گنجور

بخش ۹ - کام بخشی خامهٔ حکمت نگار به یاد خلاصهٔ ادوار و نقاوهٔ اخیار والد بزرگوار حشره الله مع الاطهار

عطارد مرا گشته آموزگار
به توصیف علّامهٔ روزگار
رصد بند گردون نیلوفری
خدیو سریر بلد اختری
مرا والد و عقل کل را پسر
یتیمان علم و هنر را پدر
به جان ره گرا، اوج تقدیس را
به دل، وارث حکمت ادریس را
بهین گوهر پاک این نُه صدف
خلف را شرف، بوالبشر را خلف
مسیحا دم خسته حالان دهر
پناه ضعیف و یتیمان شهر
رخ و سر، بزرگان گردن فراز
بر آن سدّه، گلگونه ساز نیاز
دل خاره طبعانش از آه گرم
چو پولاد در دست داوود نرم
تنش چون خیال از ریاضت نزار
هلال قدش تیغ فرسوده کار
در انوار او مهر چون ذرّه گم
ضمیرش دل افروز صبح دوم
ز سر جوش فکرش خرد کامیاب
زلال خضر پیش فیضش سراب
فلاطون اگر ته نشین شد به خُم
خجالت به خلوت کشیدش که نُم
به بیداربختان قدح بخش نور
حدیثش به دلمردگان بانگ صور
ز ایوان قدرش، فلک آستان
به بام جلالش ملک پاسبان
پر از عطر خلقش گریبان گل
غلام به اخلاص ختم رسل
لبش فیض بخش و کفش زرفشان
به امداد او زال رستم نشان
چو خورشید تابنده در مکرمت
چو نیسان بارنده در مرحمت
در اقطار معنی فروکوفت کوس
پر از صیت او قبّهٔ آبنوس
در اقلیم رفعت فرازنده کوه
بر اورنگ عزت، سلیمان شکوه
به لب قیمت آب حیوان شکست
به یاقوت، لعل بدخشان شکست
درستی ازو یافت علم و عمل
برون کرد از ملک و ملت خلل
خلیل آیت موسوی منزلت
مسیحا دم مصطفی معدلت
عدیل ملک در سجود و رکوع
ز جهدش مهذّب اصول و فروع
ز خطش سواد جهان روشن است
پی حفظ دین نبی جوشن است
صریر نیش ناسخ رود بود
روان پرور لحن داوود بود
مقام کلامش به اعلا رسید
سر خامه اش تا ثریا رسید
شهنشاه اورنگ دانشوری
بلندی دِه پایهٔ سروری
حقایق شناس معارف پناه
حکیم خردپرور جهل کاه
مشکی ندارد به شانش شکی
ارسطو ز مشائیانش یکی
زتوصیف اوگر برنجد حسود
نیاید ز خس، بستن زنده رود
محال است کز دست دهقان و بیل
شود بسته سیلاب دریای نیل
اگر ملحد انکار قرآن کند
بگو ماتم از مرگ ایمان کند
کند خیره ابله خردمند را
به ناخن خراشد چو الوند را
ندانسته کالیوه کردار دنگ
که در دام ماهی نیاید نهنگ
کجا کام حاصل کند خام ریش؟
که می دزدد از ابلهی دام خویش
مرا هست چون صبح صادق نفس
گواهم خداوند فریادرس
نوشتم به وصفش اگر یک دو حرف
نگنجد درین ظرف، دریای ژرف
عبادت شمارم ثناخوانیش
تو از ابلهی، بذله می دانیش
نراندم به مدح بزرگان قلم
ز فرماندهان عرب یا عجم
مگر مدح پیغمبر و آل او
که هرکس بگوید، خوشا حال او
کنم گر مدیح نیاکان خود
ادا می کنم حق ایمان خود
پدر را کنم گر ستایشگری
امیدم که حق باشدش مشتری
اگر سود دنیا غرض داشتم
وگر از طمع دانه می کاشتم
تفاخرکنان سروران جهان
خریدار بودند شعرم به جان
زبان می گشودم به نام یکی
شکر می فشاندم به کام یکی
چو می کردم این باده، در جام او
