بخش ۸ - شمع محبّت در انجمن غیرت افروختن و پروانه ی غیرت سوختن
محبت شیر و دل ها بیشه ی اوست
دو عالم سوختن، اندیشهٔ اوست
بود تا صید جانم، رنجه اش باد
دلم سیلی خور سرپنجه اش باد
تومستی میکنی همچوشرابی
سمندر چون شکیبد، دور از آتش
ازین طاقت گداز پیکر طور
خرابات وجودم، باد معمور
تعالی زین همای اوج اقبال
جهان را پرورد در سایهٔ بال
ازو ملک و ملک پیرایه اندوز
به هر قد خلعت شایستگی دوز
غمش نگذاشت در عالم دلی تنگ
شرابش شیشهٔ ناموس را سنگ
ازبن آتش به هر خرمن شراری ست
وزین غم هر دلی در زیر باری ست
اگر جان است، غم پروردهء اوست
وگر دل، دست و پا گم کردهٔ اوست
خوشا کاری که باشد مشکل از وی
خوشا باری که آید بر دل از وی
غمش از شادمانی دلرباتر
جفایش از وفا شیرین اداتر
معاذ الله چه گفت این خامهٔ خام؟
زبانش را مبادا لذت از کام
وفا و جور همسنگ است در عشق
امید و بیم، یکرنگ است در عشق
رگ و پیوند محکم کرده ز اوّل
دو بینی با هوسناکان احول
هوس چبود؟ ز غم پرهیز کردن
وفا را از جفا تمییز کردن
ولی جایی که عشق آشنا روست
دو عالم محو، در یکرنگی اوست
تعالی الله چه درباییست، زخّار
در او هر قطره مخزنهای اسرار
حبابش جام هشیاریّ و مستی
رگ موجش تعیّنهای هستی
کفش در رقص چون مستان سرشار
به جامش جلوه گر عکس رخ یار
دویی در وحدتش، نقش بر آب است
که خود یار است و خود جام شراب است
ز حدّش کشتی فکرت تباهی
تعالی العشق عن تعب التناهی
بیا مطرب دم گرمی به نی کن
سرود عشق را مستانه طی کن
در این دریای آتش، خیرگی چیست؟
چو می سوزد نفس، خاموشی اولی ست
سپند من بود زآتش به زنهار
تو گر مردی، قدم یکدم نگهدار
حزین، آگاهی از آغاز و انجام
بترس از بی وفاییهای ایام
شراری تا تو را در آب و گل هست
خراش ناخنی درکار دل هست
بخش ۷ - چمن طرازی این صحیفهٔ لا ریب به ذکر اشارت غیب: درپن خلوتسرای عاری از عیببخش ۹ - نخل بندی چمن بیان به تعریف بهار جان که فصل کامرانی ست و بهار جان که موسم گل افشانی: عجب عهدیست ایام جوانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
محبت شیر و دل ها بیشه ی اوست
دو عالم سوختن، اندیشهٔ اوست
هوش مصنوعی: عشق و محبت مانند عسل شیرین و پر از لذت است و دلها در جایگاهی خاص در آن قرار دارد. همه چیز در هستی و زندگی به خاطر تفکرات و اندیشههای اوست که ما را به آتش میکشاند و میسوزاند.
بود تا صید جانم، رنجه اش باد
دلم سیلی خور سرپنجه اش باد
هوش مصنوعی: تا وقتی که قلبم در چنگال اوست، هر چه درد و رنج بکشم، به خاطرش است و نیش زدن اوست که مرا آزرده خاطر میکند.
تومستی میکنی همچوشرابی
سمندر چون شکیبد، دور از آتش
هوش مصنوعی: تو در مستی به مانند شرابی هستی که دور از آتش به آرامی میماند.
ازین طاقت گداز پیکر طور
خرابات وجودم، باد معمور
هوش مصنوعی: از این خستگی و درد که در وجودم احساس میکنم، میخواهم خود را در دنیای شاداب و سرزندهای بیابم.
تعالی زین همای اوج اقبال
جهان را پرورد در سایهٔ بال
هوش مصنوعی: اوج موفقیت و خوشبختی به مدد این همای بلند، جهان را تحت تاثیر خود قرار داده و در آغوش خود پرورش میدهد.
ازو ملک و ملک پیرایه اندوز
به هر قد خلعت شایستگی دوز
هوش مصنوعی: از او، ملک و سلطنت به ثروت و زیبایی زینت مییابند و به هر اندازه که شایستگی وجود دارد، لباس و adornment مناسب بر تن میکنند.
غمش نگذاشت در عالم دلی تنگ
شرابش شیشهٔ ناموس را سنگ
هوش مصنوعی: غم او مانع از آن شد که در دنیا دلی خوش و شاداب داشته باشم. نوشیدن شراب، برایم مانند شکستن شیشهای است که حرمت و ناموس را به خطر میاندازد.
