گنجور

بخش ۴ - نخل بندی این دلگشا چمن به ستایش خاقان سخن

قلم اوّلین زادهٔ قدرت است
نگارندهٔ دفتر حکمت است
بدایع پدید آمد از حرف کن
مؤثّر خداوند و مبدع سخن
قلم نقش بند کلام اللّه است
زبان جدل زین سخن کوته است
قلم چهره پرداز حسن و جمال
قلم والی کشور ذوالجلال
دبستان حق را معلّم قلم
سخنور قلم، علم و عالم قلم
سخن جان معنیّ و معنی سخن
معانی نیابد بیان، بی سخن
جماد و نبات است و حیوان خموش
خلافت به انسان ز نطق است و هوش
سخن زندگی بخشد افسرده را
به رگ می زند نشتری مرده را
سخن دُرِّ غلتان عمّان دل
صفا پرور جیب و دامان دل
سخن گوهر افروز طبع ادیب
سخن حکمت آموز و دولت نصیب
سخن شور آشفته حالان عشق
سخن نیست غیر از نمکدان عشق
بود چشمهٔ زندگانی سخن
مسیحا سخن، یار جانی سخن
شنیدم سحر می سرایید نی
سخن نوبهار و خموشی ست دی
چه خوش گفت دوشینه گوینده ای
سخن جان بود گر نیوشنده ای
بلند است بس جایگاه سخن
کلام الله اینک گواه سخن
بسی کرده ام طی، نشیب و فراز
چه نسبت سخن را به عمر دراز؟
که آخر بود عمر را کوتهی
نگردد فروغ سخن منتهی
جهان سرورانند گویندگان
سخن شان به اقبال دل قهرمان
به هر ملک ناپایدار است حکم
سخن را مدام استوار است حکم
نوشتیم بر طاق فیروزه فام
کلام الملوک ملوک الکلام
درین پر فِتَن عصر آخر زمان
زمین شد چراگاه نابخردان
ز خر خصلتان، مشتی افسرده دم
نوازندهٔ کهنه طبل شکم
مسیحای وقتند از ابلهی
بم و زیرکوبند طبل تهی
دهنها به دعوی گشودند و لاف
بینباشتندی به ژاژ این شکاف
هم آوازگشتند با هم خران
بشوریده مغز خرد پروران
ازین مرده ذشکلان مالا کور
سراسیمه شد لفظ ومعنی نفور
برآشفته گردید کلک دبیر
که منکر صدایی ست صوت الحمیر
ز نیرنگ گردون نیلوفری
مگر دل به یزدان برد، داوری
درین اهرمن گاه وحشت فزای
پژوهیده دنیای آشوب زای
امید از خداوند دارم امان
هو المنعم الفضل و المستعان
به آیین فرزانگیّ و مِهی
خردمندیم می کند دلدهی
که گیتیست اضداد را انجمن
نشاید ازین غم پریشان شدن
چه عذب فراتش چه ملح اجاج
به جایی بود هر یکی را رواج
ز نکهت اگر پشک راند سخن
زیانی ندارد به مشک ختن
گر انکوزه اندازه را می شناخت
به گلشن سر از نازکی می فراخت
وگر جیفه هم داشتی آگهی
به پهلو ننازیدی از فربهی
گرفتی اگر خر، عیار نهیق
نگشتی به لحن مغنی رفیق
اگر می شد آگه، نکوهیده زاغ
نخوردی دل بلبل و گل به باغ
زغن گر شدی رنجه از صوت خویش
نخستی جگرهای مرغان به نیش
اگر حد خود پاس می داشت سیر
کجا فاش گشتی به عهد عبیر؟
گل آنجا که بند قبا کرده باز
نمی آمد از پرده بیرون، پیاز
خریدار سرگین بود گر جعل
چه کاهش رساند به شان عسل؟
چه شد گند نا، گر ز هر جا دمید؟
به عنبر زیانی نخواهد رسید
غم و رنج دنیا به ما سهل شد
چو با مصطفی چیره بوجهل شد
پلیدی مخنث ز فوج یزید
سر سبط خیرالبشر را برید
عوانان امیرند و عارف به قید
جُحی طبل خصمی زند با جنید
چو ابر جهالت شود منجلی
کجا فخر رازی کجا بوعلی؟
هزاران ازین گونه در روزگار
عیان است و داننده بی اختیار
ببین کارپردازی چرخ پیر
درین عبرتستان و عبرت بگیر
حزین، از دل افسردگی سود چیست؟
صریر نیت شکوه آلود چیست؟
اگر زشت و زیبا ببینی مرنج
به صورت میاویز و معنی بسنج
گل و خار در پرورش همسرند
درین خاکدان از یک آبشخورند
چرایی در اندیشهٔ دلخراش؟
فضولی ست اندیشه، تسلیم باش
خدایا برین بندهٔ بوالفضول
نبندی در فضل و جود و قبول
صباحی که زادم به بخت سعید
سیه بود موی من و رو سفید
کنون مویم از گردش روزگار
سفید است و روی من از جُرم، تار
ز روی من این تیرگی را بشوی
که از من بد و از تو آید نکوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قلم اوّلین زادهٔ قدرت است
نگارندهٔ دفتر حکمت است
هوش مصنوعی: قلم، نخستین ثمرهٔ توانایی و قدرت است و نویسندهٔ کتابی است که حکمت را در خود دارد.
