گنجور

شمارهٔ ۲۵ - این قطعه را از هند به عالم بزرگ امیر صدرالدین محمد رضوی قمی نوشته و به نجف اشرف فرستاده است

حزین، از تقاضای همّت برآنم
که خوان سخن را به اخوان فرستم
ز شوری که از سینه ام موج زن شد
به زخم جگرها، نمکدان فرستم
زکلک عراقی نژاد خود، از هند
سوادی به خاک صفاهان فرستم
چه پوشم گهر را زگوهرشناسان؟
از این لعل، درجی به گیلان فرستم
شکنج قفس، تنگ دارد دلم را
صفیری به مرغ گلستان فرستم
ز خاک ره کلک آهو خرامم
شمیمی به ناف غزالان فرستم
رطب های شیرین تر از قند مصری
به رطب اللسانان عدنان فرستم
در این قحط سال بلاغت، حدیثی
به معجز بیانان قحطان فرستم
چو برقع گشایم ز رخسار معنی
فروغی به خورشید تابان فرستم
کلام من از فهم شاعر فزون است
مگر ارمغان حکیمان فرستم
تراشیدم از دل سخن را که شاید
به دریادلی، زادهٔ کان فرستم
بر آنم که اوراق اشعار خود را
چو شیرازه بندم، به لقمان فرستم
سخن های من گرچه جان است یکسر
همان به که جان را به جانان فرستم
سپهر فضایل، ملاذ افاضل
که سویش تحیّت فراوان فرستم
به شبل نبی و ولی، صدر اعظم
جگر پاره ای چند، شایان فرستم
ز ابر قلم، تحفهٔ محفلِ او
به خاک نجف، دُرّ غلتان فرستم
گذارم من این رسم،کز تنگدستی
کمین قطره را سوی عمّان فرستم
چو خود دورم از وصل آن یار دیرین
ستم نامهٔ جور هجران فرستم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حزین، از تقاضای همّت برآنم
که خوان سخن را به اخوان فرستم
هوش مصنوعی: حزین، از آرزوی تلاش و کوشش در این هستم که گفتارم را به دوستانم منتقل کنم.
ز شوری که از سینه ام موج زن شد
به زخم جگرها، نمکدان فرستم
هوش مصنوعی: از احساسی که درونم به وجود آمده و از دل زخم‌های عمیق‌ام به وجود آمده است، می‌خواهم که به طور کنایه‌ای، به دیگران بگویم که درد و ناراحتی‌ام را به نوعی در نمکدان بریزم.
زکلک عراقی نژاد خود، از هند
سوادی به خاک صفاهان فرستم
هوش مصنوعی: از خاصیت فریبنده و زیرکی فرد عراقی‌نژاد خود، نامه‌ای از هندوستان به خاک صفاهان می‌فرستم.
چه پوشم گهر را زگوهرشناسان؟
از این لعل، درجی به گیلان فرستم
هوش مصنوعی: چه نیازی به پنهان کردن جواهر از کسانی دارم که در تشخیص ارزش آن مهارت دارند؟ از این سنگ قیمتی، به دیار گیلان هدیه‌ای می‌فرستم.
شکنج قفس، تنگ دارد دلم را
صفیری به مرغ گلستان فرستم
هوش مصنوعی: دل من در این قفس تنگ و دور از آزادی، آرزوی پرواز و آزادی را دارد و می‌خواهم با پیام و صدایی به پرنده‌ای که در باغ گل‌ها زندگی می‌کند، برسانم.
ز خاک ره کلک آهو خرامم
شمیمی به ناف غزالان فرستم
هوش مصنوعی: از خاک جاده‌ای که آهوان در آن می‌دوند، می‌گذرم و بویی به ناف غزالان می‌فرستم.
رطب های شیرین تر از قند مصری
به رطب اللسانان عدنان فرستم
هوش مصنوعی: مرغوب‌ترین و شیرین‌ترین خرماها را ارسال می‌کنم تا بر زبان‌های سخنوران و شاعرانه‌ای از مردم عدن بنشیند.
در این قحط سال بلاغت، حدیثی
به معجز بیانان قحطان فرستم
هوش مصنوعی: در این سال‌های بی‌رحم که اثرات بلاغت کم شده، برای بیان‌کنندگان خدا داد قحطان، سخنی ارسال می‌کنم.
چو برقع گشایم ز رخسار معنی
فروغی به خورشید تابان فرستم
هوش مصنوعی: زمانی که پرده را از چهره‌ام کنار بزنم، نوری به شدت درخشان مانند خورشید تابان را به دیگران می‌رسانم.
کلام من از فهم شاعر فزون است
مگر ارمغان حکیمان فرستم
هوش مصنوعی: سخن من از درک شاعر فراتر است، مگر اینکه هدیه‌ای از اندیشمندان برایتان ارسال کنم.
تراشیدم از دل سخن را که شاید
به دریادلی، زادهٔ کان فرستم
هوش مصنوعی: از دل خود سخنانی را می‌سازم تا شاید با دل بزرگ و سخاوتمند، آنها را برایت بفرستم.
بر آنم که اوراق اشعار خود را
چو شیرازه بندم، به لقمان فرستم
هوش مصنوعی: می‌خواهم اشعار خود را مانند یک کتاب مرتب کنم و به لقمان ارسال کنم.
سخن های من گرچه جان است یکسر
همان به که جان را به جانان فرستم
هوش مصنوعی: اگرچه سخنان من خود زندگی است، اما بهتر است که این زندگی را به معشوقم تقدیم کنم.
سپهر فضایل، ملاذ افاضل
که سویش تحیّت فراوان فرستم
هوش مصنوعی: آسمان خوبی‌ها، پناهگاه نیکان است که من همیشه برایش سلام و درود بسیاری می‌فرستم.
به شبل نبی و ولی، صدر اعظم
جگر پاره ای چند، شایان فرستم
هوش مصنوعی: من پیامی به فرزند پیامبر و ولی فرستاده‌ام که به عنوان صدر اعظم، این جگر پاره‌ها را تقدیم کنم.
ز ابر قلم، تحفهٔ محفلِ او
به خاک نجف، دُرّ غلتان فرستم
هوش مصنوعی: از ابر قلم، هدیه‌ای از محفل او به خاک نجف ارسال می‌کنم؛ مانند مرواریدی که غلتیده است.
گذارم من این رسم،کز تنگدستی
کمین قطره را سوی عمّان فرستم
هوش مصنوعی: من این رسم را کنار می‌گذارم که به خاطر فقر، حتی یک قطره آب را به سوی عمان بفرستم.
چو خود دورم از وصل آن یار دیرین
ستم نامهٔ جور هجران فرستم
هوش مصنوعی: وقتی از وصال دوست قدیمی‌ام دور هستم، نامه‌ای از درد و ظلمت هجران را برای او می‌فرستم.