گنجور

بخش ۴ - در تحسر فرقت رفتگان و تذکر حال گذشتگان گوید

کجا رفت آیین مردان حق؟
چه آمدکزین سان سیه شد ورق؟
کنم یاد چون سیرت رفتگان
گشاید دل از دیده سیل دمان
کجایند مستان صهبای عشق؟
دل و دین به دستان سودای عشق
کجایند آن سالکان طریق؟
که در جامشان باد، شهد رحیق
کجایند آن یارکان کهن؟
که ناید از ایشان به گوشم سخن
از آنان که دیدیم و بودند چند
نشان هیچ ندهد جهان نژند
ندارم یکی ز آن همه یادگار
چه سازم به تنهایی روزگار؟
چه رسم است این دهر غدّار را
که از یار سازد جدا یار را؟
همان به که آرم به میخانه رو
گشاید مگر کار، دست سبو
مگر مستی از غم خلاصم کند
قدح محرم بزم خاصم کند
بیا ساقی سرو پیکر، بیا
بیا ای به بالا صنوبر بیا
سر عاشقان سایه پرورد توست
طبیب دل ناتوان، درد توست
بده می که مخمور و بی طاقتم
به خون تشنهٔ تقوی و طاعتم
میی کان به حق آشنایی دهد
ز بیگانگیها رهایی دهد
بده ساقی آن بادهٔ صاف را
مبدّل کنِ جمله اوصاف را
شرابی که آسایش جان ازوست
ز خود رفتگیهای مستان ازوست
خمار شبم می فشارد گلو
شرابم ده از جام خورشید رو
بده ساقی آن خصم زهد و صلاح
طلعت الثریا وکادالصباح
صبوری ز دل رخت بیرون کشید
مرا حسرت باده در خون کشید
دل ناصبور مرا چاره کن
یکی جرعه در کام میخواره کن
بده ساقی آن جام کیخسروی
که صبرم ضعیف است وانده قوی
مگر نیروی می، توانم دهد
ظفر بر غم بیکرانم دهد
چه خوش گفت جمشید روشن روان
که می، نور جان است و تن را توان
بده ساقی آن روح پیما قدح
که جان را فتوح است و دل را فرح
غبار ضمیرم گرفته ست اوج
فتاده ست دریای اشکم به موج
کسی کو که راحت گرایی دهد؟
مگر کشتی می رهایی دهد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا رفت آیین مردان حق؟
چه آمدکزین سان سیه شد ورق؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند اصول و روش‌های حقیقی انسان‌های راستین؟ چرا این ورق زندگی به این حالت تیره و تار درآمد؟
کنم یاد چون سیرت رفتگان
گشاید دل از دیده سیل دمان
هوش مصنوعی: وقتی یاد شخصیت‌های نیکوکار و از دنیا رفته را زنده می‌کنم، قلبم شاد می‌شود و اشک‌هایم مانند سیل سرازیر می‌شود.
کجایند مستان صهبای عشق؟
دل و دین به دستان سودای عشق
هوش مصنوعی: کجاست آن‌هایی که در عشق شاد و خوشحالند؟ دل و ایمان خود را به گردن آرزوی عشق سپرده‌اند.
کجایند آن سالکان طریق؟
که در جامشان باد، شهد رحیق
هوش مصنوعی: کجا هستند آن کسانی که در مسیر حق قدم گذاشته‌اند؟ آن‌ها که جام‌هایشان پر از لطافت و شیرینی هدایت است.
کجایند آن یارکان کهن؟
که ناید از ایشان به گوشم سخن
هوش مصنوعی: کجا هستند دوستان قدیمی که صدایشان به گوشم نمی‌رسد؟
از آنان که دیدیم و بودند چند
نشان هیچ ندهد جهان نژند
هوش مصنوعی: از کسانی که دیدیم و وجود داشتند، هیچ نشانی از آن‌ها در این دنیای غم‌انگیز باقی نمانده است.
ندارم یکی ز آن همه یادگار
چه سازم به تنهایی روزگار؟
هوش مصنوعی: من هیچ یادگاری از آن همه خاطرات ندارم، پس در این روزها چه کنم وقتی که تنها هستم؟
چه رسم است این دهر غدّار را
که از یار سازد جدا یار را؟
هوش مصنوعی: این روزگار بی‌رحم چه بی‌عدالتی‌هایی دارد که یاران و دوستان را از یکدیگر جدا می‌سازد؟
همان به که آرم به میخانه رو
گشاید مگر کار، دست سبو
هوش مصنوعی: بهتر است به میخانه بروم و در را باز کنم، شاید این کار به من کمک کند.
