شمارهٔ ۸۰
داغند، ز رخسار تو ای رشک چمنها
چون لاله، شهیدان به سمنزار کفنها
از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست
تا شد صدف گوهر نام تو، دهنها
خون در جگر نافهٔ دل چون نشود خشک؟
در هر شکن زلف تو افتاده ختنها
با چاشنی لذت زندان غمت رفت
از خاطر یوسف صفتان، یاد وطنها
نگذاشت به جا آتش عشق تو سپندی
من ماندهام از سوختهجانها تن تنها
دارد لب خاموش، همآغوشی معنی
بر چهرهٔ اندیشه نقاب است سخنها
در خاک، حزین یاد عقیق لب او برد
گرد سر این خاک شود، خون یمنها
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داغند، ز رخسار تو ای رشک چمنها
چون لاله، شهیدان به سمنزار کفنها
هوش مصنوعی: چهرهات همچون گلهای سرخ در باغها، باعث حسادت دیگران شده است. جوانان زیبا و دلنواز، همچون شهیدانی در باغهای سمن، گویای زیبایی و شیدایی تو هستند.
از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست
تا شد صدف گوهر نام تو، دهنها
هوش مصنوعی: از خجالت، صدف به خاطر سکوتش در برابر زیباییها، دندانهایش را بسته است تا در نهایت، آن گوهر زیبا به نام تو در دلها جا بگیرد.
خون در جگر نافهٔ دل چون نشود خشک؟
در هر شکن زلف تو افتاده ختنها
هوش مصنوعی: وقتی دل به شدت غمگین است، چگونه میتواند به بهبود برسد؟ در هر پیچ و تاب زلف تو، غمهای بسیاری وجود دارد.
با چاشنی لذت زندان غمت رفت
از خاطر یوسف صفتان، یاد وطنها
هوش مصنوعی: با لذتهای زندان، غم یوسفنماها از یادشان رفت و یاد وطنها را فراموش کردند.
نگذاشت به جا آتش عشق تو سپندی
من ماندهام از سوختهجانها تن تنها
هوش مصنوعی: آتش عشق تو باعث شده که من به کلی سوخته شوم و دیگر نمیتوانم حتی یک نشانه از عشق را در خودم ببینم. اکنون من به حال خودم ماندهام و در تنهایی به سر میبرم.
دارد لب خاموش، همآغوشی معنی
بر چهرهٔ اندیشه نقاب است سخنها
هوش مصنوعی: لبهای خاموش، با معنی در آغوش هم هستند و اندیشه بر چهرهاش پردهای از سخنها کشیده است.
در خاک، حزین یاد عقیق لب او برد
گرد سر این خاک شود، خون یمنها
هوش مصنوعی: در خاک، یاد غمانگیز عقیقی که بر لب او بود باقی مانده است و دور این خاک، خون یمنها جاری خواهد شد.