همی زنده می داشتم نام او
به بر داشت تشریف احسان من
زدی بوسهای طرف دامان من
نبودی دربغ از منش ملک و مال
ولی بود بر همّت من وبال
به گردون نیامد سر من فرود
مرا یک جبین است و یک جا سجود
پشیزی ز صدگنج نابرده ام
که دنیا بود پشتِ پا خورده ام
جهان مشت خاکی ست در راه من
زند کی رَهِ جان آگاه من؟
به کونین افشانده ام دامنی
که درکوی حق یافتم مأمنی
پدر را از آن می ستاید دلم
که فیضش رسانید تا منزلم
سبک می شمارم چنان مغز و پوست
که سنگینی استخوانم ازوست
بر آن تربت پاک بادا نثار
درود از من و رحمت کردگار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عطارد مرا گشته آموزگار
به توصیف علّامهٔ روزگار
هوش مصنوعی: عطارد، که به عنوان سیاره‌ای با ویژگی‌های خاص شناخته می‌شود، به من آموخته است چگونه دربارهٔ بزرگ‌ترین شخصیت‌های زمانه و علم و دانش صحبت کنم.
رصد بند گردون نیلوفری
خدیو سریر بلد اختری
هوش مصنوعی: سقف آسمان به رنگ نیلوفری، مانند یک پادشاه که بر تختی نشسته است، به زیبایی درخشان است.
مرا والد و عقل کل را پسر
یتیمان علم و هنر را پدر
هوش مصنوعی: من از نظر علمی و هنری به والد و آموزگار نیاز دارم و در عین حال، عقل کل به عنوان فرزند یتیمان علم و هنر به حساب می‌آید.
به جان ره گرا، اوج تقدیس را
به دل، وارث حکمت ادریس را
هوش مصنوعی: به جان راهی که می‌دانم، اوج احترام و عشق را در دل احساس می‌کنم، مثل کسی که وارث دانش و حکمت ادریس پیامبر است.
بهین گوهر پاک این نُه صدف
خلف را شرف، بوالبشر را خلف
هوش مصنوعی: بهترین و ارزشمندترین گوهر این نه صدف، شرف و مقام فرزندان آدم را تأکید می‌کند.
مسیحا دم خسته حالان دهر
پناه ضعیف و یتیمان شهر
هوش مصنوعی: مسیحا به عنوان منجی، به افرادی که در زمان‌های سخت و دشوار به کمک نیاز دارند، پناه می‌دهد. او حمایتگر کسانی است که ضعیف و یتیم هستند و در این دنیا نیازمند محبت و کمک هستند.
رخ و سر، بزرگان گردن فراز
بر آن سدّه، گلگونه ساز نیاز
هوش مصنوعی: چهره و سر، بزرگان با قیافه و متانت در آنجا، به زیبایی نیاز را به تصویر می‌کشند.
دل خاره طبعانش از آه گرم
چو پولاد در دست داوود نرم
هوش مصنوعی: دل افرادی که طبعی حساس و لطیف دارند، به اندازه‌ای گرم و پرشور است که مانند آهن در دست داوود، که به راحتی شکل می‌گیرد، نرم و انعطاف‌پذیر می‌شود.
تنش چون خیال از ریاضت نزار
هلال قدش تیغ فرسوده کار
هوش مصنوعی: شادابی تن او مانند خیالی است که از سختی‌ها و زحمت‌ها به دست آمده است، و قامت او، مانند تیغی که دیگر کارایی ندارد، سست و نازک به نظر می‌رسد.
در انوار او مهر چون ذرّه گم
ضمیرش دل افروز صبح دوم
هوش مصنوعی: در نور او، خورشید به مانند یک ذره کوچک به نظر می‌رسد و دلش درخشانی و روشنی صبح دوم را به همراه دارد.
