گنجور

بخش ۱۹ - حکایت

کنون یاد می آیدم آن زمان
که شوق آتش افروز شد در نهان
مرا کرد، درد طلب بی قرار
جهان هفت خوان و دل اسفندیار
جگر العطش زن، ز تاب و تبم
نه آرام روز و نه خواب شبم
ز پیس نقاهت به خشکی اسیر
ولی بود مژگانم ابر مطیر
جمودی مذاق من از زهد داشت
که آتش به هر خشک و تر می گماشت
پراکنده خاطر، دویدم بسی
شده عقده را سائل از هر کسی
ز دانای هر کیش پرسیدمی
سخنها،کم و بیش سنجیدمی
نه ره ماند نادیده نه رهگرای
نه دِه ماند پوشیده، نه دهخدای
به جایی شبانگاه و جایی صبوح
مگر از دری پیشم آید فتوح
به هر مرز و بومی کشیدم سری
و لیکن ندیدم گشاد از دری
به هر در بسی رفته و آمده
نه مسجد دگر ماند و نه میکده
گهی بر در کعبه، گَه درکنشت
طلبکاری البته جایی نهشت
کشیدم ز هر باده ته جرعه ای
ز هر در به دولت زدم قرعه ای
به هم بر، بسی لوح و دفتر زدم
فکندم ورق، دست بر سر زدم
به خلوت نشستم خمش سالیان
زدم هایهو با طرب حالیان
به هرگام، پا می کشیدم زگل
نمی یافت کامی که می خواست دل
به سختی ز مقصد چو رویم نتافت
فتوحی دل از بخت فیروز یافت
یکی پیر ترسا مرا در عراق
دو روزی شد از دوستی هم وثاق
چو از شوق، آشفته حالم بدید
حدیث طلبکاریم را شنید
به گوشم شبی گفت، رهبان دیر
تعصب رهاکن که الصلح خیر
ازین نکته قفل از دلم برگشاد
به رخ عالم فیض را درگشاد
به فکرت چو کردم درین نکته غور
رسیدم به عدل و گذشتم ز جور
سخن بس دقیق است و معنی بلند
مگر پی برد عارف هوشمند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون یاد می آیدم آن زمان
که شوق آتش افروز شد در نهان
هوش مصنوعی: الان به یاد می‌آورم زمانی را که شوق و اشتیاق در درونم شعله‌ور شد.
مرا کرد، درد طلب بی قرار
جهان هفت خوان و دل اسفندیار
هوش مصنوعی: من را به دردی گرفتار کردی که به خاطر خواسته‌ام بی‌تابم، همانند هفت خوانی که در دنیای مشکل‌ساز وجود دارد و دل شجاعی چون اسفندیار را می‌سوزاند.
جگر العطش زن، ز تاب و تبم
نه آرام روز و نه خواب شبم
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی و بی‌تابی، نه روزی برایم آرامش دارد و نه شبی برایم خواب می‌آورد.
ز پیس نقاهت به خشکی اسیر
ولی بود مژگانم ابر مطیر
هوش مصنوعی: از زمان شدت بیماری و محدودیت‌های آن، در حالی که دچار خشکی و مشکل هستم، چشمانم همچون ابرهای بارانی پر از اشک می‌باشند.
جمودی مذاق من از زهد داشت
که آتش به هر خشک و تر می گماشت
هوش مصنوعی: زهدگرایی من باعث شده بود که طعم زندگی را از دست بدهم و این حالتی است که می‌تواند به هر چیزی، چه تر و چه خشک، آسیب بزند.
پراکنده خاطر، دویدم بسی
شده عقده را سائل از هر کسی
هوش مصنوعی: با فکر پراکنده و دل مشغول، بارها تلاش کردم که از هر کسی درباره‌ی این درد خود کمک بگیرم.
ز دانای هر کیش پرسیدمی
سخنها،کم و بیش سنجیدمی
هوش مصنوعی: از هر دانای مذهبی سوال می‌کردم و به صحبت‌هایشان گوش می‌دادم و درک و برداشت خودم را از آنها بررسی می‌کردم.
