گنجور

بخش ۳ - در صفت دنیای ناپایدار که قبله کج نظران و دام فریب بی خبران است و مذمّت اهل آن گوید

شنیدم ز مخمور میخانه ای
که عالم نیرزد به پیمانه ای
بکش ساغر و فارغ از خویش باش
کم خود زن و از همه بیش باش
نیرزد جهان دژم یک پشیز
مکن چنگل حرص بیهوده تیز
فریب جهان رهزن هوش توست
دم نرم او پنبهٔ گوش توست
دل، ای بسته چشم فسانه نیوش
نبندی، به نیرنگ این دارگوش
به یاران یکروزه دلبستگی
گلش غنچه سان است و دلخستگی
دغل سیرتان سپنجی سرای
شش و پنج بازند و مهره ربای
نبازی به بازیچه، خود را به مفت
شود ششدر آن خانه کش دزد، رُفت
چه گویم ازین کهنه دیر خراب؟
که دام فریب است و نقش سراب
نه یارش نشان از وفا می دهد
نه مهرش فروغ صفا می دهد
مگو خرقه پوشانش آزاده اند
که در دام مکر خود افتاده اند
نه از راه و رسم طلبشان خبر
نه از خوی پاکان در ایشان اثر
گرفتار رنج و غم و محنتند
که دنیاپرستان دون همّتند
نه از معنی آگه، نه از دل خبیر
جوانان جاهل، سفیهان پیر
همه رهزنان فقیران به مکر
همه دام تزویر، با عمرو و بکر
درونشان خراب و برونشان دژم
همین بیت معمور ایشان شکم
چه حال است یا رب درین مشت خاک؟
که یک دل نمی بینم از شرک پاک
نه در قید دین، زاهد دلق پوش
نه با یاد حق صوفی خودفروش
نه در حدّ خود، عامی تیره رای
نه در فکر خود، واعظ خودنمای
نه مسجد بجا مانده نه خانقاه
که گردیده گیتی از ایشان تباه
همه بستهٔ دامی و دانه ای
به خود یار، از دوست بیگانه ای
بیا ای فقیر پراکنده روز
ز من بشنو این نکتهٔ دلفروز
به خود بنگر از دیدهٔ عیب بین
ببین زشت کیشی و یا پاک دین
خود انصاف ده ای خردمند راد
که جنت روی یا به بئس المهاد
چه در سینه داری؟ ببین ای دغل
مگو دل، بگو نقش لات و هُبل
به خود دیدهٔ عبرتی بازکن
خجل گر نگردی، به ما ناز کن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم ز مخمور میخانه ای
که عالم نیرزد به پیمانه ای
هوش مصنوعی: شنیدم از فردی مست در میخانه که دنیا به اندازه یک پیمانه ارزش ندارد.
بکش ساغر و فارغ از خویش باش
کم خود زن و از همه بیش باش
هوش مصنوعی: شراب بنوش و از خودت فاصله بگیر، کم به خودت فکر کن و بیشتر به دیگران توجه کن.
نیرزد جهان دژم یک پشیز
مکن چنگل حرص بیهوده تیز
هوش مصنوعی: دنیا با تمام مشکلاتش ارزش ندارد که به خاطر آن به آرزوهای بیهوده و حرص و طمع دامن بزنیم.
فریب جهان رهزن هوش توست
دم نرم او پنبهٔ گوش توست
هوش مصنوعی: فریب دنیا باعث می‌شود که تو نتوانی درست فکر کنی، و نرمی کلام او مانند پنبه‌ای است که صدای گوش تو را می‌گیرد.
دل، ای بسته چشم فسانه نیوش
نبندی، به نیرنگ این دارگوش
هوش مصنوعی: دل، ای که در دام افسانه‌ها هستی، نگذار که به فریب این دنیا بسته شوی.
به یاران یکروزه دلبستگی
گلش غنچه سان است و دلخستگی
هوش مصنوعی: علاقه‌مندی به دوستانی که فقط برای مدت کوتاهی در کنار ما هستند، مانند حس زیبایی و لطافت یک گل در حال شکفتن است، اما در عین حال، این ارتباط‌ها می‌تواند احساس دلتنگی و افسردگی نیز به همراه داشته باشد.
دغل سیرتان سپنجی سرای
شش و پنج بازند و مهره ربای
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نوعی فریب و نیرنگ در رفتار و کردار انسان‌ها اشاره دارد. به نظر می‌رسد که راوی به بازی‌هایی اشاره می‌کند که در آن‌ها از ترفندهای مختلف استفاده می‌شود تا به هدف‌های خود برسند. در اینجا، «شش و پنج» ممکن است به دو طرف یک قمار یا بازی اشاره داشته باشد که در آن مهره‌ها و ارزش‌ها جا به جا می‌شوند و در نهایت، ترفندها و نیرنگ‌ها باعث موفقیت یا شکست می‌گردند. به طور کلی، این بیت به دقت و هوشیاری در مواجهه با رفتارهای حیلتی و بازی‌های انسانی اشاره دارد.
نبازی به بازیچه، خود را به مفت
شود ششدر آن خانه کش دزد، رُفت
هوش مصنوعی: اگر در بازی‌های بی‌ارزش شرکت کنی، خودت را به خطر می‌اندازی، چون در آن خانه دزدانی وجود دارند که به راحتی به تو آسیب می‌زنند.
