شمارهٔ ۴
سخن صریح سراییم، عشق پنهان را
به خون دیده طرازیم، لوح دیوان را
به دین و دل چه عجب شیخ شهر اگر نازد
ندیده یک نظر، آن چشم نامسلمان را
نمی شود لب شیرین خاطر آشوبان
که نشکنند به داغ دلم، نمکدان را
صباح وصل تو کو تا قیامت انگیزم؟
به سینه حشر کنم داغهای پنهان را
بود که، نخل خزان دیده ام بهار کند
ز فیض گریه کنم سبز، خار مژگان را
دمد ز هرکف خاکیش، سنبلستانی
خراب کردهٔ آن طرهٔ پریشان را
هزار سینه به تار نگه رفو سازد
چه غم ز دامن چاک است ماه کنعان را؟
شبی نمی شود از شور سیل مژگانم
که خون به تن نشود خشک، شاخ مرجان را
نشسته ای به گلستان چرا فسرده، حزین ؟
به ناله ای بفزا، شور عندلیبان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن صریح سراییم، عشق پنهان را
به خون دیده طرازیم، لوح دیوان را
هوش مصنوعی: ما به وضوح صحبت میکنیم و عشق نهانی را با اشک چشمانمان مینویسیم و بر روی کاغذ میآوریم.
به دین و دل چه عجب شیخ شهر اگر نازد
ندیده یک نظر، آن چشم نامسلمان را
هوش مصنوعی: چه عجیب است اگر شیخ شهر، با دین و دل خود به خودبزرگبینی بپردازد و از دیدن یک نگاه از سوی کسی که به دیانت او اعتقادی ندارد، خرسند شود.
نمی شود لب شیرین خاطر آشوبان
که نشکنند به داغ دلم، نمکدان را
هوش مصنوعی: نمیتوان انتظار داشت که کسانی که دلهای آشفته دارند، به احساسات و درد دل من توجه نکنند و به راحتی به زندگی خود ادامه دهند.
صباح وصل تو کو تا قیامت انگیزم؟
به سینه حشر کنم داغهای پنهان را
هوش مصنوعی: کجا میتوانم صبح وصالت را پیدا کنم تا همیشه مرا شوقی عمیق به وجود آورد؟ این داغهای پنهانی را در روز قیامت در سینهام زنده خواهم کرد.
بود که، نخل خزان دیده ام بهار کند
ز فیض گریه کنم سبز، خار مژگان را
هوش مصنوعی: درخت نخل را در پاییز دیدهام که بهاری میشود، از شدت خوشحالی به خاطر زیباییاش اشک میریزم و خارهای مژههایم را سبز میکنم.
دمد ز هرکف خاکیش، سنبلستانی
خراب کردهٔ آن طرهٔ پریشان را
هوش مصنوعی: هر نسیمی که از کف خاکی او به وزش درآید، باغی از سنبل را نابود کرده است که ناشی از آن موهای آشفتهاش است.
هزار سینه به تار نگه رفو سازد
چه غم ز دامن چاک است ماه کنعان را؟
هوش مصنوعی: هزاران دل پر از درد و غم وجود دارد که میتواند با تلاش خود، این دردها را التیام بخشد. پس چه نگرانی از چاک دامن یوسف وجود دارد؟
شبی نمی شود از شور سیل مژگانم
که خون به تن نشود خشک، شاخ مرجان را
هوش مصنوعی: شبی نیست که از اشکهای من، حالتی ایجاد نشود که خون در بدنم خشک شود، مانند شاخ مرجان.
نشسته ای به گلستان چرا فسرده، حزین ؟
به ناله ای بفزا، شور عندلیبان را
هوش مصنوعی: چرا در این باغ زیبا، ناراحت و افسرده نشستهای؟ با نوای نالهات بر شوق و شادمانی بلبلها بیفزای.