بدایع پدید آمد از حرف کن
مؤثّر خداوند و مبدع سخن
هوش مصنوعی: خلاقیت و زیبایی از کلام الهی و قدرتی که خداوند در سخن به ودیعه گذاشته، به وجود آمده است.
قلم نقش بند کلام اللّه است
زبان جدل زین سخن کوته است
هوش مصنوعی: قلم، مظهر نوشتن و بیان سخنانی است که از کلام خدا نشأت می‌گیرد، و از سوی دیگر، بحث و جدل درباره این کلام، بی‌فایده و بی‌حاصل است.
قلم چهره پرداز حسن و جمال
قلم والی کشور ذوالجلال
هوش مصنوعی: قلمی که زیبایی‌ها و جذابیت‌ها را به تصویر می‌کشد، همان قلمی است که از سوی حاکم بزرگ و با جلال کشور حرکت می‌کند.
دبستان حق را معلّم قلم
سخنور قلم، علم و عالم قلم
هوش مصنوعی: مدرسه‌ای که به آموزش حقیقت می‌پردازد، معلمی دارد که با کلامش سخن می‌گوید. این معلم، هم علم را تدریس می‌کند و هم به آموزش یافتگان توجه دارد.
سخن جان معنیّ و معنی سخن
معانی نیابد بیان، بی سخن
هوش مصنوعی: گفتار حیاتبخش است و معنا، حقیقت آن سخن را نمی‌توان به بیان درآورد، بدون وجود گفتار.
جماد و نبات است و حیوان خموش
خلافت به انسان ز نطق است و هوش
هوش مصنوعی: همه موجودات غیر از انسان، همچون سنگ‌ها، گیاهان و حیوانات، در سکوت و بی‌خبری به سر می‌برند. تنها انسان با داشتن قدرت سخن و عقل، توانایی رهبری و خلافت در این دنیا را دارد.
سخن زندگی بخشد افسرده را
به رگ می زند نشتری مرده را
هوش مصنوعی: سخن، جان تازه‌ای به فرد ناراحت می‌دهد و مانند تیری به قلب فردی که احساس بی‌حالی می‌کند، تاثیر می‌گذارد.
سخن دُرِّ غلتان عمّان دل
صفا پرور جیب و دامان دل
هوش مصنوعی: سخن، مانند مرواریدی گرانبها است که از دل پاک و صمیمی برمی‌خیزد و در دل‌هایی که به صفا و خلوص نزدیک هستند، جا می‌گیرد.
سخن گوهر افروز طبع ادیب
سخن حکمت آموز و دولت نصیب
هوش مصنوعی: کلام هنرمندانه و شاعرانه، همچون جواهر درخشان است و سخنان حکمت‌آموز به انسان fortune و کامیابی می‌بخشند.
سخن شور آشفته حالان عشق
سخن نیست غیر از نمکدان عشق
هوش مصنوعی: گفتار افرادی که در عشق دچار آشفتگی و هیجان هستند، چیزی جز چاشنی عشق نیست؛ مانند نمکدانی که طعم عشق را به زندگی می‌بخشد.
