بخش ۱۲ - سفیر خامهٔ بلند صریر به هوش افزایی مرزبانان حکمت پذیر
چنین است فرمان که حق را نهان
نشاید نمودن ز فرماندهان
نماینده راه خیر و سلوک
ندارد نصیحت دریغ، از ملوک
که در خیر ایشان بود خیر خلق
نکو خواه خلق است، پاکیزه دلق
بیا ای شهنشاه شوکت فروش
فقیرانه بنشین و بگشای گوش
به اندرز من گوش بگشا، دمی
که بهتر دمی زنده، از عالمی
بود پندم افزایش هوش تو
کنم گوهر آویزه گوش تو
جوان بخت خواهد جهانت ستود
که در عصر آن پیر داننده بود
تو دانی که دنیاست ناپایدار
نباشد به ناپایدار اعتبار
به هر جا نهی پا درین خاکدان
بود فرق فرماندهان جهان
تن سروران لطافت سرشت
به راه تو امروز خاک است و خشت
بیفشان به این بی بقا دست رد
فلک بخشد امروز و فردا برد
به تسخیر جایی چرایی به رنج
که خاکش فروبرده، قارون و گنج
به نکبت سرا بسته ای دل چرا؟
فرورفته ای زنده در گل چرا؟
به مردی توانی گرفتن جهان
ولی مرگ می گیردت ناگهان
ز ابلیس آزاده جانی برَست
که غیر از خدا دل به چیزی نبست
به دنیا تو را تیز دندان آز
اجل در قفایت دهن کرده باز
چه بندی میان را به زرین کمر؟
که بستن ضرور است، بار سفر
پی این سفر برگ و سازی بیار
سرشکی ببار و نیازی بیار
چه می پرسی از گنج داران حساب؟
حساب خدا را چه گویی جواب؟
به آز و امل این چه دلبستگی ست
نجات و سعادت به وارستگی ست
شدی بندهٔ خاص فرج و شکم
شکم بنده باشد ز خربنده،کم
خدا بندگان از تو نالان به حق
دل مستمندان ز جور تو شق
شقاوت بلایی ست بی زینهار
مکن زینهار، این بلا را شعار
شعورت چه شد ای اسیر غرور؟
مگر از غروری، عدیم الشعور
شب عمر رفت و چنان خفته ای
ندیدی مگر خواب آشفته ای
تو دانی دگر، ما صلایی زدیم
گرانخواب را پشت پایی زدیم
حزین، از خروشت جهان می تپد
زمین می تپد، آسمان می تپد
سعادت کسی را کند رهبری
که آموزد ازگفته ات سروری
بخش ۱۱ - تذکر این حدیث مصطفی که الدّال علی الخیر کفاعله: سرم بود در جیب فکرت شبیبخش ۱۳ - حکایت: نمودم سوال از قوی پنجه ای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین است فرمان که حق را نهان
نشاید نمودن ز فرماندهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند فرمان داده است که حق و حقیقت نباید از افرادی که در مقام رهبری و فرماندهی قرار دارند، پنهان بماند.
نماینده راه خیر و سلوک
ندارد نصیحت دریغ، از ملوک
هوش مصنوعی: کسی که به راه درست و سیر و سلوک نمیپردازد، نصیحت و راهنمایی از سلطنت طلبان دریغ است.
که در خیر ایشان بود خیر خلق
نکو خواه خلق است، پاکیزه دلق
هوش مصنوعی: نوعی از خوبی که برای دیگران مثبت است، به خوبی همگان برمیگردد و در اصل قابلیت تشویق کردن دیگران به نیکی را دارد. این خوبی باید خالص و بیآلایش باشد.
بیا ای شهنشاه شوکت فروش
فقیرانه بنشین و بگشای گوش
هوش مصنوعی: بیا ای پادشاه بزرگ، با تمام عظمتت، به صورت ساده و humble۴ بنشین و به حرفها گوش کن.
به اندرز من گوش بگشا، دمی
که بهتر دمی زنده، از عالمی
هوش مصنوعی: به نصیحت من توجه کن، زیرا هر لحظه که در شادی و خوشی سپری میشود، از تمام دنیا باارزشتر است.
بود پندم افزایش هوش تو
کنم گوهر آویزه گوش تو
هوش مصنوعی: من قصد دارم با نصیحتهایم، برای تو هوش و فهم بیشتری به ارمغان بیاورم، مانند جواهری که به گوش تو آویخته شده باشد.
جوان بخت خواهد جهانت ستود
که در عصر آن پیر داننده بود
هوش مصنوعی: در زمان حیات آن مرد دانا، جوانی که خوشبخت باشد، به خاطر جهانش ستوده خواهد شد.
تو دانی که دنیاست ناپایدار
نباشد به ناپایدار اعتبار
هوش مصنوعی: میدانی که دنیا ثبات ندارد، پس برای چیزهای نامطمئن ارزش قائل نشو.
به هر جا نهی پا درین خاکدان
بود فرق فرماندهان جهان
هوش مصنوعی: هر کجا که قدم بگذاری در این سرزمین، تفاوتی در مقام و جایگاه رهبران دنیا وجود نخواهد داشت.
