گنجور

شمارهٔ ۹ - قطعه در نکوهش روزگار خویش

روزگاریست، عقل می کوبد
کنج آسایش اختیارکنم
در به روی جهانیان بندم
کنج آسایش اختیارکنم
سفر دور مرگ، نزدیک است
فکر سامان آن دیار کنم
زر داغی، کنم به کیسهٔ دل
گهر اشک در کنار کنم
دست از خوان آرزو بکشم
به همین خون دل مدار کنم
عشق بازی به خویشتن فکنم
ترک یاران بدقمارکنم
تنگم از شهر، رو به کوه آرم
خانه در سنگ، چون شرار کنم
لیک چون کارها به دست خداست
نتوانم به خویش کار کنم
زین سپس فرصت از خدا طلبم
دیده در راه انتظار کنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزگاریست، عقل می کوبد
کنج آسایش اختیارکنم
هوش مصنوعی: زمانی است که عقل به من می‌گوید باید در جایی آرام و آسوده قرار بگیرم و فکر کنم.
در به روی جهانیان بندم
کنج آسایش اختیارکنم
هوش مصنوعی: من درهای دنیا را می‌بندم و در گوشه‌ای از آرامش زندگی می‌کنم.
سفر دور مرگ، نزدیک است
فکر سامان آن دیار کنم
هوش مصنوعی: سفر طولانی به سوی مرگ نزدیک است و من به فکر آماده کردن خود برای آن سرزمین هستم.
زر داغی، کنم به کیسهٔ دل
گهر اشک در کنار کنم
هوش مصنوعی: از دردی که در دل دارم، اشک‌هایم را در دل جمع می‌کنم و به مانند جواهراتی گرانبها در کیسه‌ای نگه می‌دارم.
دست از خوان آرزو بکشم
به همین خون دل مدار کنم
هوش مصنوعی: به خاطر درد دل و آرزوهایی که در سر دارم، از امیدهایم دست می‌کشم و باید با این حال کنار بیایم.
عشق بازی به خویشتن فکنم
ترک یاران بدقمارکنم
هوش مصنوعی: من به عشق خودم مشغول می‌شوم و از دوستان بد و بی‌وفا فاصله می‌گیرم.
تنگم از شهر، رو به کوه آرم
خانه در سنگ، چون شرار کنم
هوش مصنوعی: مکانی که می‌خواهم انتخاب کنم، دور از شلوغی شهر است. دوست دارم در دل کوه سنگی خانه‌ای بسازم، تا بتوانم از فکر و احساسات خود شعلۀ عشق و شور را به وجود آورم.
لیک چون کارها به دست خداست
نتوانم به خویش کار کنم
هوش مصنوعی: اما از آنجا که همه امور به دست خداست، نمی‌توانم به تنهایی اقدامی انجام دهم.
زین سپس فرصت از خدا طلبم
دیده در راه انتظار کنم
هوش مصنوعی: از این پس از خداوند درخواست می‌کنم که فرصتی به من عطا کند و چشم به راه انتظار می‌نشینم.