ز سر جوش فکرش خرد کامیاب
زلال خضر پیش فیضش سراب
هوش مصنوعی: از شدت فعالیت فکرش، موفق به دستیابی به دانایی می‌شود. مانند آب زلالی که در مقابل فیض و نعمت‌ها، گویی سرابی بیش نیست.
فلاطون اگر ته نشین شد به خُم
خجالت به خلوت کشیدش که نُم
هوش مصنوعی: وقتی که افلاطون به عمق فکر و تفکر خود می‌رسد، با احساس شرم و خجالت به تنهایی می‌روید و در کنار خود اندیشه‌هایش را مرور می‌کند.
به بیداربختان قدح بخش نور
حدیثش به دلمردگان بانگ صور
هوش مصنوعی: به کسانی که بیدار و هوشیارند، جامی از نور و سخن او می‌دهم و به کسانی که بی‌حال و خسته‌اند، صدای ندا و فریاد می‌زنم.
ز ایوان قدرش، فلک آستان
به بام جلالش ملک پاسبان
هوش مصنوعی: از جایگاه بلندش، آسمان در کنار دروازه‌اش به خاطر عظمتش، نگهبان است.
پر از عطر خلقش گریبان گل
غلام به اخلاص ختم رسل
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و صفای چهره کسی اشاره دارد که به قدری معطر و دلربا است که گویی گردنبند گلی را به خود آویخته است. این شخص به خاطر صفات خوب و اخلاصش بسیار مورد احترام و ارادت قرار گرفته است. در واقع، او نشان‌دهنده صداقت و فضیلت است که به دیگران الهام می‌بخشد.
لبش فیض بخش و کفش زرفشان
به امداد او زال رستم نشان
هوش مصنوعی: لبخند او نعمت‌بخش است و دستانش مانند زرفشان (زرفشان، صفدر یا پهلوانی در تاریخ ایرانی) به یاری زال، پدر رستم آمده است.
چو خورشید تابنده در مکرمت
چو نیسان بارنده در مرحمت
هوش مصنوعی: شما مانند خورشید هستید که نور و گرما پخش می‌کند و در بخشش خود همچون باران در فصل بهار هستید.
در اقطار معنی فروکوفت کوس
پر از صیت او قبّهٔ آبنوس
هوش مصنوعی: در گستره‌های معنایی که به دقت بررسی می‌شوند، صدای رسای او همچون زنگی پرطنین به گوش می‌رسد که در زیر گنبدی سیاه و خوش‌قواره به صدا درمی‌آید.
در اقلیم رفعت فرازنده کوه
بر اورنگ عزت، سلیمان شکوه
هوش مصنوعی: در سرزمین عظمت و بالا، کوهی بر تخت افتخار نشسته است که شکوه سلیمان را تداعی می‌کند.
به لب قیمت آب حیوان شکست
به یاقوت، لعل بدخشان شکست
هوش مصنوعی: قیمت آب که به لب جان می‌رسد، به اندازه‌ی یاقوت و لعل‌های ارزشمند است.
درستی ازو یافت علم و عمل
برون کرد از ملک و ملت خلل
هوش مصنوعی: علم و عمل از او به درستی وستی پیدا کردند و از این طریق کاستی‌ها و مشکلات را از سرزمین و مردم دور کردند.
خلیل آیت موسوی منزلت
مسیحا دم مصطفی معدلت
هوش مصنوعی: خلیل، یعنی دوست خدا، نشان‌دهنده جایگاه بالای روحانی است که به مانند مسیح، درمانگر و نجات‌دهنده است. همچنین، ذکر مصطفی به عنوان همچون فردی برجسته و با ارزش، نشان‌دهنده تعادل و مقامی بس والا در بین انسان‌هاست.
عدیل ملک در سجود و رکوع
ز جهدش مهذّب اصول و فروع
هوش مصنوعی: شاهزاده در حال سجده و رکوع، به خاطر تلاشش، در اصول و فروع دین به خوبی تربیت شده و مهذب است.
