شمارهٔ ۷۱
از نالهٔ عاشق چه خبر بوالهوسی را
آری خبر از درد کسی نیست کسی را
هر خیره سری چاشنی درد نداند
از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را
زخم دل نالان مرا، چاره محال است
مرهم چه نهی سینهٔ چاک جرسی را؟
شرمندهٔ یک بوسه نیم زان لب جان بخش
هرگز نپذیرفت ز ما، ملتمسی را
گلگشت چمن گر به زغن گشت مسلّم
در بسته به ما داد محبت قفسی را
رفتند چو باد سحری، خرده شناسان
چون گل به دعا می طلبم، همنفسی را
با پردهٔ گوشی، نشود ساز خروشم
در خاک برم حسرت فریاد رسی را
با سفله، سری همّت آزاده ندارد
هرگز گل دستار نسازیم خسی را
رفته ست حزین از گرهت تا زده ای دم
حیف است غنیمت نشماری نفسی را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از نالهٔ عاشق چه خبر بوالهوسی را
آری خبر از درد کسی نیست کسی را
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و رنج عاشق خبر ندارد، در حالی که فقط خود اوست که در این اندوه و غم غوطهور است. دیگران از حال او آگاهی ندارند و در زندگی خود مشغولند.
هر خیره سری چاشنی درد نداند
از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را
هوش مصنوعی: هر کس که نبیند و درک نکند، دردی را که در عشق نهفته است، نمیتواند از لذتهای آن بهرهمند شود، مانند مگسی که فقط گوشهای از این سفره را میبیند و از عمق آن بیخبر است.
زخم دل نالان مرا، چاره محال است
مرهم چه نهی سینهٔ چاک جرسی را؟
هوش مصنوعی: زخم دل من که در حال ناله است، درمانی ندارد. مرهمی که بر سینهٔ پارهپارهٔ جرسی (لباس بافتنی) بگذاری چه فایدهای دارد؟
شرمندهٔ یک بوسه نیم زان لب جان بخش
هرگز نپذیرفت ز ما، ملتمسی را
هوش مصنوعی: هرگز از ما درخواست محبت و بوسهای را نپذیرفت، و این باعث شرمندگیام شد، چون لبهای جانبخش او هرگز به این درخواست پاسخ ندادند.
گلگشت چمن گر به زغن گشت مسلّم
در بسته به ما داد محبت قفسی را
هوش مصنوعی: اگر گلزار چمن به زاغ تبدیل شود، واضح است که محبتش به ما قفسی خواهد داد.
رفتند چو باد سحری، خرده شناسان
چون گل به دعا می طلبم، همنفسی را
هوش مصنوعی: آنها با سرعت و بیخبر از حوادث رفتند، مانند باد صبحگاهی. اکنون من به دنبال کسی میگردم که مانند گل بتواند به من آرامش بدهد و در این راه به دعا و خواستهی خود میپردازم.
با پردهٔ گوشی، نشود ساز خروشم
در خاک برم حسرت فریاد رسی را
هوش مصنوعی: با پردهای که بر گوشها قرار دارد، صدای ناله و فریاد من در زمین به جایی نمیرسد و آرزوی کمک و نجات را در دل حسرت میکشم.
با سفله، سری همّت آزاده ندارد
هرگز گل دستار نسازیم خسی را
هوش مصنوعی: انسانهای شریف و آزاده هرگز با افراد پست و بیمقدار همدردی نمیکنند و نمیخواهند به آنها بها دهند. ما نباید برای کسانی که ارزش کمتری دارند، اعتبار و احترام قائل شویم.
رفته ست حزین از گرهت تا زده ای دم
حیف است غنیمت نشماری نفسی را
هوش مصنوعی: حزین از دست تو رفته است، بنابراین وقتی نفس تازهای به تو میرسد، باید آن را گرامی بداری و ارزشش را بدانید.