بخش ۵ - رخ طاعت به خاک ضراعت سودن و لب سوال به منتهی الآمال گشودن
به هجران، زاری دلهای خونین
ز حد بگذشت یا ختم النبیین
ز اشک و آه مهجوران بی تاب
جهانی غوطه زد در آتش و آب
سپاه درد، با جان در ستیز است
لب هر زخم دل، خونابه ریز است
جهان از جلوهٔ جان پرورت دور
به ما شد تنگتر از دیدهٔ مور
شدی تا گنج خلوتخانهٔ خاک
ز داغ، اندوخت صد گنجینه، افلاک
قد محراب، زین محنت دوتا شد
که از سرو سرافرازت جدا شد
ز قدرش، سایه بر عرش برین بود
که بر پای تو، منبر، پایه می سود
کنون در گوشه ای افتاده مدهوش
به حسرت یک دهن خمیازه آغوش
جدا از پرتو آن روی دلکش
به دل، قندیل را افتاده آتش
ز داغ هجرت ای شمع شب افروز
به شبها، شمع می گرید به صد سوز
برافروز ای چراغ چشم ایجاد
جهان شد بی فروغت ظلمت آباد
به رخ، آرایش شمس و قمر کن
شب تاربک هجران را سحرکن
به کام دل رسید آخر نقابت
درین خلوت، ز حد بگذشت خوابت
ز خواب ای مهر عالمتاب برخیز
تو بخت عالمی، از خواب برخیز
خلاصی ده ز هجران جان ما را
به جان منّت نه و بنما لقا را
بلند آوازه گردان طبل شاهی
ز نو، زن نوبت عالم پناهی
قدم بر تارک کروبیان زن
علم بر بام هفتم آسمان زن
مشرف کن بساط خاکیان را
منور منزل افلاکیان را
سر، ای خورشید جان از خواب برکن
کنار خاک را جیب سحر کن
چراغ افروز بزم قدسیان شو
رواج آموزِ کارِ انس و جان شو
چو از جا، هول رستاخیز خیزد
رخ از شرمندگیها، رنگ ریزد
نظر بگشا بر احوال تباهم
بجنبان لب، پی عذر گناهم
بخش ۴ - از خوان وصال به سرانگشت خامه نمکی چشیدن و عرض نیاز را به بساط خطاب کشیدن: عجب نبود که گردی دستگیرمبخش ۶ - شکفتن غنچهٔ منقبت امیر مومنان و سرور انس و جان اسدالله الغالب علیّ بن ابیطالب صلوات الله الملک المنان از شاخسار خامهٔ رطب اللّسان: پس از نعت رسول حق، سپاسی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هجران، زاری دلهای خونین
ز حد بگذشت یا ختم النبیین
هوش مصنوعی: در دلهایی که از عشق جدا شدهاند، اندوه و ناله بسیار فراتر از حد تحمل رفته است.
ز اشک و آه مهجوران بی تاب
جهانی غوطه زد در آتش و آب
هوش مصنوعی: درد و غم افرادی که از یکدیگر دور هستند، باعث شده تا دنیا در میان آتش و آب فرو برود و به شدت متأثر شود.
سپاه درد، با جان در ستیز است
لب هر زخم دل، خونابه ریز است
هوش مصنوعی: درد به شدت با وجود آدمی درگیر است و هر زخم در دل، مانند چشمهای از خونابه جاری میکند.
جهان از جلوهٔ جان پرورت دور
به ما شد تنگتر از دیدهٔ مور
هوش مصنوعی: دنیا به واسطهٔ جلوهٔ روح پرور تو برای ما تنگتر از دیدة یک مور شده است.
شدی تا گنج خلوتخانهٔ خاک
ز داغ، اندوخت صد گنجینه، افلاک
هوش مصنوعی: تو به زندان خاک راه پیدا کردی و از داغ دل، گنجینههای فراوانی را جمعآوری کردی.
قد محراب، زین محنت دوتا شد
که از سرو سرافرازت جدا شد
هوش مصنوعی: به اندازه قد محراب، به خاطر این محنت، دو نیم شد که تو از سرو بلند قامتت جدا شدی.
