گنجور

شمارهٔ ۳۱۸

خورشید، درین کلبه شب افروز نباشد
خورشید رخی، تا نبود روز نباشد
در جعبهٔ مژگان جفاکیش تو جانا
یک تیر ندیدیم که دلدوز نباشد
هرگز نزند بلبل شوریده نوایم
از سینه، صفیری که غم اندوز نباشد
چون من نتوان از سر کونین گذشتن
تا همّتی از طالع فیروز نباشد
چون صبح به پاس دم اگر حاضر وقتی
آن روز کدام است که نوروز نباشد؟
چون شمع درین بزم محال است برآرم
هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
چون کلک خوش آهنگ تو، امروز حزین نیست
مضراب نوازی که نوآموز نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورشید، درین کلبه شب افروز نباشد
خورشید رخی، تا نبود روز نباشد
هوش مصنوعی: در این کلبه، گرمای خورشید وجود ندارد و تا زمانی که روز نیاید، نشانه‌ای از روز روشن نخواهد بود.
در جعبهٔ مژگان جفاکیش تو جانا
یک تیر ندیدیم که دلدوز نباشد
هوش مصنوعی: در نگاه زیبا و مژه‌های تو، ای محبوب، هیچ تیری نیست که دل را نرنجاند یا آسیب نزند.
هرگز نزند بلبل شوریده نوایم
از سینه، صفیری که غم اندوز نباشد
هوش مصنوعی: هرگز بلبل شوریده نمی‌تواند از دل من نغمه‌ای سر دهد، زیرا صدایی که پر از درد و غم نباشد، برای او مناسب نیست.
چون من نتوان از سر کونین گذشتن
تا همّتی از طالع فیروز نباشد
هوش مصنوعی: اگر من نتوانم از این جهان عبور کنم، به خاطر این است که بدون اراده و شانس خوب، نمی‌شود به هدفی دست یافت.
چون صبح به پاس دم اگر حاضر وقتی
آن روز کدام است که نوروز نباشد؟
هوش مصنوعی: وقتی صبح به شوق دمیدن می‌رسد، چه روزی وجود دارد که نوروز نباشد؟
چون شمع درین بزم محال است برآرم
هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
هوش مصنوعی: در این مجلس، مانند شمع نمی‌توانم هرگز سر صحبت را بلند کنم، مگر اینکه حرفی بر زبان بیاورم که آتش و سوزش نداشته باشد.
چون کلک خوش آهنگ تو، امروز حزین نیست
مضراب نوازی که نوآموز نباشد
هوش مصنوعی: زیبایی و طراوت صدای تو امروز دل‌انگیز و شاداب است، مثل نواختن سازی که تازه کار نیست و تجربه دارد.