گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟
از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟
بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را
این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟
مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان
این شمع را به خاک شهیدان که می‌برد؟
ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنه‌اند
جان از مصاف شیر شکاران که می‌برد؟
عشق آزمود قوّت بازوی خویش را
تا پنجه‌ای به پنجهٔ مژگان که می‌برد؟
در زیر سنگ مانده کفم از فسردگی
پیغام چاک را، به گریبان که می‌برد؟
جز من که در گره زده‌ام اشک و آه را
اخگر به جیب و شعله به دامان که می‌برد؟
بوسیده‌ایم ما لب جان‌بخش یار را
حسرت به خضر و چشمهٔ حیوان که می‌برد؟
گر بشکنیم زیر لب این خوش صفیر را
پیغامی از قفس به گلستان که می‌برد؟
شرمنده کرد گریه‌ام، ابر بهار را
شبنم به شطّ و قطره به عمّان که می‌برد؟
نبود تو را حریف، کسی در سخن حزین
با خامهٔ تو، گوی ز میدان که می‌برد؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟
از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: با نگاهی به مژه‌هایت، جان آدم را می‌گیرد. از چنگ زیبایی و زلف تو، ایمان و اعتقاد انسان هم زیر سؤال می‌رود.
بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را
این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: دل شکسته و پُر از درد خود را به زمین گذاشته‌ام. این شانه که در دست دارم، کدامیک از موهای نامنظم و آشفته‌ام را شانه می‌زند؟
مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان
این شمع را به خاک شهیدان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: دلش در سر کوی عاشقان دچار مشکلات و سختی‌هاست. این شمع، که نشانه‌ای از عشق و نور است، به کجا می‌رود؟ آیا به خاک کسانی که در راه عشق جان داده‌اند، می‌رسد؟
ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنه‌اند
جان از مصاف شیر شکاران که می‌برد؟
هوش مصنوعی: زیبایی و جذبه‌اش، با ناز و شیطنت، تمام دل‌ها را به درد آورده است. جان چه کسی از نبرد شیران، در مقام شکارچی، جان سالم به در می‌برد؟
عشق آزمود قوّت بازوی خویش را
تا پنجه‌ای به پنجهٔ مژگان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: عشق، قدرت و استحکام خود را آزمود تا ببیند که آیا می‌تواند در برابر جذابیت و زیبایی چشمان کسی که دوستش دارد، مقاومت کند.
در زیر سنگ مانده کفم از فسردگی
پیغام چاک را، به گریبان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: کف دستم به خاطر ماندن زیر سنگ، خسته و زخم شده است. حالا این پیغام را چگونه به کسی برسانم که در حال کشمکش و گرفتاری است؟
جز من که در گره زده‌ام اشک و آه را
اخگر به جیب و شعله به دامان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: تنها من هستم که اشک و آه را با هم ترکیب کرده‌ام. چه کسی غیر از من می‌تواند آن آتش را در جیبش بگذارد و شعله را به دامنش ببرد؟
بوسیده‌ایم ما لب جان‌بخش یار را
حسرت به خضر و چشمهٔ حیوان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: ما لب جان‌بخش معشوق را بوسیده‌ایم و حسرت می‌خوریم بر خضر و چشمهٔ حیات که او را می‌برد.
گر بشکنیم زیر لب این خوش صفیر را
پیغامی از قفس به گلستان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: اگر ما این صدای دلنشین را در زیر لب بشکنیم، چه پیغامی از قفس به باغ و گلستان خواهد رسید؟
شرمنده کرد گریه‌ام، ابر بهار را
شبنم به شطّ و قطره به عمّان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: گریه من باعث خجالت ابر بهاری شده است. آیا شبنم، که به کنار رود می‌رود، به قطره‌ای در عمان می‌رسد؟
نبود تو را حریف، کسی در سخن حزین
با خامهٔ تو، گوی ز میدان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در گفت و گوی اندوه‌بار با قلم تو، شایسته رقابت نیست. پس کیست که در این میدان با تو برابری کند؟