شمارهٔ ۳۴۹
حریف عیش جهان بی دماغ می ماند
پیاله می رود از دست و داغ می ماند
چنین که عشق زند ره، فقیه و زاهد را
کدام مرد، به کنج فراغ می ماند
ز خوی آتش عشق غیور، بوالعجب است
که آشیانهٔ بلبل به باغ، می ماند
چنان ز زلف تو آشفته است خاطر من
که بوی نافه به موی دماغ می ماند
به سفله، عالم افسرده، باد ارزانی
خزان چو گشت، گلستان به زاغ می ماند
چو آمدی ز رخت باغ سرخ رو گردید
ز رفتنت به کف لاله، داغ می ماند
من از حریص شرابی، کفم تهی ست حزین
خوش آنکه درد مِی اش در ایاغ می ماند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حریف عیش جهان بی دماغ می ماند
پیاله می رود از دست و داغ می ماند
هوش مصنوعی: انسانهایی که از لذتهای دنیا بیخبرند مانند کسی هستند که نوشیدنی در دست دارد اما نمیتواند از آن لذت ببرد. در این حالت، وقتی پیاله از دست میرود، آن فرد تنها درد و حسرت را احساس میکند.
چنین که عشق زند ره، فقیه و زاهد را
کدام مرد، به کنج فراغ می ماند
هوش مصنوعی: زمانی که عشق وارد زندگی میشود، آیا کسی مانند فقیه یا زاهد میتواند در گوشهای بیخبر از آنچه در اطرافش میگذرد، باقی بماند؟
ز خوی آتش عشق غیور، بوالعجب است
که آشیانهٔ بلبل به باغ، می ماند
هوش مصنوعی: از سرشت پرشور عشق و غیرت، حقیقت جالبی وجود دارد که آشیانهٔ بلبل در باغ همچنان باقی میماند.
چنان ز زلف تو آشفته است خاطر من
که بوی نافه به موی دماغ می ماند
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف تو به هم ریخته و آشفته است، به طوری که بوی خوشی که از گلاب یا نافه ساطع میشود، مثل عطر آن در یاد و خاطرم باقی مانده است.
به سفله، عالم افسرده، باد ارزانی
خزان چو گشت، گلستان به زاغ می ماند
هوش مصنوعی: به افراد بیارزش و سطحی، عالم بهدردسر و غمزده است. وقتی که پاییز فرا میرسد، گلستان تبدیل به مکانی شبیه به حضور زاغها میشود.
چو آمدی ز رخت باغ سرخ رو گردید
ز رفتنت به کف لاله، داغ می ماند
هوش مصنوعی: وقتی که تو به باغ سرخ وارد شدی، زیبایی و جلوهات باعث شد که آنجا را تحت تأثیر قرار دهد و اثر غمانگیزی از رفتنت روی گلهای لاله باقی بگذارد.
من از حریص شرابی، کفم تهی ست حزین
خوش آنکه درد مِی اش در ایاغ می ماند
هوش مصنوعی: من از نوشیدن شراب بینصیبم و خالی از لذت آن هستم. خوشا به حال کسی که با درد و مشکلش، طعم آن شراب را در عمق وجودش حس میکند و آن احساس در یادش باقی میماند.

حزین لاهیجی