شمارهٔ ۱۱۶
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
پیری ندیده ایم که، آبش به شیر نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیت بحرانی اشاره میشود که در آن هرج و مرج و فتنه وجود دارد و هیچکس نمیتواند به کمک دیگری بیاید. در این اوضاع، شاعر از ساقی میخواهد که کشتی می را بیاورد، زیرا در این شرایط سخت، راه فراری وجود ندارد و باید به چیزی پناه آورد.
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
هوش مصنوعی: من به این خوراک ساده و بیپناه عادت کردهام و دیگر هیچ چیز خوشمزهتری از این برایم جذاب نیست.
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
پیری ندیده ایم که، آبش به شیر نیست
هوش مصنوعی: تنها کسی که در حال حاضر میتوان به او اعتماد کرد، همان پیر فروشنده شراب است. چون تا به حال کسی را ندیدهایم که در زمان پیری، به مقام و جایگاهش نرسیده باشد. در این دنیا، مانند شیر و آب درهم نمیآمیزند و در واقع، با گذشت زمان، کمک و راهنماییهای او ارزشمندترند.

حزین لاهیجی