شمارهٔ ۲۷ - این قطعه را در داوری میان شعر جمال الدّین عبدالرّزاق اصفهانی و پسرش کمال الدین اسماعیل به میرزاابوطالب شولستانی نوشته
دوش از بَرِ یاری که دلم شیفتهٔ اوست
وز شرح کمال خردش، ناطقه لال است
آمد به برم، قاصد فرخنده سروشی
با نامهٔ عذبی، که مگر آب زلال است
نظمش نتوان گفت، که سلکی ست ز گوهر
هرسطری از آن در نظرم عقد لآل است
بگشودم و برخواندم و سنجیدم و دیدم
کز بنده رهی، حاصل آن نامه، سؤال است
کامروز، درین ناحیه عاشق سخنان را
غوغا به سر شعر جمال است و کمال است
القصه، درتن مساله یاران دوگروهند
در حجت ترجیح یکی زین دو، جدال است
این شعر پدر آورد، آن شعر پسر را
یکسو نشد این مشغله، امروز دو سال است
راضی شده اند آن همه یاران مجادل
کز کلک تو حکمی که رسد، وحی مثال است
بگشاد پی پاسخ سنجیده، پر خویش
سیمرغ خیالم که سپهرش ته بال است
مجموعهٔ آن هر دو، به دقّت نگرستم
گر معجزه گفتن نتوان، سحر حلال است
دیدم که دوات و قلم آن دو شهنشاه
در مملکت شوکتشان کوس و دوال است
آن هر دو، به فضل آیت و برهان بلاغت
در حجلهی آن هر دو، پریزاد خیال است
غرّایی هر مطلعشان مهر سپهری ست
سیرابی هر مصرعشان، تیغ مثال است
شعر شعرایی که قرینند به ایشان
نسبت به گهرسنجی آن هر دو سفال است
در چنگ دبیران قوی پنجه، قلمها
پر پیچ و خم، از خجلت آن هر دو، چو نال است
جمع، آن همه اتقان به لطافت کِه نموده؟
پیش دمشان، غاشیه بر دوش شمال است
هر صفحهٔ مشکین رقم آن دو گهر سنج
چون عارض خوبان، همه خط و همه خال است
امّا چو کسی دیدهٔ انصاف گشاید
این مطلع من آینهٔ صدق مقال است
در شعر جمال ارچه جمالی به کمال است
امّا نه به زیبایی ابکار کمال است
لفظش، به صفا آینهٔ شاهد معنی ست
معنی به شکوهی ست که طغرای جلال است
هر نکتهٔ سربستهٔ او نافهٔ مشکی ست
هر نقطهٔ او، شوختر از چشم غزال است
فیض رقمش، از تتق غیب سروش است
مد قلمش در افق فضل، هلال است
صد بار ز سرتاسر دیوانش گذشتم
لیلی ست،که سر تا به قدم غنج و دلال است
دریوزه گر رشحهٔ اویند، حریفان
الحق رگ ابر قلمش بحر نوال است
استاد سخن گرچه جمال است ولیکن
تکمیل همان طرز و روش، کار کمال است
تحقیق در اقوال دو استاد، حزین را
این است که گفتیم و جز این محض جدال است
رای همه این بود، که خلّاق معانی
آخر نه خطاب وی از اصحاب کمال است
معیار کمالم من و با من دگران را
در پلهٔ میزان خود، اندیشه وبال است
این نامه نوشتم به شب هفتم شوال
ماه این و هزار و صد و سیّ و دو به سال است
شمارهٔ ۲۶ - به بعضی از یاران خود نوشته است: ای تو نور نظر، ز دیدهٔ ماشمارهٔ ۲۸ - در رثای پدر علامه اش طاب ثراه: سپهر از مرگت ای صاف حقیقت، بی صفا گشته
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش از بَرِ یاری که دلم شیفتهٔ اوست
وز شرح کمال خردش، ناطقه لال است
هوش مصنوعی: شب گذشته در کنار یاری که عاشقش هستم، به قدری از زیباییهای او گفتم که زبانم در بیان ویژگیهای کمالش لال ماند.
آمد به برم، قاصد فرخنده سروشی
با نامهٔ عذبی، که مگر آب زلال است
هوش مصنوعی: قاصدی خوش خبر و خوش اخلاق به ملاقات من آمد و نامهای شیرین و دلنشین همراه خود داشت، گویی که با من از آب زلال و پاکی سخن میگوید.