ز خطش سواد جهان روشن است
پی حفظ دین نبی جوشن است
هوش مصنوعی: از خط او، روشنی و دانش دنیا پیداست و برای حفظ دین، او به مانند زره‌ای است که حامی و محافظ نبی می‌باشد.
صریر نیش ناسخ رود بود
روان پرور لحن داوود بود
هوش مصنوعی: صدا و نغمه‌ای که از قلم نویسنده بلند می‌شود، مانند جوی آبی است که روح و جان را پرورش می‌دهد و شبیه لحن دلنشین حضرت داود است.
مقام کلامش به اعلا رسید
سر خامه اش تا ثریا رسید
هوش مصنوعی: سخن او به اوج بلندی رسید و قلمش تا آسمان‌ها پیش رفت.
شهنشاه اورنگ دانشوری
بلندی دِه پایهٔ سروری
هوش مصنوعی: پادشاهی دانا و صاحب دانش، پایه و اساس سلطنت را به خوبی برقرار کرده است.
حقایق شناس معارف پناه
حکیم خردپرور جهل کاه
هوش مصنوعی: حکیمانی که به حقیقت‌ها آگاهی دارند و به معارف الهی پناه می‌برند، می‌توانند جهل و نادانی را کاهش دهند.
مشکی ندارد به شانش شکی
ارسطو ز مشائیانش یکی
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره می‌شود که هیچ‌گونه تردیدی به مقام و عظمت او وجود ندارد و او از نظر اندیشه و فلسفه، هم‌تراز با ارسطو است و به جمع اندیشمندان بزرگ تعلق دارد.
زتوصیف اوگر برنجد حسود
نیاید ز خس، بستن زنده رود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم صفاتی که درباره او گفته می‌شود را ذکر کنم، حسودان از آن احساس ناراحتی می‌کنند و نمی‌توانند به کسی که زنده به نظر می‌رسد، حسادت کنند.
محال است کز دست دهقان و بیل
شود بسته سیلاب دریای نیل
هوش مصنوعی: بسته شدن سیلابی چون نیل تنها به دست دهقان و بیل او ممکن نیست.
اگر ملحد انکار قرآن کند
بگو ماتم از مرگ ایمان کند
هوش مصنوعی: اگر کسی قرآن را انکار کند، به او بگو که تأسف و دلتنگی از دست دادن ایمانش را می‌خورد.
کند خیره ابله خردمند را
به ناخن خراشد چو الوند را
هوش مصنوعی: ابله با ناخن خود، خردمند را به زحمت می‌اندازد، همانطور که کوه بلند الوند را خراش می‌دهد.
ندانسته کالیوه کردار دنگ
که در دام ماهی نیاید نهنگ
هوش مصنوعی: نمی‌دانست که کار ناپسند او مانند صدای دنگی است که در دام نیفتاده و نمی‌تواند بر ماهی تاثیر بگذارد.
کجا کام حاصل کند خام ریش؟
که می دزدد از ابلهی دام خویش
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند کسی که ناپخته است و هنوز شناخت کافی ندارد، به آرزوهایش برسد؟ او در دام نادانی خود گرفتار شده و نمی‌تواند از آن خارج شود.
مرا هست چون صبح صادق نفس
گواهم خداوند فریادرس
هوش مصنوعی: من مانند صبح روشن و صادق وجود دارم و نفس من شهادت می‌دهد که خداوند یاری‌دهنده است.
نوشتم به وصفش اگر یک دو حرف
نگنجد درین ظرف، دریای ژرف
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از زیبایی و ویژگی‌های او بگویم، حتی اگر کمی بنویسم، نمی‌توانم احساسات و عمق آن را در این کلمات جا دهم.
عبادت شمارم ثناخوانیش
تو از ابلهی، بذله می دانیش
هوش مصنوعی: من عبادتم را حمد و ستایش تو می‌دانم؛ اما تو از نادانی آن را شوخی و مزاح می‌پنداری.
نراندم به مدح بزرگان قلم
ز فرماندهان عرب یا عجم
هوش مصنوعی: من درباره بزرگان و فرماندهان عرب و عجم مدح و ستایش ننوشتم.
