گنجور

شمارهٔ ۳۵۰

رخ تو رونق صبح بهار می شکند
کرشمه تو، دل روزگار می شکند
غرور گریهٔ دریا مدار مستی ما
پیاله بر سر ابر بهار می شکند
هلاک غمزه آن ترک می پرست شوم
که دشنه در جگر روزگار می شکند
به بزم وصل تو، پیمانه را به سنگ زنم
که رنگ آل تو، پشت خمار می شکند
حزین شکستی اگر آیدت شگفت مدار
که آسمان، گهر آبدار می شکند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ تو رونق صبح بهار می شکند
کرشمه تو، دل روزگار می شکند
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو همانند زیبایی صبح بهار است و جلوه‌های تو باعث می‌شود که دل روزگار به لرزه درآید.
غرور گریهٔ دریا مدار مستی ما
پیاله بر سر ابر بهار می شکند
هوش مصنوعی: به خود مغرور نشوید و دریا را چون گریه‌ای ندانید. مستی ما همچون آبی است که بر سر ابر بهار می‌ریزد و این به معنای لحظات شادی است که به ناگهان و بی‌خبر به ما می‌رسند.
هلاک غمزه آن ترک می پرست شوم
که دشنه در جگر روزگار می شکند
هوش مصنوعی: من می‌میرم از زیبایی آن دختر ترک، که مثل دشنه دل روزگار را می‌شکافد.
به بزم وصل تو، پیمانه را به سنگ زنم
که رنگ آل تو، پشت خمار می شکند
هوش مصنوعی: در محفل وصال تو، آنقدر شاد و سرمست می‌شوم که حتی اگر جام را به زمین بیفکنم، رنگ عشق تو پشت حجاب خمار نیز نمایان می‌شود.
حزین شکستی اگر آیدت شگفت مدار
که آسمان، گهر آبدار می شکند
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوه به سراغت بیاید، تعجب نکن؛ زیرا به مانند آسمان، گنجینه‌ای پر از زیبایی و امید، ممکن است به ناگاه از دل خود شکسته و آزاد شود.