گنجور

شمارهٔ ۳۳

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را
به آب میکده شستیم، لوث تقوا را
به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم
مقیدان سر زلف عنبرآسا را
میان ما و تو مشکل حکایتی ست که نیست
مرا دل و تو ندانسته ای، مدارا را
به یاد لالهٔ رخسار آتشین رویی
ز خون دیده دهم آب، کوه و صحرا را
خراب نرگس مست سهی قدان گردم
که داده اند به تاراج غمزه دلها را
به نسبت تو مگر خاطرم بیاساید
که سر به کشور دل داده شور و غوغا را
به ارمغان برسان ای صبا شمیم گلی
که سر عشق بود فاش، پیر دانا را
دلم ز جلوه ی این خلق بی اصول گرفت
خدا کند که ببینیم، رقص مینا را
ز خاک صومعه ها، بوی شید می آید
کشم به دیده، غبار در کلیسا را
ز بس رمیده دل از اهل خانقاه، حزین
به دیده می سپرم راه دیر ترسا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را
به آب میکده شستیم، لوث تقوا را
هوش مصنوعی: ما از دل خود دانش فتوا را حذف کردیم و در آب میکده آن را شستیم، تا تقوای آلوده را از بین ببریم.
به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم
مقیدان سر زلف عنبرآسا را
هوش مصنوعی: من با عطر گل سنبل، افرادی را می‌بینم که به زیبایی و ظرافت موهایشان توجه کرده و در حال لذت بردن از زیبایی هستند.
میان ما و تو مشکل حکایتی ست که نیست
مرا دل و تو ندانسته ای، مدارا را
هوش مصنوعی: میان ما و تو داستانی وجود دارد که باعث مشکل شده است. من به اندازه کافی احساسات ندارم و تو نیز هنوز یاد نگرفته‌ای که چگونه با این مسأله کنار بیایی و صبر کنی.
به یاد لالهٔ رخسار آتشین رویی
ز خون دیده دهم آب، کوه و صحرا را
هوش مصنوعی: در یاد لالهٔ چهره‌ای با رنگ آتشین، اشک‌های خود را به زمین می‌ریزم، تا بر کوه‌ها و دشت‌ها اثر بگذارم.
خراب نرگس مست سهی قدان گردم
که داده اند به تاراج غمزه دلها را
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت چشمان فریبنده و قد بلند یار، دلم به درد آمده و در حال نابودی هستم، چرا که چشمک‌های او دل‌های زیادی را به تاراج برده است.
به نسبت تو مگر خاطرم بیاساید
که سر به کشور دل داده شور و غوغا را
هوش مصنوعی: هرگاه به یاد تو باشم، دل آرام می‌گیرد و از شلوغی و هیاهوهای زندگی دور می‌شود.
به ارمغان برسان ای صبا شمیم گلی
که سر عشق بود فاش، پیر دانا را
هوش مصنوعی: ای نسیم، گلی را که عطرش نشان‌دهنده عشق است به پیر دانا برسان.
دلم ز جلوه ی این خلق بی اصول گرفت
خدا کند که ببینیم، رقص مینا را
هوش مصنوعی: دل من از رفتار غیرمعمول و بی‌قاعده این مردم ناراحت و آزرده شده است. امیدوارم روزی برسد که رقص زیبای مینا را ببینیم.
ز خاک صومعه ها، بوی شید می آید
کشم به دیده، غبار در کلیسا را
هوش مصنوعی: از خاک معابد، بوی خوش عشق به مشام می‌رسد و چشمانم را می‌کشد به سوی غبارهای موجود در کلیسا.
ز بس رمیده دل از اهل خانقاه، حزین
به دیده می سپرم راه دیر ترسا را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل و جانم از گفتار و رفتار اهل خانقاه خسته و رمیده شده، با چشمی پر از اندوه، به سوی دیر و عبادتگاه ترسایان نگاه می‌کنم.