چه گویم ازین کهنه دیر خراب؟
که دام فریب است و نقش سراب
هوش مصنوعی: چه بگویم از این کهنه معبد ویران؟ اینجا فریب و توهمی است که همچون سراب است.
نه یارش نشان از وفا می دهد
نه مهرش فروغ صفا می دهد
هوش مصنوعی: نه دوستش نشانه‌ای از وفا دارد و نه محبتش روشنایی‌ای از صفا و پاکی به همراه می‌آورد.
مگو خرقه پوشانش آزاده اند
که در دام مکر خود افتاده اند
هوش مصنوعی: نگو که عارفان و زاهدان آزاد هستند، زیرا آن‌ها خود در چنگال فریب و تزویر گرفتار شده‌اند.
نه از راه و رسم طلبشان خبر
نه از خوی پاکان در ایشان اثر
هوش مصنوعی: نه از روش و شیوه خواسته‌هایشان اطلاع دارم، و نه نشانه‌ای از خوی پاکان در وجودشان مشاهده می‌شود.
گرفتار رنج و غم و محنتند
که دنیاپرستان دون همّتند
هوش مصنوعی: افرادی که تنها به دنبال لذت‌ها و خواسته‌های دنیوی هستند، در واقع درگیر مشکلات و ناکامی‌ها می‌شوند.
نه از معنی آگه، نه از دل خبیر
جوانان جاهل، سفیهان پیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جوانان ناآگاه از واقعیات زندگی و عواطف باخبر نیستند، و پیران نادان نیز به درستی درک نمی‌کنند. در واقع، هیچ‌یک از آن‌ها به درستی از معانی عمیق زندگی و دلائل رفتار انسان‌ها آگاه نیستند.
همه رهزنان فقیران به مکر
همه دام تزویر، با عمرو و بکر
هوش مصنوعی: همه کسانی که به فقرا ظلم می‌کنند و سعی در فریب آنها دارند، با حیله و نیرنگ خود به دنبال اهداف خود هستند.
درونشان خراب و برونشان دژم
همین بیت معمور ایشان شکم
هوش مصنوعی: درون آنان ویران و خراب است، اما ظاهرشان غمگین و سنگین. تنها سرای پر رونق و آباد آنان، شکمشان است.
چه حال است یا رب درین مشت خاک؟
که یک دل نمی بینم از شرک پاک
هوش مصنوعی: چه حالی است، خداوندا، در این تکه خاک؟ که حتی یک دل هم نمی‌بینم که از شرک آزاد باشد.
نه در قید دین، زاهد دلق پوش
نه با یاد حق صوفی خودفروش
هوش مصنوعی: نه زاهدی که به ظاهر دین را رعایت کند و در دنیا به لباس دلق و زهد تظاهر کند، نه صوفی‌ای که به یاد خدا فقط به خاطر منافع خود دست به خودفروشی بزند.
نه در حدّ خود، عامی تیره رای
نه در فکر خود، واعظ خودنمای
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که برخی افراد نه از نظر درکی که دارند، عاقل و با بصیرت هستند و نه از نظر فکری که به دیگران منتقل می‌کنند، واقعاً آگاه یا عالِم به شمار می‌روند. در حقیقت، آن‌ها تنها نمایشی از دانش و فهم خود را به نمایش می‌گذارند و در عمق موضوعات روح واقعی بصیرت و فهم را ندارند.
نه مسجد بجا مانده نه خانقاه
که گردیده گیتی از ایشان تباه
هوش مصنوعی: نه کسی از مساجد خبری مانده و نه از خانقاه‌ها، به طوری که دنیا به خاطر این بی‌توجهی به نابودی افتاده است.
همه بستهٔ دامی و دانه ای
به خود یار، از دوست بیگانه ای
هوش مصنوعی: همه در دام عشق و وابستگی به یار خود گرفتارند، حتی آنانی که از دوست دور هستند.
بیا ای فقیر پراکنده روز
ز من بشنو این نکتهٔ دلفروز
هوش مصنوعی: بیا ای بی‌نوا، وقتی روز به پایان می‌رسد، از من این نکته‌ی دل‌چسب را بشنو.
به خود بنگر از دیدهٔ عیب بین
ببین زشت کیشی و یا پاک دین
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و با دقت ببین که آیا ویژگی‌های ناپسند و زشت در تو وجود دارد یا اینکه خود را از نظر روحی پاک می‌دانی.
خود انصاف ده ای خردمند راد
که جنت روی یا به بئس المهاد
هوش مصنوعی: ای خردمند عاقل، خودت قضاوت کن؛ آیا بهشت زینت بخش سرای انسان است یا اینکه این دنیا مکان بدی است برای زندگی؟
چه در سینه داری؟ ببین ای دغل
مگو دل، بگو نقش لات و هُبل
هوش مصنوعی: در دل خود چه چیزی پنهان کرده‌ای؟ ای ناپاک، از عشق و محبت نگو، بلکه به من بگو که چه تصویری از بت‌های جاهلیت در دل داری.
به خود دیدهٔ عبرتی بازکن
خجل گر نگردی، به ما ناز کن
هوش مصنوعی: به خودت نگاهی کن و عبرت بگیر؛ اگر از خودت شرمنده نمی‌شوی، پس برای ما لجبازی نکن.