گنجور

شمارهٔ ۵۹

کشم آهی ز دل کامشب برد از دیده خوابش را
گذارد نعل بر آتش، سمندِ پرشتابش را
دلی در دستِ بی‌پروا نگارِ غافلی دارم
که در آتش ز خاطر می‌برد مستی، کبابش را
گران‌جان‌تر ز شبنم نیست، جسم ناتوان من
اگر می‌بود با من روی گرمی آفتابش را
به خاک راهش از نقشِ قدم افتاده‌تر بودم
چنان برداشت از خاکم که بوسیدم رکابش را
حزین جان داد و نشنید آیتی از لعل خاموشت
نپرسیدی چرا دیر آشنا ! حال خرابش را؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشم آهی ز دل کامشب برد از دیده خوابش را
گذارد نعل بر آتش، سمندِ پرشتابش را
هوش مصنوعی: امشب از عمق دل آهی می‌کشمو اشک‌هایم را به زمین می‌ریزم. عشق و شوقی که در دلم دارم، مانند نعلی بر آتش است که سمند پرسرعت آن را به جلو می‌برد.
دلی در دستِ بی‌پروا نگارِ غافلی دارم
که در آتش ز خاطر می‌برد مستی، کبابش را
هوش مصنوعی: من دلی دارم که در دستان نگاری بی‌خبر از حال من است. این دل من را به آتش می‌کشاند و مستی‌ام را از یاد می‌برد، مانند کبابی که بر روی شعله می‌پزد.
گران‌جان‌تر ز شبنم نیست، جسم ناتوان من
اگر می‌بود با من روی گرمی آفتابش را
هوش مصنوعی: جسم ناتوان من هیچ‌چیز با ارزش‌تری از شبنم ندارد، اگر نبود که گرمای آفتاب با من است.
به خاک راهش از نقشِ قدم افتاده‌تر بودم
چنان برداشت از خاکم که بوسیدم رکابش را
هوش مصنوعی: در مسیر او، به اندازه‌ای به زمین افتاده و خوار شدم که انگار خاک من را به گونه‌ای برداشت که به پای او بوسه زدم.
حزین جان داد و نشنید آیتی از لعل خاموشت
نپرسیدی چرا دیر آشنا ! حال خرابش را؟
هوش مصنوعی: حزین جانش را فدای عشق کرد و از معشوقه‌اش که لعل خاموشی دارد، نپرسید که چرا پس از مدت‌ها به دیدار او آمده و حال خرابش را نمی‌پرسد.