گنجور

شمارهٔ ۷۳

گناهی نیست عالم سوزی آن آتشین رو را
عنان داری نیارد کرد آتش، گرمی خو را
ز بوی پیرهن، دیدار بیند پیر کنعانی
به هر کسوت شناسد عشق، حسن آشنا رو را
محال است، آب تیغ تند خویی، بر لب خشکی
که داند جوهر شمشیر ناز، آن چین ابرو را
به دور حلقه های زلف او از دفتر خوبی
قلم پرداز قدرت حلقه گیرد، چشم آهو را
من و پیشانی تسلیم و خاک رهگذار او
جبین از صندل بتخانه، گر شاد است هندو را
نجوید دل، تغافل شیوه مژگانش به ایمایی
گران افتاده لنگر، تیغ بازان جفا جو را
نزاع کفر و دین برخاست تا برقع برافکندی
کند شیخ و برهمن، سجده، آن محراب ابرو را
نباشد در خور هر بینوایی گنج باد آورد
به دامان صبا مگشای آن مشکینه گیسو را
به هر آشفته مغزی، بر میفشان عنبرین کاکل
دماغ بو شناسان می شناسد نکهت مو را
می گلگون بخواه از ساقی سنبل بناگوشی
بهار از سبزه خط، کرده زنگاری، لب جو را
حزین از لاف دارد با نی من، همسری بلبل
خدا اجری دهد ما را و انصافی دهد او را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گناهی نیست عالم سوزی آن آتشین رو را
عنان داری نیارد کرد آتش، گرمی خو را
هوش مصنوعی: چیزی بر ما نیست که در دل بسوزد، چون تو با همان چهره آتشین خود، کنترلی بر آتش نداری. اگر بخواهی، این گرما و سوزش به خودت هم برمی‌گردد.
ز بوی پیرهن، دیدار بیند پیر کنعانی
به هر کسوت شناسد عشق، حسن آشنا رو را
هوش مصنوعی: بوی پیراهن یعقوب باعث می‌شود او هر کس را که در برابرش باشد، بشناسد و عشق و زیبایی آشنای خود را در آنها ببیند.
محال است، آب تیغ تند خویی، بر لب خشکی
که داند جوهر شمشیر ناز، آن چین ابرو را
هوش مصنوعی: امکان ندارد که کسی که خشکی و بی‌حالی را تجربه کرده، به خوبی درک کند که ناز و زیبایی واقعی مانند چینی که در ابروها نهفته است، چه معنایی دارد.
به دور حلقه های زلف او از دفتر خوبی
قلم پرداز قدرت حلقه گیرد، چشم آهو را
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زلف او مانند یک حلقه، دل را مشغول و متوجه خود می‌کند. همچنان که قلم توانایی ترسیم و توصیف این زیبایی را دارد، زیبایی چشم آهو نیز به طرز خاصی جلب توجه می‌کند.
من و پیشانی تسلیم و خاک رهگذار او
جبین از صندل بتخانه، گر شاد است هندو را
هوش مصنوعی: من با پیشانی فروتنی و با افتخار پای خاک او می‌نشینم، حتی اگر برای هندو خوشحال کننده باشد که بت‌هایش از چوب صندل ساخته شده است.
نجوید دل، تغافل شیوه مژگانش به ایمایی
گران افتاده لنگر، تیغ بازان جفا جو را
هوش مصنوعی: دل را رها کن و به بی‌توجهی مژگانش فکر نکن، که در یک اشاره سنگین، به جفا و ظلمی که از تیغ تند بی‌رحمانه می‌آید، دچار شده است.
نزاع کفر و دین برخاست تا برقع برافکندی
کند شیخ و برهمن، سجده، آن محراب ابرو را
هوش مصنوعی: تعارض و جدال بین کفر و دین به‌وجود آمده است، تا پرده‌ها کنار رود و شیخ و برهمن، به آن ابروی پرعبادت سجده کنند.
نباشد در خور هر بینوایی گنج باد آورد
به دامان صبا مگشای آن مشکینه گیسو را
هوش مصنوعی: برای هر انسانی که در دنیا زندگی می‌کند، منابع و دارایی‌ها مناسب نیست و لاک گنجی که ممکن است به دست آورد، به راحتی و ناگهانی نمی‌رسد. پس ای صبا، آن گیسوی مشکین را که می‌تواند به زیبایی و خوشبویی مشغول کند، نپوشان.
به هر آشفته مغزی، بر میفشان عنبرین کاکل
دماغ بو شناسان می شناسد نکهت مو را
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی اش پریشانی و نابسامانی دارد، می‌تواند با بوی خوش موهای زنانه یا عطر آن‌ها، حس خوبی پیدا کند و افرادی که با بوها آشنا هستند، این بوی خوش را به خوبی شناسایی می‌کنند.
می گلگون بخواه از ساقی سنبل بناگوشی
بهار از سبزه خط، کرده زنگاری، لب جو را
هوش مصنوعی: از ساقی می‌خواه که نبیند رنگ گل‌ها را در آستانه بهار، و سبزه‌ای که به خزان متمایل شده و بر لب جوی آب نشسته است.
حزین از لاف دارد با نی من، همسری بلبل
خدا اجری دهد ما را و انصافی دهد او را
هوش مصنوعی: حزین در مورد توانایی خود با نی صحبت می‌کند و از بلبل می‌خواهد که خداوند پاداشی به آن بدهد و به او انصاف و حق را عطا کند.