شمارهٔ ۴۲۶
کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
تا به پای علم دار نیاوردش عشق
سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید
شمع بالین من خسته شد آن گاه رخش
کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید
چشم دارم که رسد گریهٔ مستانه به داد
گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید
دیده دیری ست که در راه غبار در توست
نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید
من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل
چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟
نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت
این ستم شد که به آن چشم سخندان نرسید
نفس صبح قیامت علم افراشت حزین
شب افسانهٔ ما خوش که به پایان نرسید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
هوش مصنوعی: رسوایی ما به پایان نرسید و این واقعاً افسوسآور است، زیرا بخت بد ما به جایی نرسید و به نتیجه مطلوبی نایستاد.
دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
هوش مصنوعی: دل من به شدت میسوزد از اینکه نتوانستم به منبع روشنی و گرمی که همان خورشید است، دست پیدا کنم، و این درد به خاطر آن شبنم شیرین و دلانگیزی است که به آن نیاز داشتم و اکنون در دسترس نیست.
تا به پای علم دار نیاوردش عشق
سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند پایبند علم و دانش شود و به همین دلیل، شور و شوق منصور هرگز به نتیجهی مطلوبی نرسید.
شمع بالین من خسته شد آن گاه رخش
کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید
هوش مصنوعی: شمعی که کنار من بود خسته شده است و در حالی که نگاهم به چهرهات است، از ضعف طاقت ندارم تا بتوانم چشمهایم را به تو برسانم.
چشم دارم که رسد گریهٔ مستانه به داد
گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید
هوش مصنوعی: چشم انتظارم که اشک شوق و شادی مستانهام به دادم برسد، اگر سیل بهاری به خانهام نرسد.
دیده دیری ست که در راه غبار در توست
نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید
هوش مصنوعی: چشم من مدت زیادی است که در جستوجوی تو در غبار راههاست و عطر گل میمِر سفر کرد، اما به سرزمین کنعان نرسید.
من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل
چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟
هوش مصنوعی: من در قفس تن خود گرفتار شدم و از دوری گل غمگینم. چگونه میتوانم شکایت کنم وقتی صدای فریادم به گلستان نمیرسد؟
نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت
این ستم شد که به آن چشم سخندان نرسید
هوش مصنوعی: نگاه کردن به ناتوانی، واقعاً قدرتی را در خودش داشت. این ظلم به حدی بود که آن چشمهای مظلوم هرگز نتوانستند به آن برسند.
نفس صبح قیامت علم افراشت حزین
شب افسانهٔ ما خوش که به پایان نرسید
هوش مصنوعی: روح صبح قیامت به شوق علم و دانش خود را برافراشته است. شب، که افسانه و داستان ماست، خوشبختانه به پایان نرسیده است.

حزین لاهیجی