نظمش نتوان گفت، که سلکی ست ز گوهر
هرسطری از آن در نظرم عقد لآل است
هوش مصنوعی: نمیتوان گفت که این نظم چه شکلی دارد، زیرا هر کدام از ابیات آن مانند مرواریدهایی در زنجیری از زیبایی در ذهن من جلوهگر هستند.
بگشودم و برخواندم و سنجیدم و دیدم
کز بنده رهی، حاصل آن نامه، سؤال است
هوش مصنوعی: من در نامه را باز کردم و خواندم و بررسی کردم و دیدم که نتیجهای که از بنده به دست آمده، تنها یک سؤال است.
کامروز، درین ناحیه عاشق سخنان را
غوغا به سر شعر جمال است و کمال است
هوش مصنوعی: امروز، در این منطقه، عاشقان به خاطر زیبایی و کمال صحبتها دچار هیجان و شور و شوق هستند.
القصه، درتن مساله یاران دوگروهند
در حجت ترجیح یکی زین دو، جدال است
هوش مصنوعی: در نهایت، در مورد موضوع یاران، دو گروه وجود دارند و دلیل برتری یکی از این دو گروه بر دیگری، بحث و جدل است.
این شعر پدر آورد، آن شعر پسر را
یکسو نشد این مشغله، امروز دو سال است
هوش مصنوعی: این شعر از پدر به جا مانده و آن یکی از پسر است، ولی این دغدغه هنوز حل نشده و حالا دو سال از آن گذشته است.
راضی شده اند آن همه یاران مجادل
کز کلک تو حکمی که رسد، وحی مثال است
هوش مصنوعی: یاران و دوستان آنقدر از کلام تو و حکمهایی که از قلمت صادر میشود، خوشنود و راضی شدهاند که میتوانند آن را همرده با وحی الهی بدانند.
بگشاد پی پاسخ سنجیده، پر خویش
سیمرغ خیالم که سپهرش ته بال است
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده از آغاز پاسخ دادن به سوالات و تحلیلهای دقیق سخن میگوید. او همچنین به یک پرنده افسانهای به نام سیمرغ اشاره میکند که نماد برتری و بلندپروازی است، و اشاره میکند که این سیمرغ در آسمان عمیق و وسیع پرواز میکند. به نوعی، گوینده در حال بیان آرمانها و آسایش خود از دستیابی به دانایی و فهم عمیقتر است.
مجموعهٔ آن هر دو، به دقّت نگرستم
گر معجزه گفتن نتوان، سحر حلال است
هوش مصنوعی: هر دو چیز را با دقت بررسی کردم، اگر نتوانم بگویم معجزهای در کار است، به هر حال سحر و جادو آنچه را که هست، مجاز است.
دیدم که دوات و قلم آن دو شهنشاه
در مملکت شوکتشان کوس و دوال است
هوش مصنوعی: دیدم که دوات و قلم، همانند دو پادشاه در سرزمین عظمت و جلال خود، با شکوه و بزرگی در حال فعالیت هستند.
آن هر دو، به فضل آیت و برهان بلاغت
در حجلهی آن هر دو، پریزاد خیال است
هوش مصنوعی: هر دو آن چیزها، به خیر و لطف آیت و دلیل بلاغت، در اتاق آن دو، خیال زیبا و لطیفی است.
غرّایی هر مطلعشان مهر سپهری ست
سیرابی هر مصرعشان، تیغ مثال است
هوش مصنوعی: هر شعرشان همچون خورشید زیبا و درخشان است و هر خط از آن مانند شمشیری تیز و برنده میباشد.
شعر شعرایی که قرینند به ایشان
نسبت به گهرسنجی آن هر دو سفال است
هوش مصنوعی: شعر افرادی که با یکدیگر مرتبط هستند، در مقایسه با ارزش واقعی آنها، به مانند سفالی خام و بیارزش است.
در چنگ دبیران قوی پنجه، قلمها
پر پیچ و خم، از خجلت آن هر دو، چو نال است
هوش مصنوعی: قلمهایی که به دست نویسندگان توانا و ماهر است، به طور پیچیدهای حرکت میکنند و از خجالت هر دو، مانند نالهای به گوش میرسد.
