گنجور

شمارهٔ ۳۶۴

اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟
به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟
ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان
طلوع شعشعه ی آفتاب می باید
معاشران به نشاط بهار، خنده زنید
مجال نیست که گل ساغری بپیماید
به دست کوتهم آن طرّهٔ رسا نفتاد
چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید
به بانگ بربط و می بادهٔ مغانه بکش
که واعظ نفس افسرده، ژاژ می خاید
رسد چو دور به زاهد، قدح برافشانید
پیاله گر نکشد، دامنی بیالاید
دلم ز غنچه پیکان او شکفت حزین
خوشا دلی که ز فیضش دلی بیاساید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟
به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟
هوش مصنوعی: اگر نسیم وجود نداشته باشد که زلف‌های معشوق را به رقص درآورد، پس چه چیزی می‌تواند زیبایی چهره‌ی او را به عاشقان نشان دهد؟
ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان
طلوع شعشعه ی آفتاب می باید
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم از شمع برای روشنایی شب استفاده کنیم، نباید فراموش کنیم که روز به وسیله‌ی خورشید آغاز می‌شود و باید قدر لحظات را بدانیم و به روشنی آن توجه کنیم.
معاشران به نشاط بهار، خنده زنید
مجال نیست که گل ساغری بپیماید
هوش مصنوعی: دوستان در این ایام خوش بهار، شاد و خندان باشید و بدانید که فرصتی برای نوشیدن از ساغر گل وجود ندارد.
به دست کوتهم آن طرّهٔ رسا نفتاد
چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید
هوش مصنوعی: در دستان من، آن موهای زیبا و جذاب نیفتاد، چه اتفاقی افتاد که صدای آهم به آسمان می‌رسد و در اوج قرار می‌گیرد.
به بانگ بربط و می بادهٔ مغانه بکش
که واعظ نفس افسرده، ژاژ می خاید
هوش مصنوعی: به صدای ساز و نوشیدنی شراب جادوگری گوش کن، زیرا واعظی که در درونت است و ملامت‌گر است، فقط حرف‌های بیهوده می‌زند.
رسد چو دور به زاهد، قدح برافشانید
پیاله گر نکشد، دامنی بیالاید
هوش مصنوعی: وقتی به زاهد نزدیک می‌شویم، باید جام را به دست بگیریم و اگر پیاله‌ای نیاورد، دامنی را برای خود برگزینیم تا از آن پر کنیم.
دلم ز غنچه پیکان او شکفت حزین
خوشا دلی که ز فیضش دلی بیاساید
هوش مصنوعی: دل من به عشق و زیبایی او مانند غنچه‌ای باز شده و شاداب است. خوش به حال دلی که از نعمت و محبت او آسوده و آرام باشد.