شمارهٔ ۷ - در وصف خود و انتقاد از بی هنران
ازچهل سال فزون شد که به شیرین سخنی
من چو خورشید در اقطار جهانم مشهور
آن سرافیل نفس سوخته ام کزتف دل
می دمد از گلوی خامهٔ من نفخهٔ صور
بالد از تربیت نالهٔ من شعلهٔ شوق
زیر بال نفسم، گرم شود آتش طور
هر گهر کز رک نیسان قلم ریخته ام
بود آویزه ی گوش و بر ایام و شهور
دشمن و دوست، چه دانا و چه نادان، گیرند
مصرعم را به صد اکرام چو بیت معمور
وحش و طیر از اثر نالهٔ من در شورند
چون سراییدن داوود، به آیات زبور
طرفی ازشهرت وازشعرکه بستم این است
که سخن، قدر مرا کرد به عالم مستور
ذلّت شعر، فرو برد مرا در دل خاک
زیر این گرد کسادی شدهام زنده به گور
آن فرومایهٔ بیچاره که امروز، زبان
بگشاید به سخن، با همه سامان قصور
نه شکوهی، نه شعوری، نه زبانی، نه دلی
لفظ را عار ز ربط وی و از معنی عور
از دهن هر چه برآرد، به گریبانش رود
می زند بیهده از بهر خود این خر، طنبور
به کتاب لغت و دفتر اشعار کند
از رَهِ کدیه، به دریوزهِ الفاظ مرور
کند از جهل مرکّب سیه ارچند ورق
آن سجلّی ست به حُمقش، برِ اصحاب شعور
طرف او چیست ندانم ز سخن، حیرانم؟
که به امّید چه، این پیشه به خود بسته به زور؟
شمارهٔ ۶ - قطعه دربارهٔ صبر و شکیبایی: شب گذشته، فتادم به خاک کوچهٔ غمشمارهٔ ۸ - در وصف خود سروده است: لایق مدح در زمانه چو نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازچهل سال فزون شد که به شیرین سخنی
من چو خورشید در اقطار جهانم مشهور
هوش مصنوعی: بیش از چهل سال است که به خاطر سخنان شیرینم، مانند خورشید در تمام دنیا شناخته شدهام.
آن سرافیل نفس سوخته ام کزتف دل
می دمد از گلوی خامهٔ من نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: شخصی که در درونش آتش عشق شعلهور است، صدای جانسوزی را از گلوی قلمش منتشر میکند که گویی نوای روحافزای بیداری و حیات است.
بالد از تربیت نالهٔ من شعلهٔ شوق
زیر بال نفسم، گرم شود آتش طور
هوش مصنوعی: از تربیت من، نالهای به گوش میرسد که نشاندهندهٔ شعلهٔ شوق در زیر بال نفسم است، و به این ترتیب آتش وجودم، مانند آتش طور، گرم و روشن میشود.
هر گهر کز رک نیسان قلم ریخته ام
بود آویزه ی گوش و بر ایام و شهور
هوش مصنوعی: هر گوهری که از قلم من بر روی رک نیسان (قلممویی) ریخته شده، به عنوان زینتی برای گوش و در تمام روزها و ماهها استفاده میشود.
دشمن و دوست، چه دانا و چه نادان، گیرند
مصرعم را به صد اکرام چو بیت معمور
هوش مصنوعی: دشمن و دوست، چه باهوش و چه بیخبر، هر دو به من احترام میگذارند و به من توجه دارند، مانند خانهای که همیشه آباد و پر رونق است.
وحش و طیر از اثر نالهٔ من در شورند
چون سراییدن داوود، به آیات زبور
هوش مصنوعی: پرندگان و جانوران به خاطر نالههایم در شورو شوق هستند، درست مانند زمانی که داوود با آیات زبور میخواند.
طرفی ازشهرت وازشعرکه بستم این است
که سخن، قدر مرا کرد به عالم مستور
هوش مصنوعی: من بخشی از شهرت و اشعارم را به این دلیل کنار گذاشتم که کلام، مرا در دنیای ناشناختهها برجسته کرد.
ذلّت شعر، فرو برد مرا در دل خاک
زیر این گرد کسادی شدهام زنده به گور
هوش مصنوعی: شعر مرا به حالتی از ذلت وادار کرده که در دل خاک مدفون شوم و مانند مردهای زنده زیر این بار سنگین بیحالی و کسادی زندگی را تحمل کنم.
آن فرومایهٔ بیچاره که امروز، زبان
بگشاید به سخن، با همه سامان قصور
هوش مصنوعی: آن فرد حقیر و بیچارهای که امروز زبان به سخن میآورد، با وجود تمام کمبودها و ناکامیهایش.
نه شکوهی، نه شعوری، نه زبانی، نه دلی
لفظ را عار ز ربط وی و از معنی عور
هوش مصنوعی: نه از زیبایی، نه از درک، نه از گفتار و نه از احساس، کلام را از رابطه با او و از معنیاش عیب و نقصی نیست.
از دهن هر چه برآرد، به گریبانش رود
می زند بیهده از بهر خود این خر، طنبور
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دهان او بیرون میآید، به خودش برمیگردد. این خر بیفایده به خاطر خودش در حال نواختن طنبور است.
به کتاب لغت و دفتر اشعار کند
از رَهِ کدیه، به دریوزهِ الفاظ مرور
هوش مصنوعی: او به دقت به دیکشنری و دفتر شعر مراجعه میکند و از طریق کلمات و اصطلاحات مختلف، به جستجوی معانی عمیقتر میپردازد.
کند از جهل مرکّب سیه ارچند ورق
آن سجلّی ست به حُمقش، برِ اصحاب شعور
هوش مصنوعی: اگرچه در اینجا ظاهراً نشانههایی از نادانی وجود دارد، اما آن نادانی به قدری عمیق است که حتی اگر ورقهای پروازی در خدمت ذهنهای با فهم باشد، نمیتواند به آنها کمک کند.
طرف او چیست ندانم ز سخن، حیرانم؟
که به امّید چه، این پیشه به خود بسته به زور؟
هوش مصنوعی: من نمیدانم که مقصود او چیست و از کجا باید بفهمم، فقط در حیرتم. نمیدانم به چه امیدی این راه را به خود تحمیل کرده است.