بود چشمهٔ زندگانی سخن
مسیحا سخن، یار جانی سخن
هوش مصنوعی: چشمهٔ حیات و زندگی، گفتاریست مانند کلام مسیحا، که روح و جان را تازه می‌کند.
شنیدم سحر می سرایید نی
سخن نوبهار و خموشی ست دی
هوش مصنوعی: شنیدم که در صبح زود، نی نوا می‌زند و شعر می‌گوید. این اشعار درباره بهار نو و آرامشی است که در دل‌ها حاکم شده است.
چه خوش گفت دوشینه گوینده ای
سخن جان بود گر نیوشنده ای
هوش مصنوعی: سخن زیبا و دلنشینی که شب گذشته شنیدم، مانند جانی است که اگر کسی به آن گوش دهد، زندگی‌اش بهبود می‌یابد.
بلند است بس جایگاه سخن
کلام الله اینک گواه سخن
هوش مصنوعی: سخنانی که در قرآن آمده، مقام بلندی دارد و این کلام، شاهدی بر خود است.
بسی کرده ام طی، نشیب و فراز
چه نسبت سخن را به عمر دراز؟
هوش مصنوعی: من در زندگی سفرهای زیادی را تجربه کرده‌ام و در مسیرهای سخت و آسان زیادی رفته‌ام. حالا چه ربطی دارد که گفت‌وگو را به طول عمرم نسبت دهم؟
که آخر بود عمر را کوتهی
نگردد فروغ سخن منتهی
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه است و نباید اجازه داد که نور و تأثیر سخنان ما کم‌رنگ شود.
جهان سرورانند گویندگان
سخن شان به اقبال دل قهرمان
هوش مصنوعی: جهان پر از شخصیت‌های برجسته‌ای است که سخنانشان با دل‌ها ارتباط عمیق برقرار می‌کند و به این ترتیب، آن‌ها قهرمانان کلام و اندیشه‌اند.
به هر ملک ناپایدار است حکم
سخن را مدام استوار است حکم
هوش مصنوعی: در هر سرزمین، سخن و گفتار به گونه‌ای ناپایدار و بی‌ثبات است، اما حقیقت و حکم آن همیشه محکم و استوار باقی می‌ماند.
نوشتیم بر طاق فیروزه فام
کلام الملوک ملوک الکلام
هوش مصنوعی: بر روی طاقی با رنگ فیروزه‌ای نوشتیم که کلام پادشاهان، خود نیز پادشاهی از کلام است.
درین پر فِتَن عصر آخر زمان
زمین شد چراگاه نابخردان
هوش مصنوعی: در این زمان پرفتن و آشوب، زمین به مکانی برای پرورش نادانان تبدیل شده است.
ز خر خصلتان، مشتی افسرده دم
نوازندهٔ کهنه طبل شکم
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های زشت و ناپسند تو، دمی از نوازنده‌ای خسته و افسرده‌ی طبل کهنه‌ای می‌ماند که فقط صدای شکم خود را به گوش می‌رساند.
مسیحای وقتند از ابلهی
بم و زیرکوبند طبل تهی
هوش مصنوعی: مسیحای زمان به خاطر نادانی مردم، مورد بی‌احترامی و فشار قرار می‌گیرند و فضایی خالی از حقیقت و معنا به وجود می‌آید.
دهنها به دعوی گشودند و لاف
بینباشتندی به ژاژ این شکاف
هوش مصنوعی: زبان‌ها به سخن آمدند و هر کسی در تلاش بود تا ادعای خود را مطرح کند و از خود بزرگ‌نمایی کند. این فتنه و آشفتگی به یک جدل بی‌پایان تبدیل شد.
هم آوازگشتند با هم خران
بشوریده مغز خرد پروران
هوش مصنوعی: خران که دچار پریشانی و بی‌خود شده‌اند، به یکدیگر ملحق شدند و به صدا درآمدند، حال آنکه انسان‌های خردمند و باهوش، در این میان از نظر و فکر خود بهره‌مندند.
ازین مرده ذشکلان مالا کور
سراسیمه شد لفظ ومعنی نفور
هوش مصنوعی: از این انسان ناتوان و بی‌خبر، واژه‌ها و معانی به شکل ناهماهنگی درآمده‌اند.
