گنجور

شمارهٔ ۳۰۰

شبی ز هجر تو ما را به سر نمی‌آید
که پارهٔ جگر از چشم تر نمی‌آید
به رنگ مو، ز سرم خار پا برون آمد
چه‌ها که در ره عشقت به سر نمی‌آید
نکوست هرچه کند با من فلک‌زده دوست
که بد، به دیدهٔ صاحب‌نظر نمی‌آید
مگر به رنگ سبو، می به کام ما ریزند
ز دست بستهٔ ما کار بر نمی‌آید
حزین بی‌خبر از خود، ز خود خبردار است
تو را که با خودی، از خود خبر نمی‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی ز هجر تو ما را به سر نمی‌آید
که پارهٔ جگر از چشم تر نمی‌آید
هوش مصنوعی: ما شب‌های بسیاری را نمی‌توانیم تحمل کنیم که به خاطر دوری تو، قلبمان از درد واندوه می‌سوزد و اشک‌هایمان از چشمانمان نمی‌ریزد.
به رنگ مو، ز سرم خار پا برون آمد
چه‌ها که در ره عشقت به سر نمی‌آید
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ موی تو، از سرم خار و دردهای بسیاری بیرون آمد. چه اتفاقاتی در عشق تو برایم پیش آمده که هیچ کس نمی‌تواند حتی تصور کند.
نکوست هرچه کند با من فلک‌زده دوست
که بد، به دیدهٔ صاحب‌نظر نمی‌آید
هوش مصنوعی: هرچه دوست با من کند، حتی اگر بد باشد، در نظر کسی که دارای درک و بصیرت است، به زشت نیست.
مگر به رنگ سبو، می به کام ما ریزند
ز دست بستهٔ ما کار بر نمی‌آید
هوش مصنوعی: آیا به خاطر رنگ سبو، انگار برای ما نوشیدنی می‌ریزند؟ در حالی که از دست بستن ما، هیچ کاری ساخته نیست.
حزین بی‌خبر از خود، ز خود خبردار است
تو را که با خودی، از خود خبر نمی‌آید
هوش مصنوعی: حزین بدون اینکه از خودش آگاه باشد، به خوبی از خود باخبر است. تو نیز که با خودت در حال زندگی هستی، نمی‌توانی از خودت آگاه شوی.