شمارهٔ ۶۶
لازم بود مکان طربناک، شیشه را
کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
حکم خرد به میکده جاری نمی شود
اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
از غم چو ناتوانی این خسته حال دید
برداشت پیر میکده چالاک، شیشه را
دردت اگر شکافت دلم را شگفت نیست
از زور باده، سینه شود چاک شیشه را
چشمت دلم به گوشهُ ابرو نهاده است
غافل منه به طاق خطرناک شیشه را
دامن ز بزم باده کشیدی و موج می
در جیب پیرهن شده خاشاک شیشه را
فرقی میانه ی دل و یادت پدید نیست
از می نکرد مستیم ادراک، شیشه را
بهر شراب، بدرقه دل برده ای ز من
زلف تو بسته است به فتراک، شیشه را
هشیار دیده است چو ما را، ستیزه خوست
باید کنون نمود به افلاک شیشه را
می بایدم چو منزل بی آب را برید
همراه می برم، به دل خاک شیشه را
ساقی، چنین به صرفه چرا باده می دهی؟
سازی مباد، شهره به امساک شیشه را
دیدم به بزم باده، سرافکنده زاهدی
محراب دیده، ساخته ناپاک شیشه را
دزدی ست دست بسته، مبادا نهان کند
در آستین خرقهُ ناپاک شیشه را
از بزم، تا نهفته رخ، آن دلربا، حزین
افتاده است دیده به کاواک شیشه را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لازم بود مکان طربناک، شیشه را
کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
هوش مصنوعی: برای ایجاد فضایی شاد و سرزنده، شیشهای را پنهان کردم در آغوش تاک.
حکم خرد به میکده جاری نمی شود
اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
هوش مصنوعی: خرد و اندیشه در میکده و فضای نوشیدن مشروبات معنایی ندارد. اینجا به دلیل نبودن محتسب، نگران هیچ چیزی نیستیم و میتوانیم آزادانه از شیشهها استفاده کنیم.
از غم چو ناتوانی این خسته حال دید
برداشت پیر میکده چالاک، شیشه را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت اندوه و ناتوانی خود اشاره میکند. او مشاهده میکند که پیرمردی در میکده، در حالی که حالتی خسته و ناراحت دارد، به سرعت اقدام میکند و شیشهای را برمیدارد. این عمل نشاندهنده تلاش برای فرار از غم و پیدا کردن آرامش در میان سختیها است. شاعر با این تصویر، تضاد بین حال خستهاش و فعالیت پیرمرد را به نمایش میگذارد.
دردت اگر شکافت دلم را شگفت نیست
از زور باده، سینه شود چاک شیشه را
هوش مصنوعی: اگر درد تو دل مرا بشکافد، جای تعجبی ندارد، زیرا که سینه را تحت تاثیر قدرت شراب، مانند شیشه میشود و ترک برمیدارد.
چشمت دلم به گوشهُ ابرو نهاده است
غافل منه به طاق خطرناک شیشه را
هوش مصنوعی: نگاه چشمان تو دلم را به گوشه ابرویت دوخته است، بنابراین مواظب باش که به خطرات پنهان این عشق بیتوجه نباشی.
دامن ز بزم باده کشیدی و موج می
در جیب پیرهن شده خاشاک شیشه را
هوش مصنوعی: تو از جایگاه جشن و شادی دل را جدا کردی و موجی از شراب در جیب پیراهن تو، مانند بوتههای خشک در شیشه، ظاهر شده است.
فرقی میانه ی دل و یادت پدید نیست
از می نکرد مستیم ادراک، شیشه را
هوش مصنوعی: بین دل و یاد تو هیچ فرقی وجود ندارد. ما از شراب مست شدهایم و شیشه را درک میکنیم.
بهر شراب، بدرقه دل برده ای ز من
زلف تو بسته است به فتراک، شیشه را
هوش مصنوعی: برای شراب، دلی را که از من بردهای، راهی کردهای؛ زلف تو به تنگی فتراک، شیشه را در بر دارد.
هشیار دیده است چو ما را، ستیزه خوست
باید کنون نمود به افلاک شیشه را
هوش مصنوعی: بیدار و هوشیار است که ما را میبیند، بنابراین اکنون باید به مانند شیشهای در آسمان با او مبارزه کرد.
می بایدم چو منزل بی آب را برید
همراه می برم، به دل خاک شیشه را
هوش مصنوعی: باید همچون کسی که در بیابان بی آب است، از اینجا بروم و با خود شراب میبرم تا به دل خاک، شیشهای را بگذارم.
ساقی، چنین به صرفه چرا باده می دهی؟
سازی مباد، شهره به امساک شیشه را
هوش مصنوعی: ای ساقی، چرا اینقدر بیپروا باده به من میدهی؟ امیدوارم چنین حالتی پیش نیاید که خشکی و خودداری شهرت شیشه را تحتالشعاع قرار دهد.
دیدم به بزم باده، سرافکنده زاهدی
محراب دیده، ساخته ناپاک شیشه را
هوش مصنوعی: در مجلس شراب، زاهدی را دیدم که با چشمانی خسته و دل شکسته، به خوشگذرانی مشغول بود و در دلش باری از ناپاکی داشت.
دزدی ست دست بسته، مبادا نهان کند
در آستین خرقهُ ناپاک شیشه را
هوش مصنوعی: دزدی که به زنجیر بسته شده، ممکن است به طور پنهانی چیزی را در آستین لباس ناپاکش مخفی کند.
از بزم، تا نهفته رخ، آن دلربا، حزین
افتاده است دیده به کاواک شیشه را
هوش مصنوعی: از مجالس جشن و شادی تا زمانی که چهرهی آن دلربا در پردهپوشی پنهان شده، چشمهان بر روی شیشهی به هم فشرده افتاده است.