برآشفته گردید کلک دبیر
که منکر صدایی ست صوت الحمیر
هوش مصنوعی: دست خط نویسنده به هم ریخت، زیرا منکر شد که صدای الاغ وجود دارد.
ز نیرنگ گردون نیلوفری
مگر دل به یزدان برد، داوری
هوش مصنوعی: از فریب‌های زندگی رنگین، تنها دل به خدا بسپار، که او قضاوت می‌کند.
درین اهرمن گاه وحشت فزای
پژوهیده دنیای آشوب زای
هوش مصنوعی: در این مکان ترسناک و تاریک، دنیای پر از آشفتگی و بی‌نظمی وجود دارد.
امید از خداوند دارم امان
هو المنعم الفضل و المستعان
هوش مصنوعی: به امید بنیادی از خداوند هستم، که او منبع نعمت‌ها و یاری‌دهنده است.
به آیین فرزانگیّ و مِهی
خردمندیم می کند دلدهی
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که با درک و دانایی، انسان به نوعی هدایت و راهبری می‌شود. به عبارتی، خرد و دانش به فرد کمک می‌کند تا رفتار و تصمیمات بهتری بگیرد و زندگی بهتری داشته باشد.
که گیتیست اضداد را انجمن
نشاید ازین غم پریشان شدن
هوش مصنوعی: زندگی به خاطر تضادها و مخالفاتش باید درست و با آرامش پیش برود؛ نباید از این مشکلات و دردها پریشان شد.
چه عذب فراتش چه ملح اجاج
به جایی بود هر یکی را رواج
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر چیز، خوب یا بد، به نوبه خود در جایی خاص ارزش و اهمیت دارد. به عبارت دیگر، در زندگی، برخی چیزها شیرین و لذت‌بخش هستند و برخی دیگر ممکن است تلخ و ناگواری باشند، اما هر یک در شرایط خاصی می‌تواند به کار آید و مورد استفاده قرار گیرد.
ز نکهت اگر پشک راند سخن
زیانی ندارد به مشک ختن
هوش مصنوعی: اگر عطری دلپذیر از گلی به مشام برسد، جالب نیست که مگس هم درباره‌اش حرف بزند، زیرا آن بو به‌قدری خوشایند است که حتی کلام ناچیز مگس نیز به آن خدشه‌ای نمی‌زند.
گر انکوزه اندازه را می شناخت
به گلشن سر از نازکی می فراخت
هوش مصنوعی: اگر آن گلابی اندازه و ارزش خود را می‌دانست، به خاطر لطافتش در باغ، سرش را بلند نمی‌کرد.
وگر جیفه هم داشتی آگهی
به پهلو ننازیدی از فربهی
هوش مصنوعی: اگر حتی لاشه‌ای هم داشتی، باز هم به خاطر شکم‌بزرگیت نباید خود را به رخ دیگران بکشی.
گرفتی اگر خر، عیار نهیق
نگشتی به لحن مغنی رفیق
هوش مصنوعی: اگر تو زحمت زیادی روی یک کار بکشی و نتیجه‌ای که می‌خواهی به دست نیاری، در حقیقت هیچ تهییج و هیجانی از آن کار نمی‌کشی.
اگر می شد آگه، نکوهیده زاغ
نخوردی دل بلبل و گل به باغ
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستی که زاغ، موجودی نکوهیده و بدشگون است، هرگز دل بلبل را نمی‌آزردی و به باغ گل نمی‌رفتی.
زغن گر شدی رنجه از صوت خویش
نخستی جگرهای مرغان به نیش
هوش مصنوعی: اگر تو از صدای خود ناراحت باشی، باید اول به فکر آسیب رساندن به جگر مرغ‌ها باشی.
اگر حد خود پاس می داشت سیر
کجا فاش گشتی به عهد عبیر؟
هوش مصنوعی: اگر فردی حد و مرز خود را رعایت می‌کرد، دیگر در کجا به این وضوح و آشکارا در فضای عشق و زیبایی بروز می‌کرد؟
گل آنجا که بند قبا کرده باز
نمی آمد از پرده بیرون، پیاز
هوش مصنوعی: گل جایی که بر سر آن لباسش را گره زده، دیگر نمی‌تواند از پرده بیرون بیاید، پیاز.
