گنجور

شمارهٔ ۶۱

درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا
دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها
مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد
که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا
ز راه فیض، نتوان دیدهٔ امّید پوشیدن
که باشد کاروان مصر، بوی پیرهن کالا
نکونامان، سر شوریده ای دارم به ننگ اندر
غم آشامان، دل دریاکشی دارم نهنگ آسا
نیاسودم به سر مستی، نیاشفتم به مخموری
به یک حالت سرآوردم، چه در سرّا، چه در ضرّا
تهی دستیم، از سود و زیان ما چه می پرسی؟
درین بازار قلّابی، نه دین داریم و نی دنیا
ز دنیا نفرتی دارم، ز عقبا وحشتی دارم
به این سامان، منم سلطان دارالملک استغنا
تراشد از دل سنگین من بتخانه را آزر
فروزد از شرار من، چراغ دیر را ترسا
به تهمت بوالهوس بر خویش می بندد، نمی داند
که داغ عشق باشد بر جگر چون لاله، مادر زا
سرم از خشک مغزی های زهد آسوده می گردد
به مستی گر دهد ساقی به دستم گردن مینا
به افسونِ لبی، چون نی حزین از خود تهی گشتم
تو آگاهی ز حال بیخودان، یا عالم النّجوا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا
دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها
هوش مصنوعی: ما در این دریای وسیع و بی‌پایان و در این طوفان پر هیجان قرار گرفته‌ایم و به امید خدا شروع به حرکت کردیم.
مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد
که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا
هوش مصنوعی: آیا این دریاى بی‌پایان می‌تواند درد دل را التیام بخشد، در حالی که در دلش آتش و حسرتی از تشنگی وجود دارد؟
ز راه فیض، نتوان دیدهٔ امّید پوشیدن
که باشد کاروان مصر، بوی پیرهن کالا
هوش مصنوعی: از راه نعمت و رحمت الهی نمی‌توان بی‌امید بود، زیرا کاروانی از نعمت‌ها و خیرات به سوی ما می‌آید که بوی زیبایی و خوشی می‌دهد.
نکونامان، سر شوریده ای دارم به ننگ اندر
غم آشامان، دل دریاکشی دارم نهنگ آسا
هوش مصنوعی: ما از خوبان هستیم و دل آشفته‌ای دارم که در غم از دست‌رفته‌ها غرق شده‌ام، و با وجود این، دل‌نوازی و عظمت خود را حفظ کرده‌ام، مثل نهنگ بزرگ در دریا.
نیاسودم به سر مستی، نیاشفتم به مخموری
به یک حالت سرآوردم، چه در سرّا، چه در ضرّا
هوش مصنوعی: من در حالت مستی آرام و قرار نداشتم و در حال نشئه بودن هم چیزی را احساس نکردم؛ در هر وضعیتی که بودم، چه خوشی و چه ناراحتی، به یک حال و حالت باقی ماندم.
تهی دستیم، از سود و زیان ما چه می پرسی؟
درین بازار قلّابی، نه دین داریم و نی دنیا
هوش مصنوعی: ما در شرایطی هستیم که نه چیزی داریم که به آن افتخار کنیم و نه چیزی برای از دست دادن. در این دنیای پر از فریب و نیرنگ، نه به دینی پایبندیم و نه به دنیا اهمیت می‌دهیم.
ز دنیا نفرتی دارم، ز عقبا وحشتی دارم
به این سامان، منم سلطان دارالملک استغنا
هوش مصنوعی: من از دنیای مادی بیزارم و از عاقبت کارم نگرانم. در این دنیا، من صاحب و مولای سرزمین بی‌نیازی و خودکفایی هستم.
تراشد از دل سنگین من بتخانه را آزر
فروزد از شرار من، چراغ دیر را ترسا
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق من باعث می‌شود که مکان‌های مقدس و دل‌نشین یک نفر از ناراحتی‌ها و غم‌های من روشن شود. در واقع، در دل سنگین و پر از ناراحتی من، عشق مانند آتشی است که می‌تواند نور و گرما به فضا ببخشد.
به تهمت بوالهوس بر خویش می بندد، نمی داند
که داغ عشق باشد بر جگر چون لاله، مادر زا
هوش مصنوعی: کسی به خاطر نسبت بیهوده‌ای که به خودش می‌دهند، بی‌خبر است که عشق چه درد و رنجی به همراه دارد، مانند زخم عمیقی که یک گل لاله بر دل می‌گذارد.
سرم از خشک مغزی های زهد آسوده می گردد
به مستی گر دهد ساقی به دستم گردن مینا
هوش مصنوعی: سرم از تمام خشک مغزی و خودپسندی‌های زاهدانه راحت می‌شود، اگر ساقی جام می را به دستم بدهد و بگوید بنوشم، گویی گردن مینا را در دست دارم.
به افسونِ لبی، چون نی حزین از خود تهی گشتم
تو آگاهی ز حال بیخودان، یا عالم النّجوا
هوش مصنوعی: به خاطر جاذبه و جذابیت لب‌هایت، همانند نی ناله‌کنان از خود بی‌خود شدم. آیا تو از حال بی‌خبران آگاه هستی، یا این که از اسرار آگاه هستی؟