نه ره ماند نادیده نه رهگرای
نه دِه ماند پوشیده، نه دهخدای
هوش مصنوعی: هیچ راهی باقی نمانده که نادیده بماند و هیچ مسیر دیگری نیست که کسی به آن گرایش داشته باشد. همچنین نه روستایی وجود دارد که پوشیده بماند و نه کسی هست که در آن روستا زمام‌داری کند.
به جایی شبانگاه و جایی صبوح
مگر از دری پیشم آید فتوح
هوش مصنوعی: در جایی در شب و جای دیگر در صبح، مگر اینکه پیروزی به صورتی ناگهانی بر من وارد شود.
به هر مرز و بومی کشیدم سری
و لیکن ندیدم گشاد از دری
هوش مصنوعی: به هر کشور و دیاری که رفتم، سرم را بردم اما هیچ جا در را به رویم باز نکردند.
به هر در بسی رفته و آمده
نه مسجد دگر ماند و نه میکده
هوش مصنوعی: به هر جا که رفته‌ام و آمده‌ام، نه از مسجد خبری مانده و نه از میکده.
گهی بر در کعبه، گَه درکنشت
طلبکاری البته جایی نهشت
هوش مصنوعی: برخی اوقات به کعبه می‌رویم و گاهی در گنبد خانه، در حال طلب و درخواست هستیم؛ البته این بی‌جایی نیست و هر کجا که باشیم، به دنبال هدف و معنای واقعی زندگی هستیم.
کشیدم ز هر باده ته جرعه ای
ز هر در به دولت زدم قرعه ای
هوش مصنوعی: از هر باده‌ای تنها یک جرعه نوشیدم و از هر در و درگاهی برای رسیدن به خوشبختی و سعادت، شانس خود را امتحان کردم.
به هم بر، بسی لوح و دفتر زدم
فکندم ورق، دست بر سر زدم
هوش مصنوعی: من نوشته‌ها و یادداشت‌های زیادی را کنار گذاشتم و ورق را به سمت زمین انداختم و با دست بر سرم زدم.
به خلوت نشستم خمش سالیان
زدم هایهو با طرب حالیان
هوش مصنوعی: در تنهایی نشستم و بی‌پروا سر و صدا کردم، حالتی شاداب و خوش دارم که از سال‌ها درونم انباشته شده است.
به هرگام، پا می کشیدم زگل
نمی یافت کامی که می خواست دل
هوش مصنوعی: در هر قدمی که برمی‌داشتم، از لابه‌لای گل‌ها و زیبایی‌ها چیزی نمی‌یافتم که دل مرا به آرزوهایم برساند.
به سختی ز مقصد چو رویم نتافت
فتوحی دل از بخت فیروز یافت
هوش مصنوعی: وقتی که با دشواری از هدفم دور می‌شوم، به دستاوردی نخواهم رسید، اما دل شاداب از بخت خوب به دست می‌آورم.
یکی پیر ترسا مرا در عراق
دو روزی شد از دوستی هم وثاق
هوش مصنوعی: یک مرد سالخورده زاهد در عراق، دو روز با من بود و از دوستی و هم‌نوازی لذت بردیم.
چو از شوق، آشفته حالم بدید
حدیث طلبکاریم را شنید
هوش مصنوعی: وقتی که حالت آشفته و بی‌قرار از شوق را دید، ماجرا و درخواست من را متوجه شد.
به گوشم شبی گفت، رهبان دیر
تعصب رهاکن که الصلح خیر
هوش مصنوعی: یک شب صدایی به من گفت که به تعصبات مذهبی پایان بده و به جای آن به صلح و آرامش بیندیش.
ازین نکته قفل از دلم برگشاد
به رخ عالم فیض را درگشاد
هوش مصنوعی: از این موضوع، قفل دل من باز شد و جلوه‌ای از نعمت و برکت را به جهانیان نشان داد.
به فکرت چو کردم درین نکته غور
رسیدم به عدل و گذشتم ز جور
هوش مصنوعی: وقتی در این موضوع عمیق‌تر فکر کردم، متوجه شدم که باید به عدل و انصاف توجه کنم و از ظلم بگذرم.
سخن بس دقیق است و معنی بلند
مگر پی برد عارف هوشمند
هوش مصنوعی: سخن بسیار دقیق و دارای معناهای عمیق است، اما تنها کسی که آگاهی و درک عمیق دارد می‌تواند به این معنا پی ببرد.