گنجور

شمارهٔ ۴۱

هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما
گردون کر و لال است زبان طلب ما
ما همره بختیم و تو همسایه خورشید
ساکن نتوان کرد به کافور، تب ما
با عشق چه سازد خنکیهای تو زاهد؟
ای زلف، مزن بیهده پهلو به شب ما
ای عقل فرومایه، به اندازه قدم نه
ما بندهٔ عشقیم، نگهدار ادب ما
خورشید حزین آینه در ابر نهان کرد
از خیرگی دیدهٔ حیرت نسب ما

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما
گردون کر و لال است زبان طلب ما
هوش مصنوعی: هرگز موفقیتی به ما نمی‌رسد، زیرا دنیا نامهربان و بی‌صداست و ما نمی‌توانیم به خواسته‌هایمان به راحتی بیان کنیم.
ما همره بختیم و تو همسایه خورشید
ساکن نتوان کرد به کافور، تب ما
هوش مصنوعی: ما در کنار بخت خود قرار داریم و تو همجوار خورشید هستی؛ نمی‌توان احساس گرما و تب را به سردی کافور تغییر داد.
با عشق چه سازد خنکیهای تو زاهد؟
ای زلف، مزن بیهده پهلو به شب ما
هوش مصنوعی: با عشق تو، زاهد چه کار می‌تواند بکند؟ ای زلف، بیهوده به شب ما نزدیک مشو.
ای عقل فرومایه، به اندازه قدم نه
ما بندهٔ عشقیم، نگهدار ادب ما
هوش مصنوعی: ای عقل بی ارزش، به اندازه خودت قضاوت کن؛ ما بندگان عشق هستیم و باید آداب و ادب خود را حفظ کنیم.
خورشید حزین آینه در ابر نهان کرد
از خیرگی دیدهٔ حیرت نسب ما
هوش مصنوعی: خورشید غمگین پشت ابر پنهان شد تا از حیرت و شگفتی ما در امان بماند.

حاشیه ها

1402/12/28 01:02
علیرضا بدیع

مصراع دوم زبان طلب نباید زمان طلب باشد؟ یعنی هنگام مطالبه ما کر و لال است.