گنجور

شمارهٔ ۳

باشد رگ هر برگ چمن، دام هوس‌ها
رشک است به آزادی مرغان قفس‌ها
کوتاهی پرواز بود لازم هستی
پیچیده به بال و پر ما، تار نفس‌ها
خفتیم درین مرحله تا قافله‌ها رفت
بیدار نگشتیم ز فریاد جرس‌ها
رحم است به مستی که ز میخانه برآید
در کشور عقل است به هر کوچه، عسس‌ها
کم فیض بود دولت دونان، که نگیرد
سرما زده، کام دلی از شعلهٔ خس‌ها
گر آدمی، از شهد شرهناک بپرهیز
واماندهٔ زنبور، رها کن به مگس‌ها
از منزل مقصود خبر باز نیامد
از بس که به صحرای طلب سوخت نفس‌ها
دنیاطلبان را نشود نفس دنی سیر
نشنیده قناعت، سگ این هرزه مرس‌ها
این طرفه که نبود خبر از محمل لیلی
برداشت ز جا، بادیه را شور جرس‌ها
فریاد حزین از نفس سینه‌خراشت
نشتر به رگ گل زدی، آتش به قفس‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باشد رگ هر برگ چمن، دام هوس‌ها
رشک است به آزادی مرغان قفس‌ها
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که هر برگ چمن، نمادی از آرزوها و خواسته‌هاست و این خواسته‌ها به نوعی حسادت به آزادی پرندگانی دارند که در قفس زندگی نمی‌کنند. در واقع، این احساس نشان‌دهنده تمایل به آزادی و رهایی از قید و بندهاست.
کوتاهی پرواز بود لازم هستی
پیچیده به بال و پر ما، تار نفس‌ها
هوش مصنوعی: کوتاه بودن پرواز، ضروری است وجود ما به گونه‌ای در هم پیچیده شده است که به نفس‌های ما وابسته است.
خفتیم درین مرحله تا قافله‌ها رفت
بیدار نگشتیم ز فریاد جرس‌ها
هوش مصنوعی: ما در این مرحله خواب بودیم تا کاروان‌ها رفتند و از صدای جرس‌ها بیدار نشدیم.
رحم است به مستی که ز میخانه برآید
در کشور عقل است به هر کوچه، عسس‌ها
هوش مصنوعی: رحم به حال کسی است که از میخانه مست برمی‌خیزد، زیرا در دنیای عقل و منطق، در هر گوشه و خیابانی پلیس‌ها و مراقب‌ها هستند.
کم فیض بود دولت دونان، که نگیرد
سرما زده، کام دلی از شعلهٔ خس‌ها
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی کسانی که مقام پایین‌تری دارند، کم و اندک است؛ چرا که پیروز نمی‌شوند و نمی‌توانند هیچ چیز واقعی از شعله‌های بی‌ارزش و بی‌فایده به دست آورند.
گر آدمی، از شهد شرهناک بپرهیز
واماندهٔ زنبور، رها کن به مگس‌ها
هوش مصنوعی: اگر انسان از شیرینی دردآور دوری کند، باید خودش را از زنبورها جدا کند و به مگس‌ها بسپارد.
از منزل مقصود خبر باز نیامد
از بس که به صحرای طلب سوخت نفس‌ها
هوش مصنوعی: از مقصد مورد نظر هیچ خبری نیامد، چون انسان‌ها به اندازه‌ای در جستجوی آن به سختی افتاده‌اند که نفسشان به تنگ آمده است.
دنیاطلبان را نشود نفس دنی سیر
نشنیده قناعت، سگ این هرزه مرس‌ها
هوش مصنوعی: دنیاطلبان هرگز نمی‌توانند با آرزوهایشان، که همیشه در حال افزایش است، راضی و قانع شوند. آن‌ها مانند سگی هستند که به دنبال چیزهای بی‌ارزش می‌دود و هرگز از آنچه دارد، خرسند نیست.
این طرفه که نبود خبر از محمل لیلی
برداشت ز جا، بادیه را شور جرس‌ها
هوش مصنوعی: این جالب است که از وجود لیلی هیچ خبری نبود، در حالی که بادیه تحت تأثیر صدای جرس‌ها به هم ریخته و شلوغ شده است.
فریاد حزین از نفس سینه‌خراشت
نشتر به رگ گل زدی، آتش به قفس‌ها
هوش مصنوعی: فریاد غم‌انگیز تو از عمق وجود به گوش می‌رسد، مانند زخم عمیقی که به گل زده شده و آتش بر زندان‌ها می‌افکند.