بخش ۲۶ - حکایت
شبی در نشابور مأوای من
به تقدیر فرمانده ذوالمنن
سرتربت پاک عطار بود
دلم آگه و دیده بیدار بود
مراقب نشستم چو نیمی ز شب
صفا یافت وقتم، صفایی عجب
شنیدم که می گفت آن پیر راه
اگر مرد عشقی، مرادی مخواه
چو این حرف ازو گوهر گوش شد
ز گفتار لب بست و خاموش شد
بخش ۲۵ - حکایت: گذشتم به شب زنده داری سحربخش ۲۷ - اشارت به سلوک سبیل عجز و مسکینی و ترک خودی و خودبینی: اگر بنده را سربلندی رسد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی در نشابور مأوای من
به تقدیر فرمانده ذوالمنن
هوش مصنوعی: یک شب در نشابور، به سرنوشت و ارده فرمانده ذوالمنن پناه بردم.
سرتربت پاک عطار بود
دلم آگه و دیده بیدار بود
هوش مصنوعی: در خاک پاک عطار، سرم بود و دلم آگاه و چشمانم بیدار و روشنگر بود.
مراقب نشستم چو نیمی ز شب
صفا یافت وقتم، صفایی عجب
هوش مصنوعی: در نیمههای شب، با دقت نشستهام و وقتی که آرامش به من دست میدهد، حسی عجیب از خوشبختی را تجربه میکنم.
شنیدم که می گفت آن پیر راه
اگر مرد عشقی، مرادی مخواه
هوش مصنوعی: میگفتند آن سالخورده با تجربه که اگر کسی عاشق واقعی باشد، نباید خواستهای جز عشق داشته باشد.
چو این حرف ازو گوهر گوش شد
ز گفتار لب بست و خاموش شد
هوش مصنوعی: وقتی این سخن از او به گوش رسید، دیگر چیزی نگفت و سکوت کرد.