شمارهٔ ۴۹
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را
نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من
نگاه سرمه سایی، تیره دارد روزگارم را
نگاهی کن که فارغ گردم از درد سر هستی
بیا ساقی به یک پیمانه می بشکن خمارم را
درین بستان سرا از سرد مهری، چون گل رعنا
خزان رنگ زردی در میان دارد بهارم را
حزین از اضطراب دل به کوی یار می ترسم
تپیدنها به باد آخر دهد، مشت غبارم را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را
هوش مصنوعی: در بیابان بیپناهی، حسرت مرا به دوش بکش و با وزش نسیمی دلانگیز، روشنی دامن خودت را به من هدیه کن تا روشنایی مزارم را بیافریند.
نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من
نگاه سرمه سایی، تیره دارد روزگارم را
هوش مصنوعی: بخت بد من هیچ امیدی برای تغییر ندارد و نمیتواند داستانی خوشبختی را برایم رقم بزند. روزگارم پر از تیرگی و سختی است.
نگاهی کن که فارغ گردم از درد سر هستی
بیا ساقی به یک پیمانه می بشکن خمارم را
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز تا از رنجهای زندگی رها شوم. بیایید، ای ساقی، یک لیوان شراب بریز تا حال و هوای مرا عوض کند و خستگیام را بزداید.
درین بستان سرا از سرد مهری، چون گل رعنا
خزان رنگ زردی در میان دارد بهارم را
هوش مصنوعی: در این باغ که پر از سرما و بیمحبتی است، مانند گلی زیبا که در زمستان رنگ زردی دارد، بهار من نیز تحت تاثیر این خزان قرار گرفته است.
حزین از اضطراب دل به کوی یار می ترسم
تپیدنها به باد آخر دهد، مشت غبارم را
هوش مصنوعی: حزین از نگرانی و دلتنگی به ملاقات معشوق میرود و نگران است که آیا با دل تپندهاش بتواند خود را کنترل کند یا نه. او میترسد که این اضطراب، او را به حالتی برساند که در نهایت تبدیل به یک ذره غبار شود و از بین برود.