گنجور

شمارهٔ ۳۶۳

کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید
خدنگ چون سفری شد کمان بیاساید
مجال دیده گشودن درین غبارکجاست؟
مگر که از تک و تاز آسمان بیاساید
چو موج قافلهٔ عمر را درنگی نیست
کسی چگونه درین کاروان بیاساید؟
بساط سبزه وگل را نچیده برچیدند
چگونه بلبل این بوستان بیاساید؟
فغان که در غم عشق، اضطراب دل نگذاشت
خدنگ غمزهٔ نامهربان بیاساید
به گوش، رشک برد دل، حدیثت ار شنوم
برم چو نام خوشت را زبان بیاساید
حزین از آن سگِ کو، تا برید پیوندم
چو نی نشد ز فغان استخوان بیاساید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید
خدنگ چون سفری شد کمان بیاساید
هوش مصنوعی: اگر به آرامی نفس بکشم، دل ضعیف من آرام خواهد گرفت؛ مانند تیر، وقتی که سفر کند، کمان نیز آرام می‌گیرد.
مجال دیده گشودن درین غبارکجاست؟
مگر که از تک و تاز آسمان بیاساید
هوش مصنوعی: آیا فرصتی برای دیدن در این مه و غبار وجود دارد؟ مگر اینکه آسمان از هیاهو و آشفتگی خود بکاهد.
چو موج قافلهٔ عمر را درنگی نیست
کسی چگونه درین کاروان بیاساید؟
هوش مصنوعی: شاید هیچ کسی در مسافر بودن قافلهٔ عمر وقفه‌ای ندارد، پس چگونه می‌تواند در این کاروان آرام بگیرد؟
بساط سبزه وگل را نچیده برچیدند
چگونه بلبل این بوستان بیاساید؟
هوش مصنوعی: چگونه بلبل می‌تواند در این باغی که دیگر سبزه و گل آن برچیده شده، استراحت کند؟
فغان که در غم عشق، اضطراب دل نگذاشت
خدنگ غمزهٔ نامهربان بیاساید
هوش مصنوعی: ناله و فریاد بر دل من به خاطر غم عشق، آرامی باقی نگذاشت، تیر نگاه بی‌رحم او نیز در من آرامش نیافت.
به گوش، رشک برد دل، حدیثت ار شنوم
برم چو نام خوشت را زبان بیاساید
هوش مصنوعی: اگر سخن تو را بشنوم، دلم به عشق تو می‌تپد، و وقتی نام نیکت را بر زبان می‌آورم، گویی همه‌ی جهان در سکوت فرو می‌رود.
حزین از آن سگِ کو، تا برید پیوندم
چو نی نشد ز فغان استخوان بیاساید
هوش مصنوعی: حزین از آن است که مانند سگی وفادار، وقتی که پیوندش قطع شود، مثل نی نمی‌تواند از فریاد و ناله آرام بگیرد.