شمارهٔ ۲۸
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما
گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما
بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف
استخوانی ست به جا مانده، ز پیشانی ما
خوبش تا گم نکنی، راه به جایی نبری
خضر راه است درین بادیه، حیرانی ما
خطر عقل فرومایه، فزون از جهل است
وای بر دانش ما، آه ز نادانی ما
چه غم از سیل حوادث، دل دریا دارد؟
یاد ساحل نکند، کشتی طوفانی ما
خار این بادیه را برده ز کف گیرایی
تا گریبان هوس بر زده، دامانی ما
کرده از درد سرم، گوشه عزلت فارغ
خاک کاشانهٔ ما صندل پیشانی ما
شور سیلاب، به ما خانه به دوشان چه کند؟
سیل اشک است که دارد، سر ویرانی ما
صد هزاران بت اندیشه، به دل جلوه گر است
کو برهمن که بخندد به مسلمانی ما؟
می کند دیدهٔ ذرات جهان را روشن
نکهت پیرهن یوسف کنعانی ما
هست در گوش خیال همه شمشاد قدان
حلقهٔ بندگی سرو گلستانی ما
غم هجران تو مستغرق وصلم دارد
غنچهٔ بندگی سرو گلستانی ما
اشک دایم بودم بر سر مژگان یعنی
حسرت تیر تو دارد، دل پیکانی ما
به لب از غنچه حزین ، مهر خموشی زده اند
عندلیبان همه در فصل غزل خوانی ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما
گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما
هوش مصنوعی: فرماندهی ما در اوج بینظمی و آشفتگی است، اما در ذهن و دل ما، یاد و خاطرهای چون ملک سلیمان وجود دارد.
بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف
استخوانی ست به جا مانده، ز پیشانی ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق و راهی که در پیش داریم، به حدی زحمت کشیدیم که پیشانیمان مانند صدفی خالی و بیمحتوا شده است.
خوبش تا گم نکنی، راه به جایی نبری
خضر راه است درین بادیه، حیرانی ما
هوش مصنوعی: اگر خوب او را بشناسی و گم نکنی، هرگز نمیتوانی به مقصدی برسی. در این دشت پر از سردرگمی، خضر راه نمایی است که ما در جستجوی او هستیم.
خطر عقل فرومایه، فزون از جهل است
وای بر دانش ما، آه ز نادانی ما
هوش مصنوعی: خطرات ناشی از عقلهای ضعیف و پست، بیشتر از خطرات ناشی از نادانی و جهل هستند. ای کاش بر دانش ما افزوده شود و از نادانی و نادانیهای خود واهمه داشته باشیم.
چه غم از سیل حوادث، دل دریا دارد؟
یاد ساحل نکند، کشتی طوفانی ما
هوش مصنوعی: نگران حوادث و مشکلات نباش، چون دل قوی مانند دریا داریم. کشتی ما که در طوفان است، به یاد ساحل و امنیت نمیافتد.
خار این بادیه را برده ز کف گیرایی
تا گریبان هوس بر زده، دامانی ما
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق و تنهایی شاعر اشاره دارد. شاعر بیان میکند که خار و خاشاک این راه سخت و دشوار، برای او تا حدی مشکل ایجاد کرده که نتوانسته است از آن عبور کند. هرچند که هوس و آرزوهایش او را به جلو میرانند، در نهایت مجبور است با چالشهای خود روبرو شود و این وضعیت، حس نارضایتی و افسردگی را برایش به همراه دارد. در واقع، این تصویر از کلافگی و ناتوانی در رسیدن به آرزوهایش نقش میبندد.
کرده از درد سرم، گوشه عزلت فارغ
خاک کاشانهٔ ما صندل پیشانی ما
هوش مصنوعی: از درد و غم زندگی، در گوشهای آرام و دور از دنیا نشستهام، جایی که خانهام در زیر خاک است و این احساس آرامش، مانند بوی خوش چوب صندل بر پیشانیام نشسته است.
شور سیلاب، به ما خانه به دوشان چه کند؟
سیل اشک است که دارد، سر ویرانی ما
هوش مصنوعی: چطور یک طوفان یا سیلاب میتواند ما را بیخانمان کند؟ این خود اشک و غم ماست که نشاندهنده ویرانی و نابودی زندگیمان است.
صد هزاران بت اندیشه، به دل جلوه گر است
کو برهمن که بخندد به مسلمانی ما؟
هوش مصنوعی: در دل من هزاران افکار و اندیشههای مختلف وجود دارد، حالا به من بگویید کجا کسی هست که بتواند بر این وضعیت بخندد و به ایمان ما مسلمانها تبسم کند؟
می کند دیدهٔ ذرات جهان را روشن
نکهت پیرهن یوسف کنعانی ما
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی پیراهن یوسف که از عطر و نکهت خاصی برخوردار است، موجب روشنی و روشنگری چشمان همه ذرات و موجودات جهان میشود. به عبارت دیگر، زیبایی و عطر این پیراهن میتواند تاثیر عمیقی بر اطرافش بگذارد و چشمها را به خود جلب کند.
هست در گوش خیال همه شمشاد قدان
حلقهٔ بندگی سرو گلستانی ما
هوش مصنوعی: در ذهن ما تصویری از شمشادهای بلند وجود دارد که نماد بندگی و خدمت به سروهای باغی ما هستند.
غم هجران تو مستغرق وصلم دارد
غنچهٔ بندگی سرو گلستانی ما
هوش مصنوعی: در غم دوری و جدایی تو فرو رفتهام، اما بنده و سرسپردهٔ زیبایی و دلانگیزی گلستانی هستم که تو در آن هستی.
اشک دایم بودم بر سر مژگان یعنی
حسرت تیر تو دارد، دل پیکانی ما
هوش مصنوعی: در تمام مدت، اشکهای من بر روی مژههایم بوده است، که نشان از حسرتی دارد. دل ما مانند پیکانی است که به خاطر تیر محبت تو به شدت آسیب دیده است.
به لب از غنچه حزین ، مهر خموشی زده اند
عندلیبان همه در فصل غزل خوانی ما
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه گلهای تازه شکفته، همه پرندگان در دوران شعرخوانی ما، خاموشی را اختیار کردهاند.