ز قدرش، سایه بر عرش برین بود
که بر پای تو، منبر، پایه می سود
هوش مصنوعی: به خاطر مقام والایش، سایهاش بر عرش بلند بود، چنان که منبر بر پای تو تکیه میزند.
کنون در گوشه ای افتاده مدهوش
به حسرت یک دهن خمیازه آغوش
هوش مصنوعی: اکنون در گوشه ای نشسته و بیخبر از دنیا، به شدت آرزوی یک آغوش و آرامش را در دل دارم.
جدا از پرتو آن روی دلکش
به دل، قندیل را افتاده آتش
هوش مصنوعی: علاوه بر زیبایی و درخشش چهره دلربا، دل من همچون شمعی در آتش سوخته است.
ز داغ هجرت ای شمع شب افروز
به شبها، شمع می گرید به صد سوز
هوش مصنوعی: ای شمعی که در شبهای تار روشن میکنی، به خاطر درد جدایی، در هر شب به شدت میگرید و میسوزد.
برافروز ای چراغ چشم ایجاد
جهان شد بی فروغت ظلمت آباد
هوش مصنوعی: ای چراغ چشم، فضا را روشن کن، زیرا با نبودن تو، زمین پر از تاریکی و ناامیدی شده است.
به رخ، آرایش شمس و قمر کن
شب تاربک هجران را سحرکن
هوش مصنوعی: زیباییهای خورشید و ماه را به نمایش بگذار و شب تاریک فراق را به صبح روشن تبدیل کن.
به کام دل رسید آخر نقابت
درین خلوت، ز حد بگذشت خوابت
هوش مصنوعی: در نهایت، آنچه که خواسته بودی به دست آمد. در این مکانی که تنها هستی، خواب و خیال تو به حدی بیش از اندازه رسیده است.
ز خواب ای مهر عالمتاب برخیز
تو بخت عالمی، از خواب برخیز
هوش مصنوعی: ای خورشید فروزان جهان، از خواب بیدار شو! بخت و سرنوشت جهانیان در انتظار توست، پس برخیز و به زندگی ادامه بده.
خلاصی ده ز هجران جان ما را
به جان منّت نه و بنما لقا را
هوش مصنوعی: مرا از دوری خود رهایی بخش و با مهربانی دیدارم را نشان بده.
بلند آوازه گردان طبل شاهی
ز نو، زن نوبت عالم پناهی
هوش مصنوعی: درصدای بلند طبل سلطنتی، به تازگی نواخته میشود و از آن برای جلب توجه به حمایت از جهانیان استفاده میشود.
قدم بر تارک کروبیان زن
علم بر بام هفتم آسمان زن
هوش مصنوعی: بر قلههای بلند و افتخارآمیز، گام بگذار و علم و دانش را تا اوج آسمان برسان.
مشرف کن بساط خاکیان را
منور منزل افلاکیان را
هوش مصنوعی: به زمیننشینان آرامش و نور ببخش و خانه آسمانیها را پر از روشنایی کن.
سر، ای خورشید جان از خواب برکن
کنار خاک را جیب سحر کن
هوش مصنوعی: ای خورشید جان، از خواب بیدار شو و کنار زمین را به زودی روشن کن.
چراغ افروز بزم قدسیان شو
رواج آموزِ کارِ انس و جان شو
هوش مصنوعی: در جمع فرشتگان، مانند چراغی درخشان عمل کن و به دیگران یاد بده که چگونه با روح و جان خود ارتباط برقرار کنند.
چو از جا، هول رستاخیز خیزد
رخ از شرمندگیها، رنگ ریزد
هوش مصنوعی: زمانی که صدا و هول قیامت برپا شود، چهرهها از شرم و ترس رنگ میبازند.
نظر بگشا بر احوال تباهم
بجنبان لب، پی عذر گناهم
هوش مصنوعی: به چهرهات نگاه کن و خبر از وضعیت نابسامان خود ببر، لبهای خود را تکان بده و به دنبال عذرخواهی برای گناهانم باش.