بخش ۱۴ - در ستایش آزادگی و ذمّ طمع
یکی مرد دانا دل هوشیار
دو کودک به هم دید در رهگذار
یکی با عسل نانش آمیخته
دگررا به نان دوغکی ربخته
ز کودک مزاجیش کو دوغ داشت
به سوی عسل دست خواهش فراشت
خداوند شهدش همی گفت باز
که ای بر کفم دوخته چشم آز
سگ من شو اکنون که داری طمع
وگر نه میالا لباس ورع
شد آخر سگش کودک طبع کیش
ندیده عسل جوی بی زهر نیش
به هر سو کشیدش به صد درد جفت
شنیدم که داننده با خویش گفت
ابا دوغ، کودک اگر ساختی
کجا سگ کشان از پیش تاختی
فراغ دو عالم طمع کیش باخت
خنک آن که با قسمت خویش ساخت
درین پرده ویرانی آبادی است
رجا بندگی یاس آزادی است
مده دامن یاس آسان ز دست
بنازم دلی کز تمنا برست
بخش ۱۳ - شرمندگی از ستایشگران: شنیدم که صاحبدلی پاک دلقبخش ۱۵ - حکایت سیرت بهرام با عدل و داد در شفقت و انصاف با عباد: شنیدم که در عهد بهرام گور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی مرد دانا دل هوشیار
دو کودک به هم دید در رهگذار
هوش مصنوعی: یک مرد عاقل و هوشیار دو کودک را در راه ملاقات کرد.
یکی با عسل نانش آمیخته
دگررا به نان دوغکی ربخته
هوش مصنوعی: یکی نانش را با عسل مخلوط کرده و دیگری نانش را با دوغ و آب تر کرده است.
ز کودک مزاجیش کو دوغ داشت
به سوی عسل دست خواهش فراشت
هوش مصنوعی: کودک که از مزاج شیرینش دوغ میداشت، به سمت عسل دست دراز کرد و خواستار آن شد.
خداوند شهدش همی گفت باز
که ای بر کفم دوخته چشم آز
هوش مصنوعی: خداوند میگوید: ای کسی که به دست خود چشمانت را به آرزوهای دنیا دوختهای، تلاش کن و به دنبال اهداف و خواستههایت برو.
سگ من شو اکنون که داری طمع
وگر نه میالا لباس ورع
هوش مصنوعی: اکنون که به تو نیاز دارم و به من تمایل نشان میدهی، به من نزدیک شو وگرنه از دور به من ننگر و خود را با ظاهری پاکدامن نشان نده.
شد آخر سگش کودک طبع کیش
ندیده عسل جوی بی زهر نیش
هوش مصنوعی: در نهایت، آن کودک نازکطبع که در محیطی جدید بزرگ شده، مانند سگی شده است که به دنبال عسل میگردد، بدون اینکه به خطر نیش زنبور پی ببرد.
به هر سو کشیدش به صد درد جفت
شنیدم که داننده با خویش گفت
هوش مصنوعی: او را به سمتهای مختلفی کشاندند و در حالی که به صد درد و رنج مواجه میشد، شنیدم که دانا با خود سخن میگفت.
ابا دوغ، کودک اگر ساختی
کجا سگ کشان از پیش تاختی
هوش مصنوعی: اگر بچهای با دوغ درست کردهای، پس چرا سگها از جلو نتوانستند حرکت کنند؟
فراغ دو عالم طمع کیش باخت
خنک آن که با قسمت خویش ساخت
هوش مصنوعی: آسایش دو دنیا را کسی ندارد که در طمع باختن کیش خود باشد، خوشا به حال آن کس که با قسمت و سرنوشت خود سازگار است.
درین پرده ویرانی آبادی است
رجا بندگی یاس آزادی است
هوش مصنوعی: در این دنیای ویران، امیدی برای بندگی و خواست آزادی وجود دارد.
مده دامن یاس آسان ز دست
بنازم دلی کز تمنا برست
هوش مصنوعی: پیش کشیدن دامن گل یاس به سادگی امکانپذیر نیست. من به دلی احترام میگذارم که از خواستهها و آرزوهایش فراتر رفته و آزاد شده است.