گنجور

شمارهٔ ۳۱۱

ز خاموشی دلم را پاس الفت مدعا باشد
دمی هرگز نمی خواهم دو لب از هم جدا باشد
نگه دارد چرا در سینه، سالک عقدهٔ دل را
در آن وادی که خارش، ناخن مشکل گشا باشد
فرو ریزد اگر ایوان گردون، نیست پروایی
خرابات ارم بنیاد ما، عالی بنا باشد
به جرم بت پرستی از نظر افکنده ای ما را
چرا کس ای صنم این گونه کافر ماجرا باشد؟
حزین خسته دل را کشتی از بی‌التفاتی‌ها
چرا با آشنا، کس اینقدر دیرآشنا باشد؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خاموشی دلم را پاس الفت مدعا باشد
دمی هرگز نمی خواهم دو لب از هم جدا باشد
هوش مصنوعی: از سکوت و آرامش دلم، نشان عشق و دوستی را می‌توان خواند. هرگز نمی‌خواهم که لب‌های ما از هم دور شوند.
نگه دارد چرا در سینه، سالک عقدهٔ دل را
در آن وادی که خارش، ناخن مشکل گشا باشد
هوش مصنوعی: چرا سالک باید بار دلش را در سینه نگه دارد، وقتی که در آنجا که دردش به وسیله‌ی ناخن قابل درمان است، می‌تواند راحتی پیدا کند؟
فرو ریزد اگر ایوان گردون، نیست پروایی
خرابات ارم بنیاد ما، عالی بنا باشد
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم سقوط کند، ما به نفع خودمان نگران نیستیم؛ زیرا بنیاد وجود ما بر اساس استحکام و عظمت بنا شده است.
به جرم بت پرستی از نظر افکنده ای ما را
چرا کس ای صنم این گونه کافر ماجرا باشد؟
هوش مصنوعی: به‌خاطر پرستش بت‌ها ما را نادیده گرفته‌ای، چرا کسی مثل تو ای معشوق، این‌طور ما را کافر و بی‌اعتنا می‌بیند؟
حزین خسته دل را کشتی از بی‌التفاتی‌ها
چرا با آشنا، کس اینقدر دیرآشنا باشد؟
هوش مصنوعی: چرا باید کسی که دلش دردمند و خسته است، به خاطر بی‌توجهی‌ها و کم‌محلی‌ها، این‌قدر دیر با آشنا ارتباط برقرار کند؟