شمارهٔ ۶ - قطعه دربارهٔ صبر و شکیبایی
شب گذشته، فتادم به خاک کوچهٔ غم
هزار مرحله، ز آرامگاه راحت دور
دلی دیار محبّت، تنی خراب ستم
لبی محیط شکایت، سری لبالب شور
ز گریه هر رگ مژگان چو ابر دریابار
ز ناله هر سر مو، گشته بود محشر صور
گسسته تار امیدم فلک به زور ستم
شکسته جام مرادم فلک به سنگ فتور
که ناگهان، سرم از خاک برگرفت کسی
که بود گرد رهش توتیای دیدهٔ حور
شمیم گلشن کویش، عبیر جیب وفا
نسیم پرتو لطفش چراغ بزم حضور
به مژده گفت:که ای خانه زاد خسرو عشق
خرابهٔ دلت از فیض دوستی معمور
چنین که هر قلم استخوانت ناله سراست
مدار، کلک بلاغت شعار را معذور
به گریه گفتمش، ای مونس شکسته دلان
به روزگارتو، ویرانهٔ وفا معمور
سخن چگونه سرایم؟ نفس چگونه کشم؟
دلم پر آتش و چشمم پر آب و بختم شور
نهفته گفت به گوش دلم که ناله خطاست
اگر شکور نیی، در بلیّه باش صبور
شمارهٔ ۵ - در عذرخواهی از اتفاق توارد در اشعار: به خدایی که از اشارت کنشمارهٔ ۷ - در وصف خود و انتقاد از بی هنران: ازچهل سال فزون شد که به شیرین سخنی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب گذشته، فتادم به خاک کوچهٔ غم
هزار مرحله، ز آرامگاه راحت دور
هوش مصنوعی: شب گذشته در کوچهٔ غم به زمین افتادم و از جایگاه آرامش خود فاصله گرفتم.
دلی دیار محبّت، تنی خراب ستم
لبی محیط شکایت، سری لبالب شور
هوش مصنوعی: دل من سرزمین عشق است، اما جسمم در رنج و آسیب بسر میبرد. لبهایم پر از شکایت هستند و سریم مملو از احساسات و شور و هیجان است.
ز گریه هر رگ مژگان چو ابر دریابار
ز ناله هر سر مو، گشته بود محشر صور
هوش مصنوعی: از گریه هر مژه مانند باران دریا، و از ناله هر تار مو، روز قیامت برپا شده بود.
گسسته تار امیدم فلک به زور ستم
شکسته جام مرادم فلک به سنگ فتور
هوش مصنوعی: زندگی و امید من به شدت آسیبدیده و خرد شده است. سرنوشت با زور و ستم، آرزوهایم را به خاک و خون کشیده و به شدت آنها را شکسته است.
که ناگهان، سرم از خاک برگرفت کسی
که بود گرد رهش توتیای دیدهٔ حور
هوش مصنوعی: ناگهان، کسی کنار من ظاهر شد که زیباییاش مانند تیری در چشم مینشیند و من را از خواب و بیخبری بیدار کرد.
شمیم گلشن کویش، عبیر جیب وفا
نسیم پرتو لطفش چراغ بزم حضور
هوش مصنوعی: عطر گلستان او در دل، بوی جیب وفا را به همراه دارد و نسیم محبتش مانند چراغی است که روشنی بخش محفل حضور است.
به مژده گفت:که ای خانه زاد خسرو عشق
خرابهٔ دلت از فیض دوستی معمور
هوش مصنوعی: به مژده گفت: ای خدمتگزار عزیز دل، خانهٔ قلبت به برکت دوستی همیشه پر از نعمت و آبادانی است.
چنین که هر قلم استخوانت ناله سراست
مدار، کلک بلاغت شعار را معذور
هوش مصنوعی: به هر حال، با هر کلمهای که مینویسی، حس و حالت را منتقل میکنی و باید از این احساسات و عواطف خود غافل نشوی. نوشتن از دل و با احساس میتواند به هنر و بلاغت کمک کند و نباید آن را نادیده بگیری.
به گریه گفتمش، ای مونس شکسته دلان
به روزگارتو، ویرانهٔ وفا معمور
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای همدم دلهای غمگین، در روزگارت وفا و پایبندی خراب شده و ویران است.
سخن چگونه سرایم؟ نفس چگونه کشم؟
دلم پر آتش و چشمم پر آب و بختم شور
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم صحبت کنم؟ چگونه میتوانم نفس بکشم؟ قلبم پر از آتش است و چشمانم پر از اشک و حالم آشفته است.
نهفته گفت به گوش دلم که ناله خطاست
اگر شکور نیی، در بلیّه باش صبور
هوش مصنوعی: دل من به آرامی به من میگوید که اگر شکرگزاری نکنی، نباید در سختیها ناله کنی و باید صبور باشی.