بخش ۲۵ - حکایت
گذشتم به شب زنده داری سحر
ز صحرانشینان آن بوم و بر
چو مجنون در آن دشت تنها نشین
در اطراف او بود روشن، زمین
شب تار ازو لیلهٔ القدر بود
فروزانتر از پرتو بدر بود
زهر جانبش تا دو صد گام ره
تو گفتی که افتاده پرتو ز مَه
در آن روشنی چون گرفتم قرار
تفحص نمودم، یمین و یسار
شرار درخشان به سرمنزلش
ندیدم بغیر از چراغ دلش
برآوردم آنگاه مصحف ز جیب
بخواندم به امداد آن نور غیب
تعجب کنان گفتم ای حق پرست
چه سان آمدت این کرامت به دست؟
بخندید و گفت ای سراپا شعور
من از ظلمتم در عجب، تو ز نور
جهان جمله انوار ذات خداست
تو را از فروغی تعجب چراست؟
من اهل کرامت نیم ای شفیق
نه سلطان بسطامیم نه شقیق
دودانگی به مزدوری اندوختم
به خاک کسی شمعی افروختم
از آن شب، شب تیرهام روز شد
چراغ دلم، محفل افروز شد
حزین، از شبت تیرگی دور باد
دلت زنده، خاکت پر از نور باد
به بالین دل، شمع داغی ببر
زیارتگهی را چراغی ببر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گذشتم به شب زنده داری سحر
ز صحرانشینان آن بوم و بر
هوش مصنوعی: در ساعات اولیه صبح، وقتی که دیگران هنوز در خواب بودند، به دوردستها و خطههای سرسبز آن دیار گذر کردم.
چو مجنون در آن دشت تنها نشین
در اطراف او بود روشن، زمین
هوش مصنوعی: مثل مجنون که در دشت تنها نشسته است، زمین در اطرافش روشن و پر نور است.
شب تار ازو لیلهٔ القدر بود
فروزانتر از پرتو بدر بود
هوش مصنوعی: شب تار، شب قدر را مینمایاند که از نور ماه هم روشنتر است.
زهر جانبش تا دو صد گام ره
تو گفتی که افتاده پرتو ز مَه
هوش مصنوعی: از سمت او تا دو صد قدم، نوری پخش شده است که گویی پرتوی از ماه بر زمین افتاده است.
در آن روشنی چون گرفتم قرار
تفحص نمودم، یمین و یسار
هوش مصنوعی: در آن روشنی، وقتی آرامش پیدا کردم، شروع به بررسی و جستوجو در اطراف کردم.
شرار درخشان به سرمنزلش
ندیدم بغیر از چراغ دلش
هوش مصنوعی: من هیچ درخششی را در راه رسیدن به مقصد نیافتم، جز نور دل او.
برآوردم آنگاه مصحف ز جیب
بخواندم به امداد آن نور غیب
هوش مصنوعی: من مصحف را از جیبم بیرون آوردم و به یاری آن نور پنهان شروع به خواندن کردم.
تعجب کنان گفتم ای حق پرست
چه سان آمدت این کرامت به دست؟
هوش مصنوعی: با شگفتی از او پرسیدم، ای پرستنده حق، چگونه این مقام و بخشش به دست تو رسید؟
بخندید و گفت ای سراپا شعور
من از ظلمتم در عجب، تو ز نور
هوش مصنوعی: او با لبخند گفت: من از تاریکی و ظلمت خود در شگفتم، تو که پر از نور هستی.
جهان جمله انوار ذات خداست
تو را از فروغی تعجب چراست؟
هوش مصنوعی: تمامی جهان نور و روشنی وجود خداوند است، پس چرا از یک پرتو آن حیران شدهای؟
من اهل کرامت نیم ای شفیق
نه سلطان بسطامیم نه شقیق
هوش مصنوعی: من فردی با کرامت نیستم، ای مهربان، نه مانند سلطان بسطام هستم و نه شقیق.
دودانگی به مزدوری اندوختم
به خاک کسی شمعی افروختم
هوش مصنوعی: من به خاطر دیگران، خود را در زحمت و سختی قرار دادم و در زیر سایه کسی، نور امیدی را روشن کردم.
از آن شب، شب تیرهام روز شد
چراغ دلم، محفل افروز شد
هوش مصنوعی: از آن شب تاریک، زندگیام روشن شد و چراغ دلم روشنایی بخش محفلهای من گشت.
حزین، از شبت تیرگی دور باد
دلت زنده، خاکت پر از نور باد
هوش مصنوعی: ای حزین، امیدوارم شب تاریکت دور شود و دلت همیشه زنده و شاداب باشد، خاکت هم پر از نور و روشنایی گردد.
به بالین دل، شمع داغی ببر
زیارتگهی را چراغی ببر
هوش مصنوعی: شمعی داغ و روشن را به کنار دل بیاور و چراغی برای زیارتگاه عشق به همراه داشته باش.