
متلاشی به عین ذات همه
هوش مصنوعی: همه موجودات و ابزارهای ممکن به وضوح و به طور محسوس در حال نابودی و تکهتکه شدن هستند، در حالی که ذات و وجود اصلی آنها همچنان باقی است و پایدار است.
زآن که غیر از مداد پیدا نیست
گفته ای حرف، لیک معنا نیست
هوش مصنوعی: اینکه فقط با مداد چیزی نوشته شده و نمیتوان به آن اعتماد کرد، نشان میدهد که فقط ظاهر یک جمله وجود دارد، اما در واقع هیچ معنایی در آن نیست.
اعتبارات وصفی و اسما
غیر از این نیست گر شوی بینا
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را باز کنی، متوجه خواهی شد که ویژگیها و صفات انعکاسدهندهی واقعیات نیستند و تنها نامهایی هستند که به چیزها اطلاق میشود.
مثبت لوح می شود منفی
منفیش هم ز نفی مستعفی
هوش مصنوعی: اگر مثبت را بر روی لوح بگذاریم، اثر آن به صورت منفی در میآید و حتی منفیش نیز از حالت ناتوانی و عدم وجود خارج میشود.
می شود مهرهٔ دلم ماتش
خیره در لوح نفی و اثباتش
هوش مصنوعی: دل من مانند یک مهره بازی است که به دقت به نوشتههای موجود در لوحی از وجود و عدم، خیره شده و معلق مانده است.
غیر از این نامه آشکار و نهفت
حرف روشن چنین نباید گفت
هوش مصنوعی: جز این نامه که هم علنی است و هم پنهان، نباید کلمهای روشن و واضح بیان کرد.
روشنی داد اگر چراغ دلم
سوخت برق سخن، دماغ دلم
هوش مصنوعی: اگر چراغدل من روشن است، به خاطر این است که سخن و کلامی شیرین و دلنشین دارم که باعث روشنیام شده است.
لیک شرمندهٔ مقال خودم
خنده می آید از مثال خودم
هوش مصنوعی: اما از گفتههایم خجالتزدهام و به همین خاطر دائم از خودم میخندم.
سینه را چاک اگر کند زیبد
به دهن خاک اگر کند زیبد
هوش مصنوعی: اگر سینه را شکاف دهند، این کار شایستهای است و اگر خاک را به دندان بگیرند، این هم عمل مناسبی است.
ذره پوید کجا و مهر کجا؟
هو شمس الضحی و نحن فنا
هوش مصنوعی: غبار کوچکی به کجا میشتابد و خورشید کجا میدرخشد؟ او شمس الضحی است و ما در حال فنا و زوالیم.
نفس ای دل، قرین تاب و تب است
عجز بالذات، مهر ما به لب است
هوش مصنوعی: ای دل، نفس تو با شور و شوق همراه است؛ اما ناتوانی و ضعف در ذات خود را میشناسی و عشق ما بر لبانت مانند نوری تابان است.