شمارهٔ ۲۹
گیرد شرار عبرت، از بی بقایی ما
برق آستین فشاند، بر خودنمایی ما
ای عجز همّتی کن، تا بال و پر بریزیم
صیاد ما ندارد، فکر رهایی ما
تا بود ناله ای بود، چون نی در استخوانم
امروز تازه نبود، درد آشنایی ما
هر چند ما و شبنم، از پا فتادگانیم
دارد سراغ جایی، بی دست و پایی ما
از خون ما نکردی، سرخ آن کف نگارین
گیرد مگر رکابت، اشک حنایی ما
ما و تو در حقیقت، چون آتش و سپندیم
ای عشق از تو آید، مشکل گشایی ما
لب هرزه نال می شد، از آرزو گذشتیم
شرمنده دعا نیست، بی مدعایی ما
ای برهمن نداری، در پیش ما وقاری
برتر نشیند ازکفر، زهد ریایی ما
غیرت اگر نمی شد، مهر لب سپندم
می سوخت عالمی را، آتش نوایی ما
گر دیر و کعبه دادیم، درگاه عشق داریم
این آستان نرنجد، از جبهه سایی ما
کرده ست در جوانی، اقبال پست پیرم
شد حلقه ساز قامت، کوته عصایی ما
جانا خبر نداری، از خسته حزینت
داد از جراحت دل، آه از جدایی ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گیرد شرار عبرت، از بی بقایی ما
برق آستین فشاند، بر خودنمایی ما
هوش مصنوعی: اگر آتش عبرت از بیپایانی و زوال ما شعلهور شود، بر خودنمایی و روشنی ما سایه میافکند.
ای عجز همّتی کن، تا بال و پر بریزیم
صیاد ما ندارد، فکر رهایی ما
هوش مصنوعی: در اینجا به عجز و ناتوانی اشاره میشود و از آن خواسته میشود که با تلاش و همت، ما را آزاد کند. چون صیادی که ما را به دام انداخته، دیگر به فکر نجات ما نیست، پس باید خودمان به کمک همدیگر اقدام کنیم و از این وضعیت رهایی یابیم.
تا بود ناله ای بود، چون نی در استخوانم
امروز تازه نبود، درد آشنایی ما
هوش مصنوعی: تا زمانی که نالهای وجود دارد، مثل نی در درونم زنده است. امروز اما، درد آشنایی ما دیگر تازگی ندارد.
هر چند ما و شبنم، از پا فتادگانیم
دارد سراغ جایی، بی دست و پایی ما
هوش مصنوعی: ما هر چند که همچون شبنم به زمین افتادهایم و از توان افتادهایم، اما جایی وجود دارد که ما را بدون هیچ کمکی خواهان است.
از خون ما نکردی، سرخ آن کف نگارین
گیرد مگر رکابت، اشک حنایی ما
هوش مصنوعی: از خون ما بیتوجهی کردی، آیا رنگ زیبای آن دست افسر را نمیگیرد، مگر اینکه اشکهای حنایی ما به تو برسد؟
ما و تو در حقیقت، چون آتش و سپندیم
ای عشق از تو آید، مشکل گشایی ما
هوش مصنوعی: ما و تو در واقع مانند آتش و نی که برای افروختن آتش استفاده میشود، به یکدیگر وابستهایم. ای عشق، مشکلات ما از تو سرچشمه میگیرد و تو هستی که میتوانی آنها را برطرف کنی.
لب هرزه نال می شد، از آرزو گذشتیم
شرمنده دعا نیست، بی مدعایی ما
هوش مصنوعی: زبان سخن هرزه و بیفایده است، ما از آرزوهای بیثمر گذشتهایم. در دعا کردن شرمندهای وجود ندارد، زیرا ما بیادعا زندگی میکنیم.
ای برهمن نداری، در پیش ما وقاری
برتر نشیند ازکفر، زهد ریایی ما
هوش مصنوعی: ای برهمن، تو هیچ جایگاهی نداری؛ در برابر ما، پرستیژ و شرافتی بیشتر از کفر و زهد نمایشی ما داری.
غیرت اگر نمی شد، مهر لب سپندم
می سوخت عالمی را، آتش نوایی ما
هوش مصنوعی: اگر غیرت نبود، محبت لبان سپندم (زیبایی) تمام جهان را به آتش میکشید.
گر دیر و کعبه دادیم، درگاه عشق داریم
این آستان نرنجد، از جبهه سایی ما
هوش مصنوعی: اگرچه ما به معابد و مکانهای مذهبی دیر میرسانیم، ولی دروازه عشق را داریم و امیدواریم که این آستان از سایههای ما آزرده نشود.
کرده ست در جوانی، اقبال پست پیرم
شد حلقه ساز قامت، کوته عصایی ما
هوش مصنوعی: در جوانی، بخت من به خوبی نزول کرده و حالا که پیر شدم، در کنارم کسی نیست که به من کمک کند و حمایتی داشته باشد.
جانا خبر نداری، از خسته حزینت
داد از جراحت دل، آه از جدایی ما
هوش مصنوعی: عزیزم، تو خبر نداری که چقدر دلbroken و غمگینم. درد جداییام، از زخمی که بر دل دارم، برایم بسیار سخت و عذابآور است.