ازبن آتش به هر خرمن شراری ست
وزین غم هر دلی در زیر باری ست
هوش مصنوعی: از آغاز آتش به هر کجا که بنشیند، آتشی در آنجا خواهد بود و به همین دلیل، هر قلبی زیر بار غم سنگینی دارد.
اگر جان است، غم پروردهء اوست
وگر دل، دست و پا گم کردهٔ اوست
هوش مصنوعی: اگر زندگی و وجود من ادامه دارد، به خاطر غم و اندوه اوست و اگر هم دلی دارم، آن دل در حیرت و سردرگمی به سر میبرد به خاطر او.
خوشا کاری که باشد مشکل از وی
خوشا باری که آید بر دل از وی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در کارهایش چالشها و دشواریها وجود دارد، زیرا بارهای سنگینی که بر دلش میآید، او را قویتر و پختهتر میسازد.
غمش از شادمانی دلرباتر
جفایش از وفا شیرین اداتر
هوش مصنوعی: غم آن شخص حتی از خوشحالی و شادابی دل بیشتر تأثیرگذار است و بیوفاییاش از وفا هم شیرینتر و جذابتر به نظر میرسد.
معاذ الله چه گفت این خامهٔ خام؟
زبانش را مبادا لذت از کام
هوش مصنوعی: به خدا قسم، چه سخنی بیمقدار و ناپخته گفت این قلم ناتوان! امیدوارم که زبانش از لذت و زیبایی بیبهره بماند.
وفا و جور همسنگ است در عشق
امید و بیم، یکرنگ است در عشق
هوش مصنوعی: در عشق، وفا و بیوفایی در یک تراز قرار دارند و امید و ناامیدی در این حس، برابری و یکدلی دارند.
رگ و پیوند محکم کرده ز اوّل
دو بینی با هوسناکان احول
هوش مصنوعی: از آغاز، پیوند محکمی به وجود آوردهای که دو چشم تو با هوسران بدحال ارتباط دارد.
هوس چبود؟ ز غم پرهیز کردن
وفا را از جفا تمییز کردن
هوش مصنوعی: خواسته و اشتیاق چیست؟ این است که از درد و رنج دوری کنیم و وفاداری را از خیانت تفکیک نماییم.
ولی جایی که عشق آشنا روست
دو عالم محو، در یکرنگی اوست
هوش مصنوعی: در جایی که عشق به خوبی شناخته شده است، دو جهان در یکدلی و یکرنگی او غرق شدهاند.
تعالی الله چه درباییست، زخّار
در او هر قطره مخزنهای اسرار
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی خداوند چقدر شگفتانگیز است، که هر قطره از آن مانند گنجینهای پر از رازها و اسرار میباشد.
حبابش جام هشیاریّ و مستی
رگ موجش تعیّنهای هستی
هوش مصنوعی: حباب با هیجان و آگاهی شباهت دارد و رگهای موج، نشاندهنده مشخصات و ویژگیهای زندگی است.
کفش در رقص چون مستان سرشار
به جامش جلوه گر عکس رخ یار
هوش مصنوعی: کفشهای رقصان مانند مستان پرشور، جلوهای از چهره محبوب را در دل میدارد.
دویی در وحدتش، نقش بر آب است
که خود یار است و خود جام شراب است
هوش مصنوعی: دوگانگی در اصل وحدت، مانند تصویری است که بر روی آب نقش میبندد و زود محو میشود. او هم محبوب است و هم خود شراب، یعنی در همهچیز یکی است.
ز حدّش کشتی فکرت تباهی
تعالی العشق عن تعب التناهی
هوش مصنوعی: اندیشهات به مرزهایی رسیده که فراتر از آن، عشق به اوج و کمال خود میرسد و از درد و رنج محدودیتها رهایی مییابد.
بیا مطرب دم گرمی به نی کن
سرود عشق را مستانه طی کن
هوش مصنوعی: بیایید ای نوازنده، با صدای دلنشینت، آهنگ عشق را بساز و به شیوهای شاداب و مستانه پیش برو.
در این دریای آتش، خیرگی چیست؟
چو می سوزد نفس، خاموشی اولی ست
هوش مصنوعی: در این دریای آتش، چه نیازی به تماشا و مشاهده است؟ وقتی که نفس فرد در حال سوختن است، بهترین کار سکوت و خاموشی است.
سپند من بود زآتش به زنهار
تو گر مردی، قدم یکدم نگهدار
هوش مصنوعی: شعلهور شدن عشق و محبت من به خاطر توست. اگر مردی، فقط کمی صبر کن و از من فاصله نگیر.
حزین، آگاهی از آغاز و انجام
بترس از بی وفاییهای ایام
هوش مصنوعی: حزین، مراقب باش که از شروع و پایان امور آگاه شوی، زیرا به ناپایداریها و بیوفاییهای روزگار میرسیم.
شراری تا تو را در آب و گل هست
خراش ناخنی درکار دل هست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو وجود داری و در دنیا حضور داری، دل من همواره دچار خراش و درد خواهد بود.