گنجور

شمارهٔ ۲۶ - به بعضی از یاران خود نوشته است

ای تو نور نظر، ز دیدهٔ ما
رفتی و گل به ما فرستادی
دیده ای را که بود در ره تو
گل نه، خار جفا فرستادی
کرمت را چو نیست پایانی
غم عالم به ما فرستادی
دل وچشمم، هوای روی تو داشت
گل حسرت فزا فرستادی
خار خاری ز جیب و دامن گل
به من بی نوا فرستادی
هم خود انصاف شیوه کن که چرا
جای خود، بی وفا فرستادی
ای تو شخص وفا بگو، ز چه رو
گل سست آشنا فرستادی؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو نور نظر، ز دیدهٔ ما
رفتی و گل به ما فرستادی
هوش مصنوعی: ای روشنی چشم من، تو از پیش ما رفتی و برای ما گلی فرستادی.
دیده ای را که بود در ره تو
گل نه، خار جفا فرستادی
هوش مصنوعی: چشمی که باید در راه تو زیبایی‌ها را ببیند، به جای گل، خار و آزار فرستادی.
کرمت را چو نیست پایانی
غم عالم به ما فرستادی
هوش مصنوعی: دلایل و زیبایی‌های تو هرگز تمام نمی‌شود، و به همین دلیل، غم و اندوه دنیا را بر ما فرستادی.
دل وچشمم، هوای روی تو داشت
گل حسرت فزا فرستادی
هوش مصنوعی: دل و چشمم همیشه به یاد تو و زیبایی‌ات هستند. اما به جای اینکه تو را ببینم، فقط با حسرت از دور فرستاده‌ام.
خار خاری ز جیب و دامن گل
به من بی نوا فرستادی
هوش مصنوعی: تو با دامن گل خود، خاری به من رساندی که بی‌نوا و بی‌پناه هستم.
هم خود انصاف شیوه کن که چرا
جای خود، بی وفا فرستادی
هوش مصنوعی: خودت هم انصاف به خرج بده و فکر کن که چرا بی‌وفا را به جای خودت فرستادی.
ای تو شخص وفا بگو، ز چه رو
گل سست آشنا فرستادی؟
هوش مصنوعی: ای شخص وفادار، بگو چرا با محبت و مهربانی، دوست سست و بی‌ثباتی را فرستادی؟