جمع، آن همه اتقان به لطافت کِه نموده؟
پیش دمشان، غاشیه بر دوش شمال است
هوش مصنوعی: مجموعهای از افراد با استحکام و دقت، چه لطافت و زیبایی ایجاد کردهاند؟ در مقابل آنها، پردهای از سرما و هوا بر دوش شمال وجود دارد.
هر صفحهٔ مشکین رقم آن دو گهر سنج
چون عارض خوبان، همه خط و همه خال است
هوش مصنوعی: هر صفحهٔ تیرهای که نگاه میکنی، مثل چهرهٔ زیباهاست که هر نقطه و خطی روی آن به زیباییشان افزوده شده است.
امّا چو کسی دیدهٔ انصاف گشاید
این مطلع من آینهٔ صدق مقال است
هوش مصنوعی: اما هنگامی که کسی با انصاف و بیقضاوت به موضوع نگاه کند، میبیند که این مطلب من حقیقتی است که به روشنی بیان شده است.
در شعر جمال ارچه جمالی به کمال است
امّا نه به زیبایی ابکار کمال است
هوش مصنوعی: در شعر زیبایی هرچند که بسیار کامل و زیباست، اما در نهایت به زیبایی جوانانی که در اوج کمال هستند نمیرسد.
لفظش، به صفا آینهٔ شاهد معنی ست
معنی به شکوهی ست که طغرای جلال است
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان میکند که کلمات و عبارات همانند آینهای هستند که معنا را به وضوح نشان میدهند. معنای واقعی کلمات، زیبایی و شکوه خاصی دارد که به مانند نماد عظمت و جلال میباشد. به عبارت دیگر، الفاظ همانند آینهای صاف و روشن میمانند که معنا را با تمام زیبایی و شکوهش نمایان میکنند.
هر نکتهٔ سربستهٔ او نافهٔ مشکی ست
هر نقطهٔ او، شوختر از چشم غزال است
هوش مصنوعی: هر حرفی که او به صورت رمز و راز بیان میکند، مانند عطر خوشایند و دلنشین است. هر جزئی از وجود او، زیباتر و جذابتر از چشمان یک غزال است.
فیض رقمش، از تتق غیب سروش است
مد قلمش در افق فضل، هلال است
هوش مصنوعی: به خاطر استعداد و نعمتش، نوشتههای او از علم غیبی ناشی میشود و آثارش در آسمان فضیلت، همچون هلالی زیبا و درخشان است.
صد بار ز سرتاسر دیوانش گذشتم
لیلی ست،که سر تا به قدم غنج و دلال است
هوش مصنوعی: بارها از ابتدا تا انتهای دیوان او گذشتم، اما لیلی است که از سر تا پا سرشار از جذابیت و فریبندگی است.
دریوزه گر رشحهٔ اویند، حریفان
الحق رگ ابر قلمش بحر نوال است
هوش مصنوعی: اگر گداها مقداری از اوصاف او را بگیرند، حقیقتاً رقبایش به قدری بزرگ و با استعداد هستند که قلم او مثل دریایی از نعمتهای فراوان است.
استاد سخن گرچه جمال است ولیکن
تکمیل همان طرز و روش، کار کمال است
هوش مصنوعی: استاد سخن ممکن است زیبا باشد، اما برای به کمال رسیدن، باید روش و شیوه خود را کامل کند.
تحقیق در اقوال دو استاد، حزین را
این است که گفتیم و جز این محض جدال است
هوش مصنوعی: با بررسی نظرات دو استاد، به این نتیجه میرسیم که آنچه بیان کردیم، حقیقت دارد و هر فکر دیگری تنها بحثی بیهوده و جدل است.
رای همه این بود، که خلّاق معانی
آخر نه خطاب وی از اصحاب کمال است
هوش مصنوعی: همه بر این عقیده بودند که خالق معانی، در نهایت به هیچکس جز افرادی که به کمال رسیدهاند، خطاب نمیکند.
معیار کمالم من و با من دگران را
در پلهٔ میزان خود، اندیشه وبال است
هوش مصنوعی: من معیار کمال و خوبی هستم و دیگران در مقایسه با من، به دلیل افکار و اندیشههای خود، دچار مشکلات و بار اضافی هستند.
این نامه نوشتم به شب هفتم شوال
ماه این و هزار و صد و سیّ و دو به سال است
هوش مصنوعی: این نامه را در شب هفتم ماه شوال سال هزار و سیصد و سی و دو نوشتهام.