مگر مستی از غم خلاصم کند
قدح محرم بزم خاصم کند
هوش مصنوعی: شاید شراب بتواند مرا از غم و اندوه نجات دهد و در این حال، خاصیتم را در جشن و نشاط بیشتر کند.
بیا ساقی سرو پیکر، بیا
بیا ای به بالا صنوبر بیا
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، که قدت همچون درختان بلند است، بیا و با ما باش!
سر عاشقان سایه پرورد توست
طبیب دل ناتوان، درد توست
هوش مصنوعی: عاشقان زیر سایه وجود تو آرامش می‌یابند و تویی که به درد دل‌های ناتوان شفا می‌دهی.
بده می که مخمور و بی طاقتم
به خون تشنهٔ تقوی و طاعتم
هوش مصنوعی: به من نوشیدنی بده، زیرا خسته و بی‌طاقت هستم و مانند کسی تشنه‌ام که به دنبال تقوا و عبادت است.
میی کان به حق آشنایی دهد
ز بیگانگیها رهایی دهد
هوش مصنوعی: یک جرعه می که انسان را به حقیقت نزدیک کند و از احساسات بیگانگی آزاد سازد.
بده ساقی آن بادهٔ صاف را
مبدّل کنِ جمله اوصاف را
هوش مصنوعی: به من آن شراب زلال را بده و تمام ویژگی‌های آن را تغییر بده.
شرابی که آسایش جان ازوست
ز خود رفتگیهای مستان ازوست
هوش مصنوعی: شرابی که باعث آرامش روح می‌شود، ناشی از غفلت و بی‌خیالی حال مستان است.
خمار شبم می فشارد گلو
شرابم ده از جام خورشید رو
هوش مصنوعی: در دل شب غرق در نشئگی‌ام و نوشیدنی‌ام را از جام تابناک خورشید می‌خواهم.
بده ساقی آن خصم زهد و صلاح
طلعت الثریا وکادالصباح
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن دشمن زهد و پرهیزکاری را بنوشان، چرا که چهره او مانند ستاره ثریا زیباست و نزدیک dawn است.
صبوری ز دل رخت بیرون کشید
مرا حسرت باده در خون کشید
هوش مصنوعی: صبوری از دل من بیرون رفت و حسرت نوشیدن شراب، مرا به شدت آزار داد.
دل ناصبور مرا چاره کن
یکی جرعه در کام میخواره کن
هوش مصنوعی: دل نگران و بی‌تاب مرا تسکین بده، یک جرعه آب انگوری به من بده تا آرام شوم.
بده ساقی آن جام کیخسروی
که صبرم ضعیف است وانده قوی
هوش مصنوعی: به من جامی بده که خاصیت و قدرتی دارد، زیرا صبر و تحمل من در برابر سختی‌ها کم شده است و دیگر نمی‌توانم مقاومت کنم.
مگر نیروی می، توانم دهد
ظفر بر غم بیکرانم دهد
هوش مصنوعی: آیا نمی‌تواند شراب به من نیرویی ببخشد که بر غم بی‌پایانم غلبه کنم؟
چه خوش گفت جمشید روشن روان
که می، نور جان است و تن را توان
هوش مصنوعی: جمشید، شخصیت افسانه‌ای، به زیبایی بیان کرده که نوشیدنی (می) مانند نوری است که روح را شاداب می‌کند و به بدن نیرو می‌بخشد.
بده ساقی آن روح پیما قدح
که جان را فتوح است و دل را فرح
هوش مصنوعی: به من جامی بده، ای ساقی، که روح را به پرواز در می‌آورد و به دل شادی می‌بخشد.
غبار ضمیرم گرفته ست اوج
فتاده ست دریای اشکم به موج
هوش مصنوعی: احساسات درون من مانند غباری که جلوی دید را می‌گیرد، تلخ و غم‌انگیز شده‌اند. در این وضعیت، غم و اندوه من به شدت وجودم را فراگرفته و قلبم همچون دریایی پر از اشک و موج‌های تلاطم به نظر می‌رسد.
کسی کو که راحت گرایی دهد؟
مگر کشتی می رهایی دهد
هوش مصنوعی: آیا کسی پیدا می‌شود که آرامش و راحتی را به راحتی ببخشد؟ مگر اینکه کشتی‌ای بتواند او را به ساحل برساند.