مگر مدح پیغمبر و آل او
که هرکس بگوید، خوشا حال او
هوش مصنوعی: اگر کسی به ستایش پیامبر و خانواده‌اش بپردازد، برای او خوشبختی و سعادت به ارمغان می‌آید.
کنم گر مدیح نیاکان خود
ادا می کنم حق ایمان خود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در ستایش نیاکانم سخن بگویم، در واقع به ایمان و باور خودم احترام می‌گذارم.
پدر را کنم گر ستایشگری
امیدم که حق باشدش مشتری
هوش مصنوعی: اگر پدرم را ستایش کنم، به امید آن‌که حق من را بپذیرد و به نیازهای من پاسخ دهد.
اگر سود دنیا غرض داشتم
وگر از طمع دانه می کاشتم
هوش مصنوعی: اگر هدف من از کار و تلاش در دنیا فقط سود و منفعت شخصی بود، پس من هم باید در پی به دست آوردن چیزهای ناچیز و فانی می‌رفتم.
تفاخرکنان سروران جهان
خریدار بودند شعرم به جان
هوش مصنوعی: سروران دنیای با افتخار، شعر من را با جان و دل می‌خریدند.
زبان می گشودم به نام یکی
شکر می فشاندم به کام یکی
هوش مصنوعی: من با زبانم نام کسی را می‌بردم و برای او خوشی و شیرینی را آرزو می‌کردم.
چو می کردم این باده، در جام او
همی زنده می داشتم نام او
هوش مصنوعی: زمانی که این نوشیدنی را می‌نوشیدم، در جام او همچنان نامش را زنده نگه می‌داشتم.
به بر داشت تشریف احسان من
زدی بوسهای طرف دامان من
هوش مصنوعی: تو با محبت و لطف خود، مرا با بوسه‌هایی از طرف دامن خود مورد لطف قرار دادی.
نبودی دربغ از منش ملک و مال
ولی بود بر همّت من وبال
هوش مصنوعی: در زمان زندگی و قدرت من، هیچ‌گونه ثروت و حکومت‌ای وجود نداشت، اما تلاش و آرزوهایم بار سنگینی بر دوشم گذاشته بود.
به گردون نیامد سر من فرود
مرا یک جبین است و یک جا سجود
هوش مصنوعی: من به آسمان نرسیدم و سر به زیر نیاوردم، تنها یک پیشانی دارم که از آن جا سجده می‌کنم.
پشیزی ز صدگنج نابرده ام
که دنیا بود پشتِ پا خورده ام
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای که ارزشش را دارد، از ثروت و دارایی‌های بزرگ چیزی به دست نیاورده‌ام و تنها دنیا را زیر پا گذاشته‌ام.
جهان مشت خاکی ست در راه من
زند کی رَهِ جان آگاه من؟
هوش مصنوعی: جهان همچون توده‌ای از خاک است که در مسیر من قرار دارد، آیا کسی هست که به راه حقیقی من آگاه باشد؟
به کونین افشانده ام دامنی
که درکوی حق یافتم مأمنی
هوش مصنوعی: من دامن خود را در دو جهان گسترانده‌ام، زیرا در سرای حقیقت جایی امن یافته‌ام.
پدر را از آن می ستاید دلم
که فیضش رسانید تا منزلم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نعمت‌هایی که پدرم به من داده، او را شایسته ستایش می‌داند و از او قدردانی می‌کند که با محبت و حمایت‌هایش به من رسید.
سبک می شمارم چنان مغز و پوست
که سنگینی استخوانم ازوست
هوش مصنوعی: من به راحتی مغز و پوست را سبک می‌شمارم، زیرا سنگینی استخوانم به خاطر آن‌هاست.
بر آن تربت پاک بادا نثار
درود از من و رحمت کردگار
هوش مصنوعی: برای آن مزار پاک، بهترین درودها و رحمت‌های پروردگار را نثار می‌کنم.