شمارهٔ ۸۳
به آب از آتش می داده ام خاک مصلّا را
به باد، از نالهٔ نی دادهام، ناموس تقوا را
جبین را سجده فرسای در پیر مغان کردم
به بام کعبهٔ دل می زنم، ناقوس ترسا را
برهمن زادهٔ زنّاربندی برده ایمانم
که سودا می کنم باکفر زلفش دبن و دنیا را
نه ماضی هست پیش من نه مستقبل، خوشا حالم
یکی از قطع خواهش کرده ام، امروز و فردا را
ز رنج و راحت گیتیگل مقصود می چینم
برون آورده ام از پای دل، خار تمنّا را
مصفا می کند آیینهٔ دل را نظر بستن
تماشاهاست در هر پرده ای، ترک تماشا را
محبّت بر سر هر سنگ فرهاد دگر دارد
چها در عالم امر است، عشق کارفرما را؟
به لیلی می رساند نسبت آخر، تربت مجنون
به خاک کشتگان عشق، بی پروا منه پا را
به گوش اهل صورت کی رسد آوازهٔ معنی؟
نوای بلبل دیبا، سزد گلهای دیبا را
حیات آن را شمارم، کز خودی بستاندم ساقی
به جام می فروشم، شربت خضر و مسیحا را
حزین، چون موی آتش دیده می گردد رگ خوابم
به مخمل گر شبی سودا کنم، بالین دیبا را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به آب از آتش می داده ام خاک مصلّا را
به باد، از نالهٔ نی دادهام، ناموس تقوا را
هوش مصنوعی: من به وسیلهی آب، خاک مصلّا را از آتش نجات دادهام و با نالهٔ نی، حرمت تقوا را حفظ کردهام.
جبین را سجده فرسای در پیر مغان کردم
به بام کعبهٔ دل می زنم، ناقوس ترسا را
هوش مصنوعی: برخاک جبین خود به خاطر عشق و معرفت در حضور پیر مغان سجده میکنم و در عین حال در عرشهٔ قلبم جایی که کعبهٔ عشق است به صدا در میآورم ناقوس مسیحیان را.
برهمن زادهٔ زنّاربندی برده ایمانم
که سودا می کنم باکفر زلفش دبن و دنیا را
هوش مصنوعی: بچهٔ برهمن، یعنی از طبقهٔ روحانی و بالا، میگوید که به قدری مجذوب زلفهای معشوقم شدهام که هیچ اهمیتی به اعتقادات و دنیا نمیدهم. با دلی پر از عشق به زیبایی او، در حال غرق شدن در افکار و خیالات خود هستم.
نه ماضی هست پیش من نه مستقبل، خوشا حالم
یکی از قطع خواهش کرده ام، امروز و فردا را
هوش مصنوعی: من نه به گذشته فکر میکنم و نه به آینده، خوشحالم که از خواستههایم دست کشیدهام و فقط به حال و روز خودم توجه دارم.
ز رنج و راحت گیتیگل مقصود می چینم
برون آورده ام از پای دل، خار تمنّا را
هوش مصنوعی: از میان رنج و لذتهای دنیا، آنچه را که هدفم است، انتخاب میکنم. و از دل خود، خار آرزوها را بیرون آوردهام.
مصفا می کند آیینهٔ دل را نظر بستن
تماشاهاست در هر پرده ای، ترک تماشا را
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیباییهای وجود انسان، دل او را همچون آینهای صاف و روشن میسازد. در هر لحظه و موقعیتی، باید از غفلت و تماشای بیهوده خودداری کرد تا این آینه از کدورت و آلودگیها دور بماند.
محبّت بر سر هر سنگ فرهاد دگر دارد
چها در عالم امر است، عشق کارفرما را؟
هوش مصنوعی: عشق و محبت، حتی در شرایط سخت و دشوار، در دل هر کسی شعلهور است. فرهاد که شخصیتی معروف در داستانهای عاشقانه است، نشان میدهد که عشق میتواند انسان را به سوی کارهای بزرگ و چالشبرانگیز سوق دهد. این موضوع به ما یادآوری میکند که عشق در زندگی نقش مهمی دارد و میتواند ما را به انجام کارهایی فراتر از توانمندیهایمان ترغیب کند.
به لیلی می رساند نسبت آخر، تربت مجنون
به خاک کشتگان عشق، بی پروا منه پا را
هوش مصنوعی: این بیت به عشق و حماسهی مجنون و لیلی اشاره دارد. در آن به موضوعاتی چون جاودانگی عشق و تأثیر عمیق آن بر زندگی افراد پرداخته میشود. با اشاره به مزار مجنون که به خاک کشتگان عشق تشبیه شده، به عشقورزی بدون ترس و تردید تشویق میکند. در نهایت، شاعر به مخاطب میگوید که باید دل را به عشق بسپارد و از هیچ مانعی نترسد.
به گوش اهل صورت کی رسد آوازهٔ معنی؟
نوای بلبل دیبا، سزد گلهای دیبا را
هوش مصنوعی: آیا صدای حقیقت به گوش کسانی که فقط به ظواهر توجه دارند میرسد؟ آواز بلبل زیبا، مناسب گلهای زیباست.
حیات آن را شمارم، کز خودی بستاندم ساقی
به جام می فروشم، شربت خضر و مسیحا را
هوش مصنوعی: من زندگی را به حساب میآورم، زیرا از خودم گرفتهام. ای ساقی، شراب را به من بده تا شربت خضر و مسیحا را بفروشم.
حزین، چون موی آتش دیده می گردد رگ خوابم
به مخمل گر شبی سودا کنم، بالین دیبا را
هوش مصنوعی: حزین، وقتی به زیباییهایش فکر میکنم، مانند مویی که در آتش سوخته، حساس و لطیف میشود. اگر در شب به فکر عشق و دلدادگی بیفتم، میخواهم بالنی نرم و لطیف داشته باشم.