خریدار سرگین بود گر جعل
چه کاهش رساند به شان عسل؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال سرگین باشد، حتی اگر عسل را هم به او بدهی، ارزش آن را نمی‌بیند وعلاقه‌ای به آن ندارد. کوشش در بهبود کیفیت یا کاهش قیمت عسل هم تاثیرگذار نخواهد بود.
چه شد گند نا، گر ز هر جا دمید؟
به عنبر زیانی نخواهد رسید
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاد، اگر بوی بدی از هر جا به مشام برسد؟ به عطر خوشی آسیبی نخواهد رسید.
غم و رنج دنیا به ما سهل شد
چو با مصطفی چیره بوجهل شد
هوش مصنوعی: غم و دردهای دنیا برای ما آسان شد زمانی که با وجود پیامبر، جهل و نادانی از بین رفت.
پلیدی مخنث ز فوج یزید
سر سبط خیرالبشر را برید
هوش مصنوعی: پلیدی و زشتی که همراه لشکر یزید بود، سر پاک و مطهر سبط پیامبر را برید.
عوانان امیرند و عارف به قید
جُحی طبل خصمی زند با جنید
هوش مصنوعی: یاران و همراهان امیر مانند دست یاری هستند و عارف در قید و بند دنیوی مثل طبل در حال کوبیدن با جنید است که با او به مخالفت برخاسته است.
چو ابر جهالت شود منجلی
کجا فخر رازی کجا بوعلی؟
هوش مصنوعی: وقتی که پرده‌های نادانی کنار رود، دیگر جایی برای برتری‌طلبی و افتخار بر دیگران باقی نمی‌ماند.
هزاران ازین گونه در روزگار
عیان است و داننده بی اختیار
هوش مصنوعی: در جهان، نمونه‌های زیادی از این نوع وجود دارند و افراد آگاه نمی‌توانند از این واقعیات چشم‌پوشی کنند.
ببین کارپردازی چرخ پیر
درین عبرتستان و عبرت بگیر
هوش مصنوعی: به کارکردن و گردش زندگی کهنه توجه کن و از آن درس بگیر.
حزین، از دل افسردگی سود چیست؟
صریر نیت شکوه آلود چیست؟
هوش مصنوعی: ای حزین، در دل اندوه چه فایده‌ای نهفته است؟ چه معنایی در صدا یا نیتی که پر از شکایت است وجود دارد؟
اگر زشت و زیبا ببینی مرنج
به صورت میاویز و معنی بسنج
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با زیبایی‌ها و زشتی‌ها مواجه شدی، نگران نباش و فقط به ظاهر افراد توجه نکن، بلکه به عمق و معنی وجود آنها اهمیت بده.
گل و خار در پرورش همسرند
درین خاکدان از یک آبشخورند
هوش مصنوعی: در این دنیای خاکی، گل و خار هر دو نیازمند یکدیگرند و از یک منبع مشترک رشد می‌کنند.
چرایی در اندیشهٔ دلخراش؟
فضولی ست اندیشه، تسلیم باش
هوش مصنوعی: چرا باید به افکار دردآور فکر کنی؟ این نوع فکرکردن فضولی و بیهوده است، بهتر است تسلیم شوی و از آن دوری کنی.
خدایا برین بندهٔ بوالفضول
نبندی در فضل و جود و قبول
هوش مصنوعی: پروردگارا، لطف و بخشش و دستیابی به خوبی‌هایت را از این بنده‌ی پرحرفی دریغ نکن.
صباحی که زادم به بخت سعید
سیه بود موی من و رو سفید
هوش مصنوعی: روزی که به دنیا آمدم، بخت خوشی نداشتم و موهایم سیاه بود، اما رویم سفید بود.
کنون مویم از گردش روزگار
سفید است و روی من از جُرم، تار
هوش مصنوعی: اکنون موهایم بر اثر گذر زمان سفید شده و چهره‌ام به خاطر گناه و اشتباهاتم تیره و تار است.
ز روی من این تیرگی را بشوی
که از من بد و از تو آید نکوی
هوش مصنوعی: لطفا این تیرگی و ناراحتیی که از من می‌آید و برآیند خوبی از تو نیست، از چهره‌ام برطرف کن.