تن سروران لطافت سرشت
به راه تو امروز خاک است و خشت
هوش مصنوعی: امروز وجود بزرگان و سروران به یاد تو به چیزی ساده و معمولی تبدیل شده است و از لطافت و مقامشان چیزی نمانده است.
بیفشان به این بی بقا دست رد
فلک بخشد امروز و فردا برد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زندگی ناپایدار و بیثباتی آن دارد. با توجه به این مفهوم، میتوان گفت که باید از لحظهها بهرهبرداری کرد و شاید اشاره به این باشد که امروز و فردا به ما چیزی نمیبخشند و باید از فرصتها استفاده کرد. در واقع، زندگی و شرایط آن دائماً در حال تغییر است و ما هیچ تضمینی برای فردا نداریم. بنابراین، ارزش لحظههای حال را باید بیشتر بدانیم.
به تسخیر جایی چرایی به رنج
که خاکش فروبرده، قارون و گنج
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال جایی باشیم که در نهایت آدمی همچون قارون با تمام ثروتش، زیر خاک مدفون میشود و هیچچیز از او باقی نمیماند؟
به نکبت سرا بسته ای دل چرا؟
فرورفته ای زنده در گل چرا؟
هوش مصنوعی: چرا دل خود را به زندگی ناامیدانه محدود کردهای؟ چرا در مشکلات و موانع غرق شدهای و قادر به حرکت نیستی؟
به مردی توانی گرفتن جهان
ولی مرگ می گیردت ناگهان
هوش مصنوعی: میتوانی با قدرت و تواناییات دنیا را به دست بگیری، اما ناگهان مرگ ناامیدکننده تو را خواهد گرفت.
ز ابلیس آزاده جانی برَست
که غیر از خدا دل به چیزی نبست
هوش مصنوعی: از ابلیس(شیطان) کسی آزاد و رها شد که قلبش را به غیر از خدا به هیچ چیز دیگری نداد.
به دنیا تو را تیز دندان آز
اجل در قفایت دهن کرده باز
هوش مصنوعی: در دنیا، زمانه به سرعت در حال گذر است و مرگ همواره در کمین است، آماده است تا به تو حمله کند.
چه بندی میان را به زرین کمر؟
که بستن ضرور است، بار سفر
هوش مصنوعی: چرا در میان سفر خود، کمربندی از طلا ببندم؟ چون بستن کمربند ضروری است، بار سفر را باید تحمل کرد.
پی این سفر برگ و سازی بیار
سرشکی ببار و نیازی بیار
هوش مصنوعی: در این سفر، برگی و سازی بیاور، اشکی بریز و نیازی را به همراه داشته باش.
چه می پرسی از گنج داران حساب؟
حساب خدا را چه گویی جواب؟
هوش مصنوعی: چرا از ثروتمندان حساب و کتاب میکنی؟ درباره حساب و کتاب خدا چگونه میتوانی صحبت کنی؟
به آز و امل این چه دلبستگی ست
نجات و سعادت به وارستگی ست
هوش مصنوعی: اینکه انسان به آرزوها و امیدهای دنیوی دل ببندد، چه ارتباطی با نجات و خوشبختی دارد؟ خوشبختی واقعی در آزادگی و رهایی از این وابستگیهاست.
شدی بندهٔ خاص فرج و شکم
شکم بنده باشد ز خربنده،کم
هوش مصنوعی: اگر به بندگی خاص فرج درآیی، شکم تو باید کم باشد، مانند بندهای که از میوههای شیرین بهرهمند است.
خدا بندگان از تو نالان به حق
دل مستمندان ز جور تو شق
هوش مصنوعی: خدا، بندگان تو به حق از ظلم تو شکایت دارند و دلهای مستمندان به خاطر ستم تو شکسته است.
شقاوت بلایی ست بی زینهار
مکن زینهار، این بلا را شعار
هوش مصنوعی: رنج و سختی بدون هیچ پناهی است، پس مواظب باش که از آن دوری کنی؛ زیرا این مشکل خود به خود ایجاد میشود و باید به آن توجه کرد.
شعورت چه شد ای اسیر غرور؟
مگر از غروری، عدیم الشعور
هوش مصنوعی: ای انسان مغرور، شعور و درک تو کجا رفته است؟ آیا از شدت غرور، احساس و شعور خود را از دست دادهای؟
شب عمر رفت و چنان خفته ای
ندیدی مگر خواب آشفته ای
هوش مصنوعی: شب عمر به پایان رسید و تو هیچگاه خواب عمیق و آرامی ندیدی، مگر اینکه خوابهایی پریشان و بیقراری را تجربه کرده باشی.
تو دانی دگر، ما صلایی زدیم
گرانخواب را پشت پایی زدیم
هوش مصنوعی: تو میدانی که ما در زمان دشواری، کار بزرگی کردیم و باعث شدیم که مشکلات به راحتی پشت سر گذاشته شوند.
حزین، از خروشت جهان می تپد
زمین می تپد، آسمان می تپد
هوش مصنوعی: صدا و ناله تو به قدری رساست که باعث لرزش و تپش زمین و آسمان میشود.
سعادت کسی را کند رهبری
که آموزد ازگفته ات سروری
هوش مصنوعی: سعادت فردی به کسی بستگی دارد که از کلام و آموزههای او یاد بگیرد و به راهنماییهایش عمل کند.