گنجور

شمارهٔ ۴۳۴

نگه، رنگین‌تر از گل می‌کند رویی که او دارد
ز دل صد پرده نازک‌تر بود خویی که او دارد
سیه‌روز و دماغ‌آشفته و خاطرپریشانم
چنین می‌پرورد بخت مرا مویی که او دارد
رم وحشی نگاه او به وحشت داده آرامم
غبارم را به شور آورده آهویی که او دارد
جبین کعبه و دیر است بر خاک نیاز او
چه محراب است یارب طاق ابرویی که او دارد
ندارد گر نظر بر ما، تغافل نیست کارافزا
نگه را می‌فریبد چشم جادویی که او دارد
نسیم پیرهن سر در گریبان دزدد از خجلت
به کنعان می‌فشاند آستین، بویی که او دارد
حزین آشفته‌حالم، آه از آن دامن‌فشانی‌ها
به طوفان می‌دهد خاک مرا کویی که او دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگه، رنگین‌تر از گل می‌کند رویی که او دارد
ز دل صد پرده نازک‌تر بود خویی که او دارد
هوش مصنوعی: نگاه او به قدری زیبا و دلنشین است که حتی از گل هم رنگین‌تر به نظر می‌رسد. با این حال، ویژگی‌های روحی و اخلاقی او به اندازه‌ای لطیف و شکننده است که از دل صد پرده نازک‌تر است.
سیه‌روز و دماغ‌آشفته و خاطرپریشانم
چنین می‌پرورد بخت مرا مویی که او دارد
هوش مصنوعی: من در حالتی ناامید و با دلی گرفته و ذهنی آشفته به سر می‌برم و این روزها بخت من به گونه‌ای پرورش می‌یابد که دلیلی برای این حالتی که دارم، تنها موهایی است که او دارد.
رم وحشی نگاه او به وحشت داده آرامم
غبارم را به شور آورده آهویی که او دارد
هوش مصنوعی: نگاه پرحرارت او مرا دچار شوق و هیجان کرده و آرامشم را به هم ریخته است، مانند آهوئی که او در اختیار دارد.
جبین کعبه و دیر است بر خاک نیاز او
چه محراب است یارب طاق ابرویی که او دارد
هوش مصنوعی: جبین کعبه و دیر بر خاک نیاز او نشسته است، پس چه فرقی می‌کند که کدام مکان مقدس است؟ او با طاق ابرویش دنیایی از زیبایی و سجده را به خود جذب می‌کند.
ندارد گر نظر بر ما، تغافل نیست کارافزا
نگه را می‌فریبد چشم جادویی که او دارد
هوش مصنوعی: اگر او به ما توجهی ندارد، این دلیل بر بی‌اعتنایی‌اش نیست و کار ما را بیشتر نمی‌کند. نگاه او با چشمی جادویی ما را مجذوب و فریبنده می‌کند.
نسیم پیرهن سر در گریبان دزدد از خجلت
به کنعان می‌فشاند آستین، بویی که او دارد
هوش مصنوعی: نسیم، با شرم و حیا، از پنجره به جمع می‌پیوندد و آستین خود را در کنعان به سمت دزدی می‌کشاند، بویی که او به همراه دارد.
حزین آشفته‌حالم، آه از آن دامن‌فشانی‌ها
به طوفان می‌دهد خاک مرا کویی که او دارد
هوش مصنوعی: حزین در اوج پریشانی و ناراحتی است و از دلتنگی‌هایش گلایه می‌کند. او به یاد دامن‌فشانی‌های محبوبش می‌افتد که همچون طوفانی بر دلش اثر گذاشته و خاک زندگی‌اش را بر هم زده است. در واقع، خیابان و کویی که محبوبش آنجا حضور دارد، تبدیل به محل درد و ناراحتی‌اش شده است.