شمارهٔ ۳۱
از چاره عاجزم مژه اشکبار را
ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق
ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش
چون صبح می کشم نفس بی غبار را
دل در کفن، ز شوخی مژگان کافری
آورده در تَپش، رگ سنگ مزار را
تا تن به جاست، جوهر جان را صفا مجوی
آیینه در غبار بود، زنگبار را
روزی که شد خمار غمت قسمت حزین
چشم تو برد مستی دنباله دار را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از چاره عاجزم مژه اشکبار را
ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم اشکهای خود را کنترل کنم در حالی که باران بهاری در رگهایم جاری است.
نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق
ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
هوش مصنوعی: عشق عمیق و دردناک را نمیتوان به راحتی از دل فراموش کرد. بنابراین، بیهوده سعی نکن که زخمهای عاطفی را با حرکات بیفایده بهبود بخشی، چرا که این زخمها عمیقتر و واقعیتر از آن هستند.
دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش
چون صبح می کشم نفس بی غبار را
هوش مصنوعی: همواره با دقت و توجه به دل پاک و روشن خود، مانند صبح که هوای تازه و زلالی دارد، نفس میکشم و زندگی میکنم.
دل در کفن، ز شوخی مژگان کافری
آورده در تَپش، رگ سنگ مزار را
هوش مصنوعی: دل در کفن، به شوخی مژگانش، کافری را به تپش انداخته است، رگی که سنگ قبر را میلرزاند.
تا تن به جاست، جوهر جان را صفا مجوی
آیینه در غبار بود، زنگبار را
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدن سر جایش است، به دنبال پاکی روح نباش. مانند اینکه آیینه در غبار نشسته است، زنگار دارد و نمیتواند روشنی را نشان دهد.
روزی که شد خمار غمت قسمت حزین
چشم تو برد مستی دنباله دار را
هوش مصنوعی: روزی که غم تو مرا مست کرد، نگاهی حزین از چشمانت، حالتی دنبالهدار از شیدایی را به من بخشید.