گنجور

شمارهٔ ۳۸

به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما
رسیده است به شب، روز زندگانی ما
به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد
خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما
کنار و جیب دو عالم به دست چاک افتد
اگر ز پرده برآید غم نهانی ما
خزان چهرهٔ ما رشک لاله زار شود
اگر بهار کند، اشک ارغوانی ما
کجاست طایر قدس آشیانه ای که زند
ز شاخ سدره صفیری به همزبانی ما؟
سفر به سایه آن سرو پایدار کنیم
اگر کمی نکند، عمر جاودانی ما
هزار نشتر الماس در جگر داریم
سزد که عشق بنازد به سخت جانی ما
غم اسیری خود می خوریم، کازاد است
ز طوق فاختگان، سرو بوستانی ما
نشاط باغ به ما تلخ شیونان نرسد
رمیده طایر عیش از هم آشیانی ما
اگر چه رخصت گفتن نداشتیم حزین
هزار نکته فرو خواند، بی زبانی ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما
رسیده است به شب، روز زندگانی ما
هوش مصنوعی: ما به سرزمین هند سفر کرده‌ایم و حالا کاملاً ناتوان و ناامید شده‌ایم. زندگی ما به تاریکی شب نزدیک شده است.
به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد
خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما
هوش مصنوعی: در حالی که بهار برای ما در قفس وطن خوشحال و خندان است، اما خزان آمده و فصل شکوفایی ما هنوز فرا نرسیده است.
کنار و جیب دو عالم به دست چاک افتد
اگر ز پرده برآید غم نهانی ما
هوش مصنوعی: اگر غم پنهان ما از پرده بیرون بیاید، همه چیز در زندگی دو جهان از دست می‌رود و به هم می‌ریزد.
خزان چهرهٔ ما رشک لاله زار شود
اگر بهار کند، اشک ارغوانی ما
هوش مصنوعی: اگر بهار بیاید و چهرهٔ ما به زیبایی شکوفه‌ها شود، اشک‌های ارغوانی ما باعث حس حسادت گل‌های لاله‌زار خواهد شد.
کجاست طایر قدس آشیانه ای که زند
ز شاخ سدره صفیری به همزبانی ما؟
هوش مصنوعی: کجا پرنده‌ای از عالم بالا وجود دارد که در آشیانه‌اش با صدایی زیبا از درخت سدر، با ما هم‌زبانی کند؟
سفر به سایه آن سرو پایدار کنیم
اگر کمی نکند، عمر جاودانی ما
هوش مصنوعی: بیایید به زیر سایه آن سرو بلند برویم و اگرچه که زندگی ممکن است کوتاه باشد، اما باعث می‌شود حس جاودانگی و ماندگاری در ما ایجاد شود.
هزار نشتر الماس در جگر داریم
سزد که عشق بنازد به سخت جانی ما
هوش مصنوعی: ما در دل خود زخم‌های عمیق و دردناک زیادی داریم که نشان از عشق و احساسات شدید ماست. سزاوار است که عشق به دل‌سختی و مقاومت ما افتخار کند.
غم اسیری خود می خوریم، کازاد است
ز طوق فاختگان، سرو بوستانی ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم اسیری خود ناراحتیم، چون آزاد بودن از بند فاخته‌ها، مثل سرو باغی برای ماست.
نشاط باغ به ما تلخ شیونان نرسد
رمیده طایر عیش از هم آشیانی ما
هوش مصنوعی: خوشحالی و زیبایی‌های باغ به ما نمی‌رسد، چون پرنده‌ای که از لانه‌اش پرواز کرده، دیگر بازنمی‌گردد و از شادی و زندگی‌مان دور شده است.
اگر چه رخصت گفتن نداشتیم حزین
هزار نکته فرو خواند، بی زبانی ما
هوش مصنوعی: هرچند که اجازه نداشتیم حرف بزنیم، اما حزین توانست هزاران نکته را با سکوت ما بیان کند.