گنجور

شمارهٔ ۳۰۳

نقاب از چهره بگشا تا ز غربت جان برون آید
برافشان زلف را تا زاهد از ایمان برون آید
دهد گر لعل سیرابت منادی، جانگدازان را
خضر لب تشنه از سرچشمهٔ حیوان برون آید
فرو خوردم ز بیم خویت از بس اشک خونین را
ز چشمم جای مژگان، پنجهٔ مرجان برون آید
قدم از وادی شوقت کشیدن، نیست مقدورم
مرا گر خار پا از دیده چون مژگان برون آید
سپند من ندارد تاب روی گرم، چون شبنم
چه خواهم کرد اگر آن آتشین جولان برون آید؟
عبیرآمیز می آید ز کویَت قاصد آهم
صبا آلوده بوی گل از بستان برون آید
به زندان غریبی بایدش خون جگر خوردن
نمی بایست یوسف از چه کنعان برون آید
به محشر کشتهٔ شمشیر ناز لاله رخساران
چو گل خونین کفن از عرصهٔ میدان برون آید
زند چون خار خار عشق سرکش شعله در جانی
خلیل آسا سلامت ز آتش سوزان برون آید
نباشد پیش روشندل فروغی اهل دعوی را
فتد شمع از زبان، چون مهر نورافشان برون آید
چه عنوان از نیام آید برون تیغ سیه تابش؟
نگه خون ریزتر، زان نرگس فتان برون آید
حزین ، از جلوهٔ مستانهٔ ساقی بگو رمزی
که شیخ خانقاه از پاکی دامان برون آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقاب از چهره بگشا تا ز غربت جان برون آید
برافشان زلف را تا زاهد از ایمان برون آید
هوش مصنوعی: چهره‌ات را نمایان کن تا نفس از تن دور شود و موهایت را آزاد کن تا زاهد از اعتقاد خود خارج گردد.
دهد گر لعل سیرابت منادی، جانگدازان را
خضر لب تشنه از سرچشمهٔ حیوان برون آید
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال مرگ، صدای ندا آوری را بشنود که می‌گوید: «اگر می‌خواهی از چشمهٔ زندگی بنوشی، به سوی آن بیا»؛ مانند کسی که به پرچمی زیبا اشاره می‌کند، جان‌های خسته و نیازمند را به سمت آن چشمهٔ حیات جلب می‌کند.
فرو خوردم ز بیم خویت از بس اشک خونین را
ز چشمم جای مژگان، پنجهٔ مرجان برون آید
هوش مصنوعی: از ترس تو، اشک‌های خونینم را آن‌قدر درون خودم فرو بردم که دیگر جایی برای مژه‌هایم نمانده و به جای آن‌ها، پنجه‌های مرجانی بیرون می‌آید.
قدم از وادی شوقت کشیدن، نیست مقدورم
مرا گر خار پا از دیده چون مژگان برون آید
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از این راه پرشور و عشق عبور کنم، چرا که اگر خاری از پایم بزند، مانند اشکی که از مژه می‌ریزد، از چشمانم بیرون خواهد آمد.
سپند من ندارد تاب روی گرم، چون شبنم
چه خواهم کرد اگر آن آتشین جولان برون آید؟
هوش مصنوعی: سپند من نمی‌تواند گرمای زیاد را تحمل کند، پس چه کار باید بکنم اگر آن حرکت آتشین بیرون بیاید؟
عبیرآمیز می آید ز کویَت قاصد آهم
صبا آلوده بوی گل از بستان برون آید
هوش مصنوعی: پیامی از طرف تو به وسیله‌ی بادی ملایم می‌رسد که عطر گل‌ها را از باغ به همراه دارد.
به زندان غریبی بایدش خون جگر خوردن
نمی بایست یوسف از چه کنعان برون آید
هوش مصنوعی: در زندگی، گاهی باید در سختی‌ها و مکان‌های ناآشنا احساس درد و رنج کرد. این موضوع باعث می‌شود که انسان به اهمیت و ارزش چیزهایی که دارد پی ببرد و شاید برای رسیدن به مقصدی مطلوب، لازم باشد از مکان‌های آشنا و دل‌نشین دور شود.
به محشر کشتهٔ شمشیر ناز لاله رخساران
چو گل خونین کفن از عرصهٔ میدان برون آید
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زیبایی‌های چهره‌ها مانند گل‌هایی است که در میدان جنگ با شمشیرها کشته شده‌اند و با کفن‌های خونین از میدان خارج می‌شوند.
زند چون خار خار عشق سرکش شعله در جانی
خلیل آسا سلامت ز آتش سوزان برون آید
هوش مصنوعی: زندگی همچون خاری است که عشق آن را زبانه کشان‌ می‌سوزد. اما مثل ابراهیم خلیل، می‌توان از این آتش سوزان جان سالم به در برد.
نباشد پیش روشندل فروغی اهل دعوی را
فتد شمع از زبان، چون مهر نورافشان برون آید
هوش مصنوعی: وقتی که روشندلی در مقابل کسی قرار می‌گیرد، دیگر نور آن فرد اهل ادعا به چشم نمی‌آید. هم‌چنان که وقتی خورشید طلوع می‌کند، نوری که از شمع به زبان می‌آید محو می‌شود.
چه عنوان از نیام آید برون تیغ سیه تابش؟
نگه خون ریزتر، زان نرگس فتان برون آید
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان دید که این تیغ تاریک از نیام خارج می‌شود؟ نگاهش خونی‌تر و کشنده‌تر است، از آن نرگس فریبنده‌ای که به بیرون می‌تابد.
حزین ، از جلوهٔ مستانهٔ ساقی بگو رمزی
که شیخ خانقاه از پاکی دامان برون آید
هوش مصنوعی: از زیبایی و دلربایی ساقی بگو و رازی را بگویید که عارف خانقاه از طهارت و پاکی خود خارج می‌شود.