گنجور

بخش ۴ - از خوان وصال به سرانگشت خامه نمکی چشیدن و عرض نیاز را به بساط خطاب کشیدن

عجب نبود که گردی دستگیرم
فقیرم یا رسول الله، فقیرم
لب خشک مرا درجرعه، نم نیست
کف جود تو را سرمایه کم نیست
به محتاجان کریمان را نظرهاست
صدف را ز ابر نیسانی گهرهاست
کند دامنکشان ابر بهاری
به کشت تشنه کامان آبیاری
طراوت بخشیِ باد بهاران
کند هر خار را،گل درگریبان
مرا کوته، کف از دامان مقصود
تو را در آستین گنجینه جود
به انعامت، تسلی مرغ و ماهی
خطاب حضرتت عاجزپناهی
کنی گر گوشهٔ چشمی به سویم
نریزد در دو عالم آبرویم
خورم حسرت بر آن فرخنده ایام
که در طوف حریمت می زدم گام
سرم بر آستانت جبهه فرسای
دلم بر خاک درگاهت جبین سای
در آن فرخنده مأوا شاد بودم
ز قید هر دو کون آزاد بودم
کنون افتاده ام از درگهت دور
ز داغ هجر، دارم سینه ناسور
اسیرم درکف نفس هوسناک
تو بگشا بندم از پا چست و چالاک
ازین نخجیر عاجز برگشا، دام
که آزادانه، در راهت زند گام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عجب نبود که گردی دستگیرم
فقیرم یا رسول الله، فقیرم
هوش مصنوعی: تعجبی نیست که در سختی‌ها به کمکم بیایی، چون من در شرایطی هستم که به یاری نیاز دارم، ای پیامبر خدا، من فقیرم.
لب خشک مرا درجرعه، نم نیست
کف جود تو را سرمایه کم نیست
هوش مصنوعی: لب‌های خشک من را در این جرعه آبی که می‌نوشم، نم و تازگی به واسطه‌ی بخشش و سخاوت تو وجود ندارد و دارایی تو از کرامت و خیرخواهی بسیار زیاد است.
به محتاجان کریمان را نظرهاست
صدف را ز ابر نیسانی گهرهاست
هوش مصنوعی: کرم و لطف کریمان همیشه بر نیازمندان قرار دارد، همان‌طور که در فصل بهار، باران، مرواریدها را در صدف‌ها به وجود می‌آورد.
کند دامنکشان ابر بهاری
به کشت تشنه کامان آبیاری
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری، دامن خود را به آرامی می‌کشند و بر زمین‌های خشک و تشنه، آب می‌پاشند.
طراوت بخشیِ باد بهاران
کند هر خار را،گل درگریبان
هوش مصنوعی: نسیم بهار به هر خاری طراوت می‌بخشد و حتی در آغوش خود، گل‌هایی را پرورش می‌دهد.
مرا کوته، کف از دامان مقصود
تو را در آستین گنجینه جود
هوش مصنوعی: من را از دست خود کوتاه کن، تا این که برآورده شدن هدف تو را در آستین خود به عنوان گنجی ارزشمند داشته باشم.
به انعامت، تسلی مرغ و ماهی
خطاب حضرتت عاجزپناهی
هوش مصنوعی: به خاطر رحمتت، پرندگان و ماهی‌ها به تو پناه می‌آورند و در برابر عظمت تو، ما ناتوان هستیم.
کنی گر گوشهٔ چشمی به سویم
نریزد در دو عالم آبرویم
هوش مصنوعی: اگر به من یک نگاه مختصر هم بیندازی، در این دنیا و آن دنیا آبرویم حفظ می‌شود.
خورم حسرت بر آن فرخنده ایام
که در طوف حریمت می زدم گام
هوش مصنوعی: به یاد روزهای خوشی می‌افتم که در حرم تو قدم می‌زدم و اکنون حسرت آن ایام را می‌خورم.
سرم بر آستانت جبهه فرسای
دلم بر خاک درگاهت جبین سای
هوش مصنوعی: سرم را بر درگاه تو می‌گذارم و دل شکستۀ من به خاک درگاهت می‌ساید.
در آن فرخنده مأوا شاد بودم
ز قید هر دو کون آزاد بودم
هوش مصنوعی: در آن مکان خوشبخت، من احساس شادی داشتم و از تمامی محدودیت‌ها و وابستگی‌ها رها بودم.
کنون افتاده ام از درگهت دور
ز داغ هجر، دارم سینه ناسور
هوش مصنوعی: اکنون از جایگاه تو دور افتاده‌ام و به خاطر درد جدایی، سینه‌ام زخم دارد.
اسیرم درکف نفس هوسناک
تو بگشا بندم از پا چست و چالاک
هوش مصنوعی: من به خاطر خواهش‌های تو در بند و زنجیر هستم، اما تو مرا آزاد کن تا بتوانم با نشاط و سرزندگی حرکت کنم.
ازین نخجیر عاجز برگشا، دام
که آزادانه، در راهت زند گام
هوش مصنوعی: از این شکارچی بی‌خبر بگذر، زیرا آنچه در مسیرت قدم می‌زند، آزاد و بی‌مخاطره است.