گنجور

شمارهٔ ۲۴ - در پاسخ نامهٔ مشتاقانهٔ شاه طهماسب ثانی که او را به همراهی خود دعوت کرده بود

ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
خواهم نثار راه تو ای خرده دان کنم
گر خامه ریزد از کف جود تو رشحه ای
ابر بهار را ز حیا خوی فشان کنم
هر جا حدیث پنجهٔ خصم افکنت شود
از طعنه، نی به ناخن شیر ژیان کنم
از اعتدال طبع تو گر سر کنم سخن
صدگل به دامن تهی مهرگان کنم
نگذاشت جوش رعشه خجلت،کف مرا
تا خامه در ثنای تو، رطب اللّسان کنم
ازگردش زمانه ناساز، شد ضرور
چندی، وداع بزم تو ای قدردان کنم
از صبر، می زند دل مغرور لاف ها
خواهم که خویش را به فراق امتحان کنم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
هوش مصنوعی: ای کسی که بوی خوش و زیبایی تو به دل نشسته، من می‌خواهم با شور و شوق، جانی تازه به گلستان زندگی‌ام ببخشم.
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این معنا اشاره دارد که از عمق وجود خود و با تمام وجود، می‌خواهد با مدح و ستایش تو، گنجینه‌های درونش را نمایان کند و برای این کار، دست و دلش را صرف می‌کند و مثل جواهراتی باارزش، احساسات و محبتش را نثار می‌کند.
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
خواهم نثار راه تو ای خرده دان کنم
هوش مصنوعی: من برای تو، ای کسی که کم می‌دانی، به اندازه صد گلستان بوسه‌ها و نشانه‌های عشق و شرم بر لب‌هایم می‌فرستم.
گر خامه ریزد از کف جود تو رشحه ای
ابر بهار را ز حیا خوی فشان کنم
هوش مصنوعی: اگر قلم تو قطره‌ای از بخشندگی‌ات بر زمین بریزد، من از شرم خود، باران بهار را نیز همچون رودی سرازیر می‌کنم.
هر جا حدیث پنجهٔ خصم افکنت شود
از طعنه، نی به ناخن شیر ژیان کنم
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از خیانت یا بدزبانی دشمن باشد، من به هیچ‌وجه به تندی و تهاجم پاسخ نمی‌دهم. من هرگز به روشی خشن و بی‌ملاحظه مانند شیر وحشی پاسخ نخواهم داد.
از اعتدال طبع تو گر سر کنم سخن
صدگل به دامن تهی مهرگان کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره‌ی ویژگی‌های متعادل و دلنشین تو صحبت کنم، می‌توانم صد گل را جمع کنم و در فصل مهر به دامنم بگذارم.
نگذاشت جوش رعشه خجلت،کف مرا
تا خامه در ثنای تو، رطب اللّسان کنم
هوش مصنوعی: احساس شرم و ناراحتی مانع شد که دستانم بخاطر ستایش تو بلرزد، تا بتوانم به راحتی درباره‌ات سخن بگویم.
ازگردش زمانه ناساز، شد ضرور
چندی، وداع بزم تو ای قدردان کنم
هوش مصنوعی: به خاطر ناپایداری و سختی‌های زندگی، مدتی لازم است که از محفل تو خداحافظی کنم، ای کسی که قدر مرا می‌دانی.
از صبر، می زند دل مغرور لاف ها
خواهم که خویش را به فراق امتحان کنم
هوش مصنوعی: با صبوری، دل مغرورم را به چالش می‌کشانم و می‌خواهم خود را در جدایی آزمایش کنم.